بازگشت

در سوگ و عزاي هفتمين ستاره ولايت




سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم

دل آشفته چو گيسوي پريشان چه كنم



گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا

گاه چون شمع مرا سينه ي سوزان چه كنم



آرزويم به جهان ديدن روي پسر است

سوختم، سوختم از آتش هجران چه كنم



كنج زندان، بلا گشته زهجران رضا

تيره تر روز من از شام غريبان چه كنم



نه رفيقي به جز از دانه ي زنجير مرا

نه انيسي به جز از ناله و افغان چه كنم



به خدا دوري معصومه و هجران رضا

مي كشد عاقبتم گوشه ي زندان چه كنم



از وطن كرده مرا دور، جفاي هارون

من دل خسته ي سرگشته و حيران چه كنم



گلي از خار نديد، اين همه آزار كه من

ديدم از طعنه ي اين مردم نادان چه كنم



سر نگون كاش شود خانه ي هارون پليد

كه چنين كرد مرا بي سر و سامان چه كنم





[ صفحه 117]





هر كجا مرغ اسيري است، ز خود شاد كنيد

تا نمرده است، زكنج قفس آزاد كنيد



مرد اگر كنج قفس، طاير بشكسته پري

ياد از مردن زنداني بغداد كنيد



چون به زندان، به ملاقاتي محبوس رويد

از عزيز دل زهرا و علي ياد كنيد



كند و زنجير گشائيد، ز پايش دم مرگ

زين ستمكاري هارون، همه فرياد كنيد



چار حمال، اگر نعش غريبي ببرند

خاطر موسي جعفر، همه امداد كنيد



تا دم مرگ، مناجات و دعا كارش بود

گوش بر زمزمه ي آن شه عباد كنيد



پسرش نيست، كه تا گريه كند بر پدرش

پس شما گريه بر آن كشته ي بيداد كنيد



نگذاريد كه معصومه خبردار شود

رحم بر حال دل دختر ناشاد كنيد [1] .



[ صفحه 118]




پاورقي

[1] اشعار از شاعر محترم: آقاي خوشدل تهراني.