بازگشت

احضار نامه از كوفه و صندوق مخفي


علي بن احمد بزاز حكايت كند:

در دهه ي سوم ماه مبارك رمضان در مسجد كوفه مشغول عبادت بودم، ناگهان شخصي نامه اي را كه مهر شده بود و به اندازه ي چهار انگشت بيشتر نبود، به دستم داد و گفت: اين نامه را حضرت ابوالحسن، امام موسي كاظم عليه السلام برايت فرستاده است.

همين كه نامه را گشودم، در آن چنين مرقوم فرموده بود:

به نام خداوند بخشنده ي مهربان. وقتي اين نوشته را خواندي، نامه اي كه ضميمه ي آن است، براي خود در جائي امن و مناسب نگه دار و مواظب آن باش تا زماني كه آن را طلب نمايم.

پس نامه را برداشتم و روانه ي منزل شدم؛ و يك راست به طرف صندوقخانه رفتم و نامه را در صندوقچه اي - كه مخصوص اشياء قيمتي و نفيس بود - قرار دادم و درب آن را قفل كردم و كسي غير از خودم از پنهان كردن آن اطلاعي نداشت.

چون هنگام مراسم حج فرا رسيد، من نيز عازم مكه ي معظمه گرديدم؛ و در ضمن برنامه هايم به محضر شريف امام كاظم عليه السلام



[ صفحه 51]



شرفياب شدم.

حضرت فرمود: اي علي! با آن نامه اي كه تو را بر محافظت آن دستور دادم، چه كردي؟

عرض كردم: فدايت گردم، نامه را در صندوقخانه ي منزلم، به همراه ديگر وسائل و اشياء قيمتي در صندوقچه اي قرار داده ام و درب آن را قفل زده ام و كسي غير از خودم به آن آگاهي ندارد و كليد آن را نيز همراه آورده ام.

امام عليه السلام فرمود: چنانچه نامه را ببيني مي شناسي؟

گفتم: بلي.

پس سجاده و جانماز خود را بلند نمود و نامه اي را كه زير آن موجود بود، برداشت و به من داد و فرمود: اين همان نامه است، بگير و مواظب آن باش.

وقتي نامه را گرفتم ديدم، همان نامه اي است كه حضرت در مسجد كوفه برايم فرستاده بود.

لذا بسيار تعجب كردم و با خود گفتم: چه كسي از آن اطلاع داشته، با اين كه كليد قفل صندوق همراه من بوده است؟!

چگونه و به چه وسيله اي نامه همراه حضرت مي باشد، با اين كه به كوفه نيامده است؟! [1] .



[ صفحه 52]




پاورقي

[1] هداية الكبري حضيني: ص 268.