بازگشت

اسم أعظم و آصف


ثم ان سيدنا موسي بن جعفر عليهماالسلام دعا بالمسيب، و ذلك قبل وفاته بثلاثة أيام، و كان موكلا به، فقال يا مسيب! قال لبيك يا مولاي. فقال: اني ظاعن في هذه الليلة الي المدينة مدينة جدي رسول الله صلي الله عليه و آله، لأعهد الي علي ابني ما عهده الي أبي و أجعله وصييي و خليفتي و آمره بأمري! قال المسيب: فقلت يا مولاي كيف تأمرني أن أفتح الأبواب و أقفالها، و الحرس معي علي الأبواب! فقال: يا مسيب ضعف يقينك بالله عزوجل فينا. قلت: لا سيدي. قال: فمه! قلت يا سيدي ادع الله أن يثبتني! فقال: أللهم ثبته، ثم قال: اني أدعو الله عزوجل باسمه العظيم الذي دعا به آصف حتي جاء بسرير بلقيس و وضعه بين يدي سليمان عليه السلام، قبل ارتداد طرفه اليه، حتي يجمع بيني و بين ابني علي بالمدينة! قال المسيب: فسمعته عليه السلام يدعو، ففقدته عن مصلاه، فلم أزل قائما علي قدمي حتي رأيته قد عاد الي مكانه و أعاد الحديد الي رجليه.

عيون الأخبار باب 8 ح 6



[ صفحه 81]



ترجمه:

سپس امام هفتم (ع) مسيب را كه مأمور براي محافظت آن حضرت بود، خواند. و اين جريان سه روز پيش از فوت او بود.

و فرمود: من امشب از اينجا به مدينه رسول خدا (ص) خواهم رفت، تا به آن نحوي كه پدرم با من عهد و قراردادي بسته است، با فرزندم علي پيمان و عهد بسته، و او را خليفه و وصي خود قرار داده، و امور خود را به او واگذاشته و وصيت كنم!

مسيب گفت: أي مولاي من، چگونه أمر مي كني كه من دربها را كه قفل شده و محافظين مواظبت مي كنند از آنها باز كنم؟

فرمود: أي مسيب! يقين تو به خداوند متعال و در حق ما ضعيف شده است.

عرض كردم: نه چنين است اي مولاي من.

فرمود: پس مقداري صبر و سكوت كن!

عرض كردم:اي سيد من، دعاء فرما تا من ثابت قدم باشم!

پس مرا دعاء كرد كه - پروردگارا او را ثابت گردان!

سپس فرمود: من خداوند عزيز و بزرگ را به اسم عظيم او كه آن را آصف خوانده و تخت بلقيس را در مقابل سليمان نبي و در زمان مختصر چشم به هم زدن از يمن به بيت المقدس آورد: خواهم خواند، تا مرا با فرزندم علي در مدينه به هم رساند!

مسيب مي گويد: در اين حال دعايي از آن حضرت شنيدم، پس او را در مصلاي خودش نديدم.

و مدتي در حال قيام روي پا ايستاده، تا او را مشاهده كردم كه: به جاي خود



[ صفحه 82]



برگشته، و زنجير آهني را به پاهاي خود بربست.

توضيح:

در اينجا مواردي را لازم است توضيح بدهيم:

1- مسيب بن زهير: از مأمورين زندان سندي بن شاهك رئيس داروغه بغداد است، و مسيب از شيعه هاي محب أهل بيت بوده، و در باطن علاقه مند به آن حضرت بوده است.

2- آصف بن برخيا: اين دو كلمه ظاهرا از لغات عبري است، و آساف در لغت عبري به معني جامع، و برخيا به معني مبارك باشد.

و در زمان حضرت داود و حضرت سليمان، به طوري كه در قاموس كتاب مقدس آمده است: نام جمعي بوده است.

3- بلقيس: ملكه در سرزمين يمن بوده است كه حالات و خصوصيات حكومت او در كتب تواريخ مندرج است.

4- ألذي دعا به آصف حتي جاء بسرير: اين شخص به طوري كه در بعضي از تفاسير و تواريخ نوشته شده است، معاون و جانشين و از مقربين سليمان نبي بوده، و قهرا مرد الهي و روحاني كامل و سزاوار مقام خلافت و نبوت لازم است باشد.

و چنانكه از كلام شريف امام هفتم معلوم مي شود: عمل او در أثر دعاء و توجه باطن و درخواست خالص بوده است. نه، به وسيله اظهار قوت و قدرت خود، چنانكه در سخن عفريت جني است كه: و اني عليه لقوي أمين.



[ صفحه 83]



5- اعمالي كه از يك موجودي سر مي زند: در محدوده قوت و قدرت او باشد، مانند حركاتي كه براي حيوانات چرنده يا پرنده يا انسان هست، و همچنين است اختلاف آنها از جهات قواي باصره و سامعه و شامه.

