بازگشت

دعاي آن حضرت در حال قنوت


خدايا! من و فلاني پسر فلاني دو بنده از بندگان تو هستيم؛ در اختيار تو بوده، محل استقرار حال و آينده، و جايگاه بازگشت نمودن و اقامت و نهان و آشكارمان را مي داني؛ بر نيات ما آگاه و به ضمايرمان احاطه داري؛ دانشت به آن چه آشكار نموده ايم، همانند دانشت به آن چه پوشيده داشته ايم مي باشد و علمت به آن چه پنهان نموده ايم، همانند علمت به آنچه ظاهر ساخته ايم است.

و چيزي از كارهايمان از تو پوشيده نبوده و حالي از حالاتمان از تو مستور نيست و پناهي نداريم كه از تو به آن پناه بريم و پناهنده اي نداريم كه بدان پناهنده شويم و گريزگاهي نداريم كه از دستت رهايي يابيم و ستمگري نتواند كه در قلعه هايش مرا از تو مستور دارد و لشكريانش نتوانند كه مرا از تو مخفي نمايند و غلبه كننده اي كه داراي قوت است، بر تو غلبه نمي يابد و ستيزه جويي كه داراي جمعيت است، با تو ستيزه نمي كند؛ هر جا برود در اختيار تو بوده و به هر جا پناه برد بر او قادر و توانايي.

پس پناه شخص ستمديده ي ما به تو است و توكل كسي كه مورد ستم واقع شده بر تو و بازگشتش به سوي تو است؛ هرگاه فريادرسي از او دادخواهي نكند، از تو فريادرسي طلبد و هرگاه ياوري او را ياري نكند، از تو ياري خواهد و هرگاه درها به رويش بسته شود به تو پناهنده گردد و هرگاه درهاي اميد به رويش بسته شود، در خانه ات را بكوبد و هرگاه پادشاهان غافل، خود را از او پوشيده دارند به تو اتصال يابد. آن چه را كه برايش اتفاق افتاد قبل از اظهارش دانسته و به آن چه او را اصلاح مي گرداند قبل از خواستار شدن، آگاهي؛ پس تو را سپاس اي آن كه شنوا، بينا، مهربان، دانا، آگاه و توانايي!

و در علم سابق و قضاي محكم و تقدير جاري و امر نافذ و مشيت قاطعت نسبت به تمامي خلقت، چه شقاوتمند و چه سعادتمند و چه نيكوكار و چه فاجرشان، مقدر فرمودي كه فلان شخص پسر فلان بر من قدرت يابد.

و بدان وسيله به من ظلم و ستم كرد و به قدرتي كه به او عطا كرده اي استكبار ورزيد و به برتري كه به او ارزاني داشته اي، افتخار كرد و به مهلت دادنت مغرور گرديد و بردباري ات او را به تجاوزگري واداشت؛ بدين سبب مرا دچار امر مشكلي كرد كه توان صبر بر آن را ندارم و شري را بر من عارض نمود كه قدرت تحملش را ندارم و به سبب ناتواني، قدرت مبارزه با او در من نيست و به خاطر اندكي ام قدرت گرفتن حقم را ندارم؛ پس امرش را به تو واگذار كرده و در مورد وي بر تو توكل نمودم و او را به عقوبتت تهديد و از قدرتت برحذر داشته، و وي را از غضبت ترسانيدم؛ گمان كرد كه بردباري ات نسبت به وي، از ناتواني ات سرچشمه گرفته و چنين پنداشت كه مهلت دادن تو به وي از درماندگي ات سرچشمه مي گيرد؛ هيچكدام او را از عملش بازنداشت و گفتارم در او تأثيري نداشت.

بلكه برعكس در گمراهي اش لجاجت، و بر ستمش استمرار بخشيد و در دشمني اش اصرار و بر طغيان و سركشي اش افزود؛ اي آقا و مولايم! اين به خاطر جرأتش بر تو و در معرض قرار گرفتن غضبت كه آن را از ستمكاران بازنمي گرداني، و كم ارزش تلقي كردن عذابت كه آن را از تجاوزگران منع نمي كني، بوده است.

