بازگشت

امام در دوران خلافت هادي


در سال 169 هجري پس از مرگ مهدي عباسي فرزندش هادي كه جواني خوش گذران و مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسيد و حكومتش سرچشمه ي حوادث تلخي گرديد كه براي جامعه ي اسلامي بسيار گران تمام شد؛ او در حالي به خلافت رسيد كه هنوز 25 سال تمام نداشت و از جهات اخلاقي شايستگي احراز مقام خلافت را نداشت،حتي شؤون ظاهري خلافت را حفظ نمي كرد.

در زمان خلافت پدر، آن چنان در ميگساري و عيش و طرب افراط مي كرد كه گاه پدرش مهدي نديمان مورد علاقه اش را تنبيه و ابراهيم موصلي آوازه خوان را به زندان مي افكند؛ پس از مرگ پدر آزادانه به عياشي پرداخت و اموال بيت المال را بي حساب صرف بزم هاي شبانه و شب نشيني هاي آلوده ي خود مي كرد؛ از جهت ديگر نسبت به بني هاشم و فرزندان حضرت علي عليه السلام سخت گيري بسياري را اعمال مي نمود.

اين امور باعث شد تا بزرگان بني هاشم به ستوه آيند و كم كم نطفه ي يك نهضت مقاومت در برابر حكومت عباسي به رهبري يكي از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام به نام حسين صاحب فخ منعقد شد.

او از پدر و مادري بافضيلت و پاكدامن كه به زوج صالح مشهور بودند، به دنيا آمد. پدر و دايي و جد و عموي مادري و عده اي ديگر از خويشان و نزديكانش به وسيله ي منصور دوانيقي به شهادت رسيده بودند. با قيام او عده ي زيادي از بني هاشم و مردم مدينه با او بيعت كردند و با نيروهاي هادي به نبرد پرداختند.

پس از پيروزي بر نيروهاي هادي، به سوي مكه حركت كردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ايام حج، شهر مكه را پايگاه قرار داده و دامنه ي نهضت را توسعه دهند؛ هادي سپاهي را به جنگ آنان فرستاد؛ در سرزمين «فخ» دو سپاه به هم رسيدند و جنگ سختي درگرفت؛ در جريان

جنگ، حسين و عده اي ديگر از رجال و بزرگان هاشمي به شهادت رسيدند و بقيه ي سپاه او پراكنده و عده اي نيز اسير شدند كه پس از انتقال به بغداد به قتل رسيدند.

شكست نهضت شهيد فخ به قدري دلخراش بود كه سالها بعد امام جواد عليه السلام مي فرمود: «پس از فاجعه ي كربلا هيچ فاجعه اي براي ما بزرگتر از فاجعه ي فخ نبوده است». [1] .

امام كاظم عليه السلام با حسين شهيد فخ در تماس و ارتباط بود و هنگامي كه احساس كرد در تصميمش استوار است او را تشويق فرموده و گفت: «گرچه تو شهيد خواهي شد ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش! اين گروه مردمي پليد و بدكارند كه اظهار ايمان مي كنند ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند! در اين راه اجر و پاداش شما را از خداي بزرگ خواهانم» [2] .

پس از شهادت او هنگامي كه سر بريده اش را به مدينه آوردند امام از مشاهده ي آن، افسرده شده و با تأثر فرمود: «به خدا سوگند! او يك مسلمان راستين بود؛ او بسيار روزه مي گرفت؛ فراوان نماز مي گزارد؛ با فساد و آلودگي مبارزه مي نمود؛ وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر را انجام مي داد و در ميان خاندان خود بي نظير بود».

از طرف ديگر هادي عباسي كه از ارتباط پنهاني امام با انقلابيون آگاه بود، آن حضرت را تهديد به قتل كرد و گفت: به خدا سوگند! حسين

(صاحب فخ) به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام كرده و از او پيروي نموده است؛ زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست! خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم. [3] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين: 298، بحارالانوار 48: 169.

[2] كافي 1: 366، بحارالانوار 48: 151.

[3] بحارالانوار 48: 151.