اين اختلاف محسوس در مراتب عوالم ماده است، و در عوالم ماوراي ماده: مراتب اختلاف قدرت و قوت بيشتر است، چنان كه عفريت جني كه از مرتبه ملكوت أدني است، مي توانست عرش بلقيس را در زمان كمي در مقابل سليمان حاضر كند.

و بالاتر از اين كسي بود كه نزد او علمي از كتاب لاهوتي بوده، و با مقام أعلي و با نور لاهوتي مرتبط بود كه توانست عرش را در يك لحظه حاضر كند.

6- كتاب: به معني ضبط و تثبيت أمري باشد در خارج، خواه به وسيله نوشتن باشد، يا حكم و قضاء يا تقدير، يا جمع و نظم، يا غير آنها. پس در كتابت دو قيد منظور مي شود: اظهار، تثبيت.

و كتاب با مضاف اليه آن فرق مي كند: كتاب خدا، كتاب نفس، كتاب علوم، كتاب هدايت، كتاب أحكام، و غير اينها.

و در همه اين موارد اظهار مربوط به مضاف اليه و جمع و ضبط آنچه در پيرامون آن است: تثبيت مي شود.

و أما جمله - عنده علم من الكتاب: به قرينه قرائن مقاميه، منظور از كتاب: آن حقائق و صفات و معارف الهيه اي است كه از ذات واجب مطلق، ظهور و تجلي پيدا كرده، و در خارج ثبت و مقدر و مضبوط مي گردد.

و چون علم: مربوط به شخص خارجي، و كتاب: مربوط به خداوند متعال باشد: أولي به صورت نكره، و دومي به صورت معرفه ذكر شده است كه نكره دلالت به تحقير،



[ صفحه 84]



و معرفه دلالت به تجليل مي كند.

پس اين توصيف دلالت به مقام بالاي معرفت و نورانيت و روحانيت آن فرد مي كند، اگرچه نسبت به مقام عظمت و جلال پروردگار متعال در نهايت حقارت باشد.

7- باسمه العظيم: در كتاب التحقيق گفته شده است كه كلمه - اسم از ماده - شما - عبري و أرامي، گرفته شده است، و همزه زائد و براي وصل بوده، و حرف آخر كه واو يا ياء باشد در مقام تعريف حذف شده است.

و أسماء حسني خداوند متعال نود و نه اسم باشند كه هر كدام از آنها در مورد مخصوص و مناسب خود اسم عظيم است.

أللهم اني أسألك من أسمائك بأكبرها و كل أسمائك كبيرة.

و أما اسم أعظم پروردگار متعال: آن اسمي است كه دلالت آن بر ذات واجب نامحدود مطلق بيشتر باشد، و يا از لحاظ دلالت بر صفات ذاتي منتزع از ذات كامل تر و جامع تر گردد.

و أعظم أسماء الهي: كلمه - هو - باشد كه اشاره به مطلق ذات غيبي نامحدود في ذاته است، و پس از آن اسم شريف - ألله - باشد كه نام شخصي ذات واجب است كه صفات جمال و كمال و جلال از آن منتزع مي شود، و پس از آن أسماء حسني - الحي - القادر - العالم - المريد - باشند.

8- فسمعته يدعو: حقيقت دعاء عبارت از دعوت و خواندن پروردگار متعال است، نه دعاء خواندن عرفي متداول.

و حقيقت خواندن هم متوقف است عقلا و عرفا و برهانا، به تحقيق ارتباط و



[ صفحه 85]



اتصال و برطرف شدن موانع فيمابين دعوت كننده و دعوت شده، تا تفاهم و گفت و شنيد در ميان طرفين واقع گشته، و نتيجه مطلوب صددرصد حاصل شود.

و حصول و تحقق اين ارتباط فيمابين عبد و معبود حق: متوقف است به رفع موانع و حجابهاي ظلماني و صفات تيره حيواني كه در باطن انسان جاي گير مي شود، و روشن شدن قلب به نور ايمان و يقين و طمأنينه، و بينايي بصيرت دل به تجلي انوار لاهوتي، و به طور خلاصه: رسيدن به مقام روحاني فناء و رفع أنانيت، تا در مقام دعوت حق متعال: بتواند طبق وظيفه و به حسب اقتضاء عبوديت و موافق خواسته و اراده او، چيزي را بخواهد و خداوند را بخواند، و خواندن او مورد اجابت بشود.

البته در اين صورت متوجه است كه: دعاء و اجابت هر دو از او باشد.