پس اي آقايم! هم اكنون در مقابل تو ضعيف و مظلوم بوده و زير قدرت ذليلانه تو قرار گرفته ام؛ شكست خورده و مورد تجاوز قرار گرفته ام؛ ترسان لرزان وحشت زده و خوار گرديده ام؛ صبرم كاهش يافته و چاره اي ندارم؛ راه ها جز راه به سوي تو و همه ي راه و جهت ها جز آن كه به سوي تو مي آيد، بر من بسته شده؛ در دفع مشكلاتش كارهايم به هم ريخته و در از بين بردن ستمش عقايد و افكارم دچار سردرگمي شده و آنان كه من ياريشان كرده بودم مرا رها كرده و كساني كه به آنان پناه بردم، مرا به او واگذار كردند؛ با نصيحت كننده ام مشورت كردم؛ به من اشاره نمود كه با رغبت به سوي تو آيم و از راهنمايم خواستم مرا فقط به تو راهنمايي نمود.

اي مولايم! بدين سبب به سوي تو بازگشتم در حالي كه ذليل و خوار و سرشكسته ام؛ مي دانم كه گشايش تنها در نزد توست و راه رهايي از مشكلات تنها به وسيله ي تو ميسر است؛ اميد به تحقق وعده ات در ياري و اجابت دعايم دارم؛ زيرا سخنت حق است و تغيير و تبديلي در آن نيست، و فرمودي: «و هر كه مورد ستم قرار گيرد خداوند او را ياري مي گرداند»، و فرمودي - كه ستايشت برتر و نامهايت نيكوست -:«مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را».

پس من فرمانبردار هر چه امر كرده اي هستم نه بدين جهت كه بر تو منت گذارم؛ و چگونه بر تو منت گذارم در حالي كه تو مرا بر آن دلالت فرموده اي، پس دعايم را اجابت كن همان گونه كه وعده فرموده اي؛ اي آن كه خلف وعده نمي كني! و اي آقايم! مي دانم براي تو روزي است كه در آن انتقام مظلوم را از ظالم مي گيري و براي تو وقتي است كه حق مغصوب را از غاصب اخذ مي كني؛ چرا كه هيچ دشمني بر تو پيشي نگرفته و هيچ مخالفي از تحت قدرتت خارج نمي گردد و از گريختن كسي هراسي نداري؛ اما غم و اندوهم به اندازه ي صبرم بر مهلت دادنت و انتظار كشيدن بردباري ات نيست.

اي آقايم قدرتت برتر از هر قدرت، و پادشاهيت بر هر پادشاهي غالب است، و بازگشت هر چيز به توست اگر چه او را مهلت دهي، و رجوع هر ستمگر به توست اگر چه او را در انتظار قرار دهي و اي آقايم! بردباري ات از فلاني و استمرار مهلت دادنت به او و به انتظار گذاشتنش، به من زيان وارد ساخته و اگر اطمينان به تو و يقين به تحقق وعده ات نبود، نزديك بود كه نااميدي بر من چيره شود.

پس اگر در تقدير نافذت و قدرت جريان يافته ات آن است كه او بازمي گردد و توبه مي كند يا از ستم نمودنش به من دست مي كشد، و از مشكل تراشي برايم بازمي ايستد و از امور سختي كه دامنگيرم نموده منصرف مي شود، پس بار الها بر محمد و خاندانش درود فرست و اين امر را هم اكنون در قلبش بينداز؛ قبل از آن كه نعمتي را كه به من داده اي از بين ببرد و نيكي هايي را كه در حقم انجام داده اي زشت نمايد.

