بازگشت

مناظره با هارون؛ و فرق سادات هاشمي و عباسي


مرحوم شيخ صدوق و شيخ مفيد و ديگر بزرگان در كتابهاي مختلف حكايت كرده اند: [1] .

حضرت ابوالحسن، امام موسي بن جعفر عليهماالسلام در جمع بعضي از اصحاب خاص، فرمود:

روزي هارون الرشيد مرا احضار كرد و چون بر او وارد شدم سلام كردم، وي پس از آن كه جواب سلام مرا داد؛ گفت: آيا ممكن است دو خليفه از مردم ماليات دريافت نمايند؟!

گفتم: مواظب باش و تقواي الهي را رعايت نما، مبادا سخن بي محتواي دشمنان ما را بپذيري، اگر صلاح مي داني حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بخوانم!

هارون گفت: مانعي نيست.

اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدم رسول خدا صلوات الله عليهم نقل فرمود: همانا چنانچه بدن خويشان با يكديگر تماس پيدا كنند، تحريك و آرامش به وجود مي آورد؛ بنابراين



[ صفحه 75]



دستت را در دست من قرار ده؛ و سپس جلو رفتم و هارون دست مرا گرفت و كنار خود نشانيد و گفت: ديگر وحشتي نداشته باش، راست گفتي و نيز جدت راست گفته است، سكون و آرامش پيدا كردم و دوستي تو در دلم جاي گرفت، اكنون سئوال هايي را مطرح مي كنم كه كسي پاسخ آن ها را نمي داند، چنانچه جواب صحيحي دادي، تو را آزاد مي گذارم و پس از اين، سخن هيچ كسي را بر عليه تو اهميت نمي دهم.

گفتم: آنچه مي خواهي سئوال كن، اگر در امان بودم پاسخ مي گويم.

هارون اظهار داشت: چنانچه راست گفتي و جواب از روي تقيه نبود در امان خواهي بود.

و سپس گفت: به چه دليلي شما بر ما ترجيح داده شده ايد؛ و بر ما برتري داريد؟ و حال آن كه ما و شما از نسل عبدالمطلب هستيم و پسر عمو خواهيم بود.

در پاسخ گفتم: به جهت آن است كه عبدالله و ابوطالب از يك پدر و مادر بوده اند؛ ولي عباس، مادرش غير از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر يكي هستند.

سپس گفت: چگونه به خود اجازه مي دهيد كه مردم شما را پسران حضرت رسول - بني الرسول - نامند و حال آن كه شماها فرزندان علي بن ابي طالب عليه السلام هستيد و انسان از ناحيه ي پدر به اجداد خود منسوب



[ صفحه 76]



مي شود و مادر نقشي ندارد؟

در جواب هارون چنين اظهار داشتم: چنانچه رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم زنده گردد و دختر تو را براي خود خواستگاري نمايد، آيا قبول مي كني؟

پاسخ داد: بلي.

گفتم: ولي چنانچه از من خواستگاري نمايد، نمي پذيرم.

هارون گفت: چرا؟

جواب دادم: چون من توسط او متولد شده ام، ليكن تو از ديگري به دنيا آمده اي.

پس از آن، هارون الرشيد پرسيد: چگونه خود را ذريه ي رسول الله مي ناميد؛ و حال آن كه ذراري شخص به وسيله ي مرد شناخته مي شود و شماها فرزندان دختر رسول الله مي باشيد؟

از او خواستم تا از جواب اين سئوال مرا معذور دارد، ولي او نپذيرفت و اصرار ورزيد تا پاسخ گويم؛ و نيز افزود: شما فرزندان علي ابن ابي طالب عليه السلام هستيد؛ چرا خودتان را رئيس و رهبر مسلمين و ذراري رسول الله - صلوات الله عليه - معرفي مي كنيد؟!

در جواب گفتم: به خدا پناه مي برم از شر شيطان، خداوند عيسي عليه السلام را از ذريه ي حضرت ابراهيم و داود و موسي و سليمان عليهم السلام معرفي كرده است، اكنون بگو كه عيسي كيست؟

هارون پاسخ داد: عيسي پدر نداشت.

گفتم: بنابراين از طريق مادرش، مريم از ذراري انبياء عليهم السلام قرار گرفته است.



[ صفحه 77]



و همچنين ما نيز از طرف مادر ذريه ي پيغمبر خدا مي باشيم، آيا كفايت مي كني يا بيفزايم؟

گفت: توضيح بيشتري بده؟

گفتم: آن هنگامي كه رسول خدا صلوات الله عليه خواست با نصاري مباهله نمايد، اظهار داشت: فقط پسران و زنان و خودمان باشيم و درباره ي يكديگر نفرين نمائيم؛ و تنها امام حسن، حسين، علي و زهراء عليهم السلام را همراه برد؛ پس همانطور كه امام حسن و حسين را فرزند خود ناميد، ما هم فرزند و ذريه ي او هستيم.

در پايان، هارون الرشيد مرا تحسين كرد و گفت: مشكلات و خواسته هاي خود را مطرح نما كه برآورده خواهد شد.

گفتم: اولين خواسته ي من اين است كه اجازه دهي پسر عمويت به حرم جدش، كنار اهل عيالش باز گردد؟

در جواب اظهار داشت: بررسي كنيم.

در ادامه ي روايت گفته شده است كه هارون دستور داد تا حضرت را نزد سندي بن شاهك محبوس نمايند [2] .



[ صفحه 78]




پاورقي

[1] حديث بسيار طولاني است، كه در ترجمه به قطعاتي از آن اكتفاء شد.

[2] عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 1، ص 81، اختصاص شيخ مفيد: ص 54، س 19، بحار الأنوار: ج 48، ص 121، ح 1، و ص 125، ح 2، مدينة المعاجز: ج 6، ص 427، ح 2080، أعيان الشيعة: ج 2، ص 8، ينابيع المودة: ج 3، ص 117.