بازگشت

تصريح به امامت امام رضا


داود رقي گويد: به حضرت كاظم عليه السلام عرض كردم: قربانت گردم! من پير شده ام، پس دست مرا بگير و از آتش نجاتم ده، امام و صاحب اختيار ما پس از شما كيست؟



[ صفحه 74]



گويد: آن حضرت اشاره به فرزندش امام رضا عليه السلام كرد و فرمود:

هذا صاحبكم من بعدي.

«امام و صاحب شما پس از من او است». [1] .

محمد بن اسحاق بن عمار نيز گويد: به حضرت كاظم عليه السلام عرض كردم: آيا مرا به كسي كه دين و آئين خود را از او بگيرم راهنمائي نمي كنيد؟

فرمود:

هذا ابني علي ان أبي أخذ بيدي فأدخلني إلي قبر رسول الله صلي الله عليه و آله فقال لي يا بني إن الله جل و علا قال إني جاعل في الأرض خليفة و إن الله إذا قال قولا و في به.

«اين پسرم علي است (آن كس كه تو مي خواهي)، همانا پدرم (جعفر بن محمد عليهماالسلام) دست مرا گرفت و مرا كنار قبر پيغمبر صلي الله عليه و آله برد و فرمود: پسر جان خداي عزوجل فرموده: «من در زمين جانشين قرار خواهم داد» (سوره بقره آيه 30). و همانا خداوند وقتي سخن گفت (و وعده داد) بدان وفا مي كند! (يعني مطابق اين وعده خداوند هميشه در زمين جانشين از خداوند



[ صفحه 75]



خواهد بود كه او امام مردم و حجت خدا است). [2] .

نصر بن قابوس نيز گويد: به حضرت كاظم عليه السلام عرض كردم: من از پدرت پرسيدم: كه پس از آن حضرت امام كيست؟ به من خبر داد كه امام شمائي، و چون آن حضرت از دنيا رفت مردم به چپ و راست رفتند ولي من و دوستانم به امامت شما معتقد گشتيم، اكنون مرا آگاه كن كه امام پس از شما از ميان فرزندانت كدام است؟

فرمود:

قال ابني فلان.

«فرزندم فلاني (يعني علي بن موسي الرضا عليه السلام) ». [3] .

داود بن ضربي گويد: مالي به نزد حضرت كاظم عليه السلام بردم پس برخي از آن را برداشت، و برخي را برنداشت، من عرض كردم: خدا كار شما را به خوبي اصلاح فرمايد، چرا مقداري را نزد من گذاردي و برنداشتي؟

حضرت عليه السلام فرمود:

إن صاحب هذا الأمر يطلبه منك فلما جاء نعيه بعث إلي أبو الحسن الرضا عليه السلام فسألني ذلك المال فدفعته إليه.



[ صفحه 76]



«همانا صاحب اين امر امامت آن را از تو مطالبه خواهد كرد، و چون خبر مرگ آن حضرت رسيد حضرت رضا عليه السلام به نزد من فرستاد و آن مال را از من خواست، و من به آن جناب دادم». [4] .

و نيز ابن قولويه (به سند خود) روايت كرده كه محمد بن سنان گويد: يك سال پيش از آنكه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را به عراق برند خدمت آن حضرت شرفياب شدم، و علي بن موسي فرزندش پيش روي آن جناب نشسته بود، پس آن حضرت به من نگاه كرده فرمود:

يا محمد إنه سيكون في هذه السنة حركة فلا تجزع لذلك.

«اي محمد بزودي در اين سال جنبشي (و سفري) پيش آيد تو براي آن بي تابي نكني؟».

گويد : عرض كردم: چه پيش آمدي خواهد كرد قربانت گردم همانا اين سخن مرا پريشان كرد؟

فرمود:

أصير إلي هذه الطاغية أما إنه لا ينداني منه سوء و لا من الذي يكون من بعده.



[ صفحه 77]



«به نزد اين سركش مي روم ولي از خود او به من بدي نرسد و نه آنكه پس از او است». [5] .

محمد بن سنان گويد: عرض كردم: پس از آن چه مي شود قربانت گردم؟

فرمود: يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء.

«خدا ستمكاران را گمراه كند، و آنچه خدا خواهد انجام دهد».

عرض كردم: قربانت آنچه خدا خواهد چه باشد؟

فرمود:

من ظلم ابني هذا حقه و جحده امامته من بعدي كان كمن ظلم علي بن أبي طالب عليه السلام إمامته و جحده حقه بعد رسول الله صلي الله عليه و آله.

«هر كس در حق اين پسرم ستم كند و امامتش را پس از من انكار كند مانند كسي است كه درباره امامت علي بن ابي طالب عليه السلام ستم كرده و حق او را پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله انكار نموده است».



[ صفحه 78]



گويد: عرض كردم: اگر خدا به من عمري داد به خدا قسم حق او را به وي تسليم كنم و به امامتش اقرار نمايم!

حضرت عليه السلام فرمود:

صدقت يا محمد يمد الله في عمرك و تسلم له حقه و تقر له بإمامته و إمامة من يكون من بعده.

«راست گفتي اي محمد، خدا به تو عمر دهد و حق او را تسليم وي خواهي كرد و به امامت او و آنكه پس از او است اقرار خواهي نمود».

گويد: عرض كردم: پس از او كيست؟

فرمود: پسرش محمد، عرض كردم: نسبت به او هم راضي و تسليمم. [6] .


پاورقي

[1] ر. ك: الكافي 1: 312 ح 3؛ كفاية الأثر: 273؛ شرح الأخبار3: 311.

[2] ر. ك: الكافي 312:1 ح 4؛ الارشاد2: 249؛ أعلام الوري: 315؛ بحار49: 24.

[3] ر. ك: الارشاد 2: 251؛ كشف الغمه 2: 271؛ بحار49: 24.

[4] ر. ك: همان.

[5] علامه ي مجلسي رحمه الله گويد: مقصود از اين سركش مهدي عباسي و آنكه پس از او است هادي است.

[6] ر. ك: الكافي 1: 319 ح 16؛ الارشاد2: 253؛ الغيبة شيخ طوسي: 32 ح 8.