برخورد با دشمن دوست نما
فضل بن ربيع حكايت كند:
روزي هارون الرشيد با حالت غضب، شمشير به دست بر من وارد شد و گفت: همين الان بايد اين حجازي - يعني؛ حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام - را در هر حالتي كه هست، امانش ندهي و او را اين جا حاضر كني.
پس من به سوي محل سكونت حضرت حركت كردم تا آن كه به خانه اي كه با حصير و شاخه هاي درخت خرما درست شده بود، رسيدم؛ غلام سياهي در آن جا حضور داشت، گفتم: اجازه ي ورود بر مولايت را مي خواهم؟
غلام گفت: مولاي من حاجب و دربان و وزير ندارم، بيا داخل، چون وارد منزل شدم، پس از عرض سلام، گفتم: هارون الرشيد شما را طلب كرده است.
امام كاظم عليه السلام فرمود: مرا با هارون چه كار است؟!
آيا با آن همه نعمت كفايت نمي كند؟
و پس از آن، با سرعت حركت نمود و اظهار داشت: اگر جدم
[ صفحه 65]
رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نفرموده بود: تبعيت از سلطان در حالت تقيه واجب است، هرگز نمي آمدم.
عرضه داشتم:يا ابن رسول الله! آماده ي عقوبت و شكنجه ي هارون باشيد، چون كه بسيار غضبناك بود.
حضرت فرمود: همراه من كسي است كه مالك تمام دنيا و آخرت است، و هارون الرشيد امروز نمي تواند كمترين آسيبي را به من وارد نمايد، انشاء الله تعالي.
و سپس دست مبارك خود را اطراف سر خود سه مرتبه چرخانيد و زمزمه اي كرد كه من متوجه آن نشدم.
سپس حركت كرديم و همين كه جلوي دار الاماره رسيديم حضرت بيرون ايستاد و من بر هارون الرشيد وارد شدم، ديدم همانند مادر بچه مرده ناراحت و سرگردان است؛ و چون چشمش بر من افتاد گفت: آيا پسر عمويم را آوردي؟
گفتم: بلي.
اظهار داشت: آسيبي كه به او نرسانده اي؟
گفتم: خير.
گفت: بگو: وارد شود.
چون حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام وارد شد، هارون از جاي خود حركت كرد و به استقبال حضرت رفت و او را در آغوش گرفت و با يكديگر معانقه كردند.
[ صفحه 66]
سپس هارون الرشيد به حضرت خطاب كرد و گفت: اي پسر عمو! خوش آمدي؛ و آن گاه حضرت را با احترام و تكريم كنار خود نشانيد و اظهار داشت: چه شده است كه با ما قطع رابطه كرده اي؛ و به ملاقات ما نمي آئي؟
امام عليه السلام فرمود: چون رياست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنيا گشته اي.
پس از آن، هارون دستور داد تا هداياي متعدد و ارزشمندي براي حضرتش آماده كنند؛ و سپس آن هدايا را تحويل امام كاظم عليه السلام داد.
حضرت فرمود: اگر نمي خواستم به جوانان بني هاشم در امر ازدواجشان كمك كنم تا نسل آنها افزايش يابد، اين هدايا را نمي پذيرفتم؛ و سپس حركت نمود و رفت.
فضل بن ربيع در ادامه ي اين حكايت افزود: چون حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام از دربار خليفه خارج شد و رفت، به هارون الرشيد گفتم: تو تصميم تعذيب و جسارت داشتي، ولي اكنون هدايائي گرانبها تقديمش كردي؛ و نيز با عزت و احترام راهي منزل خويش گرديد؟
هارون الرشيد در جواب اظهار داشت: همين كه تو را به دنبال او فرستادم، چند نفر ناشناس و مسلح بر من وارد شدند و همگي گفتند: چنانچه آسيبي به موسي بن جعفر عليهماالسلام برساني، تمام كاخ و اهل آن را نابود مي گردانيم؛ پس سعي كن با او به نيكي و احسان برخورد نمائي.
فضل بن ربيع گويد: پس از گذشت چند صباحي خدمت امام
[ صفحه 67]
موسي كاظم عليه السلام رفتم و عرضه داشتم: چگونه شر هارون الرشيد را از خودت دفع و برطرف نمودي؛ و به حمدالله هيچ آسيبي به شما نرسيد؟
امام عليه السلام در جواب فرمود: دعاي جدم حضرت اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب عليه السلام را خواندم و خداوند مرا كفايت نمود. [1] .
[ صفحه 68]
پاورقي
[1] عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج 1، ص 76 - 78، ح 5، جهت اختصار دعا آورده نشد.