بازگشت

معرفت نجات بخش انسان است


بسياري از بزرگان در كتابهاي خود آورده اند:

شخصي به نام حسن بن عبدالله، فردي زاهد و عابد بود و مورد توجه عام و خاص قرار داشت.

روزي وارد مسجد شد، امام موسي كاظم عليه السلام نيز در مسجد حضور داشت، همين كه حضرت او را ديد فرمود: نزد من بيا.

چون حسن بن عبدالله خدمت امام عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: اي ابوعلي! حالتي كه در تو هست، آن را بسيار دوست دارم و مرا شادمان كرده است و تنها نقص تو آن است كه شناخت و معرفت نداري، لازم است آن را جستجو كني و بيابي.

حسن اظهار داشت: يا ابن رسول الله! فدايت گردم، معرفت چيست و چگونه به دست مي آيد؟

فرمود: برو نسبت به مسائل دين فقيه شو و اهل حديث باش.

حسن توضيح خواست كه از چه كسي معرفت بياموزم؟

حضرت فرمود: از فقهاء و دانشمندان اهل مدينه بياموز، و چون مطلبي را فرا گرفتي، آن را نزد من آور تا راهنمائيت كنم.

حسن بن عبدالله حركت نمود و مسائلي را از علماء فرا گرفت و نزد



[ صفحه 61]



حضرت بازگشت، وقتي حضرت چنين حالتي را از او ديد، فرمود: برو معرفت را فرا گير و آن را بشناس.

اين حركت چند بار تكرار شد، تا آن كه روزي امام موسي كاظم عليه السلام در مزرعه اش بود، حسن با حضرت ملاقات كرد و گفت: فرداي قيامت در پيشگاه خداوند بر عليه تو شكايت مي كنم، مگر آن كه مرا بر شناسائي حقيقت معرفت، هدايت و راهنمائي كني؟

بعد از آن، امام عليه السلام فرمود: اولين امام و خليفه ي رسول الله اميرالمؤمنين علي عليه السلام است؛ و سپس امام حسن، امام حسين، امام علي ابن الحسين، امام محمد باقر، امام جعفر صادق (صلوات الله و سلامه عليهم). حسن گفت: يا ابن رسول الله! امام امروز كيست؟

حضرت فرمود: من امام و حجت خدا هستم.

گفت: آيا دليل و نشانه اي داري كه با آن استدلال كنم؟

فرمود: نزد آن درخت برو، و بگو كه موسي بن جعفر مي گويد: حركت كن و به سوي من بيا.

حسن گويد: به خداوند قسم، چون نزديك درخت آمدم؛ و پيام حضرت را رساندم، ديدم زمين شكافت و درخت به سوي حضرت حركت كرد تا آن كه جلوي آن بزرگوار آمد و ايستاد، سپس امام عليه السلام به درخت اشاره نمود: برگرد، پس آن درخت برگشت [1] .



[ صفحه 62]




پاورقي

[1] اصول كافي: ج 1، ص 286، ح 8، الثاقب في المناقب: ص 455، ح 383، خرائج: ج 2، ص 650، ح 2 اعلام الوري طبرسي: ج 2، ص 18.