بازگشت

نهم معصوم دين از آل طاها، امام هفتمين موسي بن جعفر




زمشكاة امامت نور داور

تجلي مي كند الله اكبر



فروغ روي موسي شد جهانگير

چنان كز طور سينا نور داور



جمالش آفتابي عالم آرا

كه از نورش جهاني شد منور



به هفتم روز، صبحي سعد و ميمون

زايام صفر، ماه مظفر



صباح الخير گفتا صبح صادق

كه سر زد از افق خورشيد خاور



ولادت يافت اين مولود مسعود

مبارك طالع او سعد اكبر



نهم معصوم دين از آل طاها

امام هفتمين موسي بن جعفر



حريمش قبله ي حاجات مردم

ملائك سوده بر آن آستان سر



امين وحي در اين ساحت قدس

گشايد زير پاي زائران پر



پس از صادق رييس مذهب حق

خلايق را به حق مولا و رهبر



زبان وحي و نور نخله ي طور

خدا را مظهر و بر خلق سرور



به حلم و علم و تقوي در تجلي

محمد بود و صادق بود و حيدر



كلامش داشت عطر وحي و مي شد

مشام جان مشتاقان معطر



و را نام گرامي بود موسي

معاصر با يكي فرعون ديگر



چه موسايي همه عدل و همه خير

چه فرعوني همه ظلم و همه شر



چه فرعوني ستمكار و جفاجوي

چه هاروني جفاكار و ستمكار



به عهد او درخشان دين اسلام

كه دين را گشت دنيايي مسخر



در آن درياي طوفان زا كه هر موج

خطرها داشت به هر دين و كشور



خدا را ناخداي كشتي دين

در آن طوفان چراغي بود و لنگر



به دانش بيكران بحري كه خيزد

زهر موجش هزاران موج گوهر



به حكمت چشمه علم لدني

كه سرشار است زآب حوض كوثر



چنان بر بندگي عاشق كه مي گفت

در آن زندان تاريك محقر



كه يا رب خلوت انسي كرم كن

مرا ياد تو شيرين تر زشكر



به ياد دوست اين زندان و زنجير

زآزادي هزاران بار خوشتر



دو مشتي استخوان در پيرهن داشت

به محراب نماز آن پاك پيكر



الا يا قبله ي حاجات مردم

الا يا شافع فرداي محشر



فقيرم، دردمندم، مستمندم

بگيرم دست و حاجاتم برآور



به نام نامي موسي «رياضي»

گرامي دفتر ما يافت زيور



«رياضي يزدي»