بازگشت

دعاي آن حضرت در اسم اعظم الهي


سكين بن عمار گويد: در شهر مكه خوابيده بودم، كسي را در خواب ديدم كه به من گفت: برخيز، زير ناودان خانه ي خدا مردي است كه خدا را به اسم اعظم او مي خواند، از خواب برخاسته و دوباره خوابيدم، مجددا به همان صورت به خوابم آمد، از خواب برخاسته و دوباره خوابيدم، در مرحله ي سوم به من گفت: اي فلاني پسر فلاني، فلان شخص - و نام او را برد - كه بنده ي صالح (امام كاظم عليه السلام) است زير ناودان، خدا را به اسم اعظمش مي خواند! گويد: آنگاه برخاسته و غسل كرده و داخل حجر اسماعيل شدم! ناگهان مردي را ديدم كه پيراهنش را روي سر انداخته و در حال سجده است، پشت سر او نشستم و شنيدم اين دعا را مي خواند:

اي نور اي پاك، اي نور اي پاك، اي نور اي پاك، اي زنده اي پابرجا، اي زنده اي پابرجا، اي زنده اي پابرجا، اي زنده اي كه نمي ميرد، اي زنده اي كه نمي ميرد، اي زنده اي كه نمي ميرد، اي زنده آن گاه كه زنده اي نبوده، اي زنده آنگاه كه زنده اي نبوده، اي زنده آنگاه كه زنده اي نبوده.

اي زنده معبودي جز تو نيست، اي زنده معبودي جز تو نيست، اي زنده معبودي جز تو نيست، از تو مي خواهم به اين كه معبودي جز تو نيست، از تو مي خواهم به اين كه معبودي جز تو نيست، از تو مي خواهم به اين كه معبودي جز تو نيست، از تو مي خواهم اي آن كه معبودي جز تو نيست، از تو مي خواهم اي آن كه معبودي جز تو نيست، و از تو مي خواهم به نامت به نام خداوند بخشنده ي مهربان عزيز و استوار - سه بار.

سكين گويد: چندين مرتبه اين دعا را خواند تا حفظ شدم، آنگاه سرش را بلند كرد و در اين هنگام فجر طلوع كرده بود، گويد: سپس به پشت خانه ي كعبه (محل مستجار) آمد و نماز صبح را خواند و رفت.