و اگر علم تو به غير اين مطالب گواهي مي دهد، بدين معنا كه وي همچنان در ظلمش نسبت به من ثابت قدم است، اي ياريگر ستمديدگان مظلوم از تو مي خواهم كه دعايم را اجابت كني؛ پس برمحمد و خاندانش درود فرست و او را از جايگاهش برگير مانند گرفتن شخص قدرتمند و در حال غفلتش او را نابود ساز همانند نابود ساختن پادشاه ياريگر و نعمت و قدرتش را از او بازگير؛ ياوران و طرفدارانش را درهم شكن و مملكتش را از هم پراكنده ساز و دوستانش را متفرق نما و او را از نعمتي كه در برابرش شكر تو را نمي گزارد خالي گردان، و لباس عزتت را كه در مقابلش تو را سپاس نمي گويد از او برگير. و اي نابودكننده ي ستمگران! او را نابود ساز و اي هلاك كننده ي اقوام نابود شده! وي را هلاك گردان و اي درهم شكننده ي امت هاي ستمگر! او را درهم شكن و اي خواركننده ي گروه هاي طغيانگر وي را خوار ساز و عمرش را كاسته و مملكتش را از او برگير و اثرش را زايل ساز و خبرش را قطع و آتشش را خاموش و روزش را تاريك و خورشيدش را تيره و جانش را خارج ساز و رونق بازارش را بشكن و كوهان شترش را ببر و دماغش را به خاك بمال و مرگش را نزديك گردان!

و براي او سپري باقي مگذار جز آن كه زايل سازي و نه پايه اي را جز آن كه درهم شكني و نه اجتماعي را جز آن كه متفرق گرداني و نه امر ارزشمند جز آن كه به پايين افكني و نه اساس و ستوني را جز آن كه سست گرداني و نه سبب و وسيله اي را جز آن كه قطع نمايي و يارانش را بعد از مجتمع بودن متفرق، و بعد از وحدت پراكنده، و بعد از تسلط بر ملتها سرافكنده به ما بنمايان، و با نابود ساختن او قلب هاي لرزان، دل هاي مضطرب، ملت متحير و مردم سرگردان را شفا بده!

و با نابودي او حدود تعطيل شده و سنت هاي فراموش شده و احكام مهمل گذارده شده، و معارف تغيير يافته و آيات تحريف گرديده، و مدرسه هاي مهجور باقي مانده، و محراب هاي خالي و زيارتگاه هاي خراب شده را بازسازي گردان! و شكم هاي گرسنه را سير و لب هاي خشكيده

و كبدهاي پاره پاره را سيراب گردان و قدم هاي رنج كشيده را آسوده نما و او را به بلايي كه مشابهي ندارد، و به هلاكتي كه راه رهايي از آن را ندارد، و به دردي كه قدرت برخاستن از آن را ندارد، و به لغزشي كه از آن آسوده نگردد، مبتلا نما! و احترامش را زايل و نعمتهايش را تيره ساز و عذاب بزرگت و عقاب دردناكت، و قدرتت كه برتر از آن قدرتي نيست، و پادشاهي ات را كه از پادشاهي او گرامي تر است، به او بنمايان.

و به قدرت برتر و چاره سازي هاي نيرومندت مرا بر او غالب ساز و با نيروي بازدارنده ات كه تمامي موجوداتت در برابرش ذليل هستند، مرا از وي بازدار و او را به فقري كه جبران نشود و به بدي كه پوشانده نگردد، مبتلا ساز و او را در آن چه مي خواهد به خود واگذار! تو به آنچه بخواهي قادري و او را از نيرو و توانت خالي گردان و به نيرو و توان خودش واگذار و مكرش را به مكر خود زايل و اراده اش را به اراده ات دفع نما و جسمش را بيمار، فرزندانش را يتيم، عمرش را كوتاه، آرزويش را نااميد، پادشاهي اش را نابود، شيونش را طولاني گردان و او را سرگرم به خود نما و از حزن و اندوه خالي مگردان.

و چاره جويي اش را به گمراهي، امرش را به نابودي، نعمتش را به دگرگوني، سعيش را به فرومايگي، سلطنتش را به نابودي و عاقبتش را به بدترين سرانجام مبدل گردان! و اگر او را ميراندي، با خشم خودش بميران و اگر او را زنده نگاه داشتي، همراه با حسرت و ندامت باشد، و شر و وسوسه، بدگويي و بدزباني، هيبت و دشمني وي را از من بازدار و اشاره اي نما تا بدان وسيله نابود گردد؛ بدون شك سختگيري تو شديد و عقابت دردناك است.