9- ففقدته عن مصلاه: آري چون انسان به مقام فناي كامل رسيده، و از أنانيت خود گذشته، و محو در نور محيط الهي گرديد: به جز نور حق و حول و قوت او چيزي نخواهد ديد، و در اين مقام اراده او اراده خداوندي گشته، و چشم او چشم حق، و دست او دست پروردگار، و همه أعضاء و قواي او محو در قدرت و خواست حق خواهند قرار گرفت.

در اينجا است كه سالك، اول به نور و قدرت و حول و احاطه خداوند متعال توجه پيدا مي كند، و سپس در ظل آن به خود متوجه شده و خود را در مجراي نور و قوت نافذ و محيط او قرار مي دهد.

چنانكه در نوافل وسائل الشيعه از حضرت باقر (ع) نقل مي كند كه: فاذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي



[ صفحه 86]



يبطش بها... الرواية. [1] .

10- انسان نمونه اي باشد از عوالم ديگر: در ابتداي خلقت چون جمادات و نباتات اختياري از خود نداشته، و تحت تأثير عوامل ديگر رشد و جريان طبيعي پيدا مي كند. و سپس چون حيوانات ديگر صاحب درك و احساس مي شود. و بعد از مدتي عقل و تمييز امور و آثار و منافع مادي و روحاني را دريافته و در رسيدن به نتائج طبيعي يا مقاصد معنوي فعاليت مي كند. و اگر جهت روحاني او بر برنامه هاي جسماني غلبه پيدا كرده، و از قواي بدني براي زندگي روحي استخدام شده، و حاكم در وجود او روح معنوي گرديد: در سلك مرتبه ملكوتي داخل شده، و سراسر وجود او صفاء و طهارت و نور شود. و چون در اين مقام با عالم لاهوت مرتبط گشته، و از تجلي صفات و أنوار لاهوتي كسب فيض نموده، و از حقائق و معارف الهي كه حقيقت كتاب الله باشد، شناسايي پيدا كرده، و فاني در عظمت و جلال و جمال لاهوتي گرديد: در مرتبه جبروت قرار خواهد گرفت.

11- پس جريان دعاي آصف، و بالاتر از آن دعوت و اراده امام هفتم عليه السلام در رابطه رفتن فوري به مدينه و برگشتن آن حضرت: أمر صددرصد واقع و مستدل و برهاني است.

آري أفرادي كه از مرحله طبيعت و زندگي مادي قدم به بالاتر نگذاشته، و از آثار و حقائق و حركات عوالم ملكوت و جبروت اطلاعي ندارند: اين معاني به نظرشان عجيب جلوه مي كند.



[ صفحه 87]



و جالب اين است كه: اين مطالب را با جريانهاي طبيعي و مادي كه مأنوس هستند، مي خواهند سنجيده و مقايسه نمايند.

در صورتي كه احتياج به زمان و مكان و وسائل و أسباب و أعضاء و جوارح و وسائط ديگر: در عالم مادي مي باشد. و أما در عالم جبروت و لاهوت: همه امور با اراده و خواستن انجام گرفته و تحقق و وجود پيدا مي كند - اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون - چون چيزي را بخواهد كه بگويد در خارج هستي پيدا كن، مي باشد.

12- در بصائر (ج 5 باب اول) از حضرت صادق (ع) نقل مي كند: پس فرمود اي سدير آيا در قرآن كريم خوانده اي كه مي فرمايد: قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد اليك طرفك؟ [2] عرض كردم: آري خوانده ام. فرمود: آيا مي داني چه بود نزد او؟ گفتم: بفرماييد تا بدانم. فرمود: به اندازه قطره اي از باران فراوان ريزنده در درياي محيط، از علم كتاب. گفتم: چقدر كم است اين مقدار! فرمود: چه قدر زياد است اگر في نفسه حساب بشود. فرمود: آيا اين آيه را نيز در قرآن مجيد خوانده اي كه مي فرمايد: قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب. [3] سپس اشاره فرمود: به سينه خود و فرمود: سوگند به خداوند متعال كه تمام علم كتاب در نزد ما است. [4] .

و در حديث ديگر نقل مي كند كه:در اين آيه ما را قصد فرموده است، و علي بن أبي طالب أول و أفضل ما باشد.



[ صفحه 88]




پاورقي

[1] پس چون او را دوست داشتم: مي باشم گوش او كه با آن مي شنود، و چشم او كه با او مي بيند و زبان او كه با آن حرف مي زند و دست او كه با آن شدت نشان مي دهد.

[2] نمل آيه 40 - گفت كسي كه نزد او بود علمي از كتاب الهي: من مي آورم آن را پيش از آنكه به سوي خود برگردد نظر چشم تو.

[3] بگوي كافي است خداوند از لحاظ شهادت در ميان من و شما، و كسي كه نزد او است علمي از كتاب الهي - 13 / 43.

[4] تعبير به مطلق كتاب است، نه من الكتاب، چنانكه در آيه قبلي هست.