بازگشت

دلسوزي شير براي زايمان همسر


علي بن ابو حمزه ي بطائني حكايت كند:

روزي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از شهر مدينه به سوي مزرعه اش خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نيز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهي كردم.

مقداري از شهر كه دور شديم، ناگهان نره شيري سر راه ما را گرفت، من بسيار ترسيدم، و ليكن شير به سوي حضرت نزديك آمد و با حالت ذلت و تضرع مشغول همهمه اي شد.

امام موسي كاظم عليه السلام ايستاد و شير دست هاي خود را بلند كرده و بر شانه هاي قاطر قرار داد.

من به گمان اين كه شير قصد حمله دارد، براي جان آن حضرت وحشت كردم؛ و سخت نگران شدم.

پس از لحظاتي، شير دست هاي خود را بر زمين نهاد و آرام ايستاد و آن گاه حضرت روي مبارك خود را به سمت قبله نمود و دعائي را زمزمه نمود، و ليكن من چيزي از آن را متوجه نشدم.

پس از آن، شير همهمه اي كرد؛ و حضرت آمين فرمود.



[ صفحه 95]



و سپس امام عليه السلام به شير اشاره نمود: برو.

همين كه شير رفت، حضرت نيز به راه خود ادامه داد و چون از آن محل دور شديم، به حضرت عرض كردم: يا ابن رسول الله! فدايت گردم، شير چه كاري داشت؟! من بسيار براي جان شما و خودم ترسيدم؛ و از اين برخورد در تعجب و حيرت هستم.

امام عليه السلام فرمود: آن شير، همسر بارداري داشت كه هنگام زايمانش فرا رسيده و درد سختي دچارش گشته بود.

لذا نزد من آمده بود كه برايش دعا كنم تا به آساني زايمان نمايد و من هم در حقش دعا كردم.

و بعد از آن كه دعا به پايان رسيد، به آن شير گفتم: برو، اظهار داشت: خداوند هيچ درنده اي را بر تو و ذريه و شيعيانت مسلط نگرداند؛ و من گفتم: آمين [1] .



[ صفحه 96]




پاورقي

[1] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 649، ح 1، بحار الأنوار: ج 48، ص 58، ح 67.