بازگشت

دو جريان بسيار عظيم و خواندني


مرحوم شيخ حر عاملي و راوندي و ديگر بزرگان آورده اند:

پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكي از فرزندانش به نام عبدالله - كه بزرگترين فرزند حضرت بود- ادعاي امامت كرد.

امام موسي كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادي هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصي را به دنبال برادرش عبدالله فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نمايد.

چون عبدالله وارد شد، ديد كه جمعي از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند.

و چون عبدالله كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست، حضرت دستور داد تا هيزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزم ها، آتش زيادي تهيه گرديد.

تمامي افراد حاضر در مجلس، در حيرت و تعجب فرو رفته بودند و از يكديگر مي پرسيدند كه چرا امام موسي كاظم عليه السلام چنين كاري را در آن محل و مجلس انجام مي دهد.



[ صفحه 29]



آن گاه حضرت از جاي خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد.

پس از گذشت ساعتي بلند شد و لباس هاي خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوليه ي خود نشست و به برادرش عبدالله فرمود: اگر گمان داري بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام امام و خليفه هستي، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين.

عبدالله چون چنان صحنه اي را ديد و چنين سخني را شنيد، رنگ چهره اش دگرگون شد و بدون آن كه پاسخي دهد با ناراحتي برخاست و مجلس را ترك كرد. [1] .

همچنين داود رقي حكايت كند:

روزي به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پس از عرض سلام در كناري نشستم، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام وارد شد و از شدت سردي هوا، لباس هاي خويش را به دور خود پيچيده بود.

همين كه امام موسي كاظم عليه السلام نزد پدر آمد، امام صادق عليه السلام اظهار داشت: اي فرزندم! در چه حالتي هستي؟

پاسخ داد: در سايه ي رحمت و پناه خداوند متعال هستم، و بعد از آن اظهار نمود: اي پدر! من اشتهاي مقداري انگور و انار دارم؟



[ صفحه 30]



داود رقي گويد: من با خود گفتم: چگونه حضرت در اين فصل زمستان و سرماي شديد اشتها و ميل به تناول اين نوع ميوه ها را دارد، ولي حضرت از افكار دروني من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چيز و هر كاري قدرت دارد.

و سپس به من فرمود: اي داود! بلند شو و برو داخل حياط منزل ببين چه خبر است؛ و در باغ چه مي بيني؟

پس، از جاي خود برخاستم و به طرف حياط حركت كردم، همين كه وارد حياط شدم، با حالت تعجب ديدم درخت انگور و انار پر از ميوه است.

با ديدن اين صحنه ي شگرف، بر اعتقاد و ايمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اكنون به اسرار و علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گرديد.

سپس مقداري از انگور و تعدادي انار چيدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسي كاظم عليه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت:

اين از فضل پروردگار است، كه ما خانواده ي عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامي داشته است [2] .



[ صفحه 31]




پاورقي

[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 196، بحار الأنوار: ج 48، ص 67، ح 69.

[2] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 617، ح 16.