بازگشت

علم به غيب


عن عبدالله بن المغيرة قال، كنت أنا و يحيي بن عبدالله بن الحسن، عند أبي الحسن عليه السلام، فقال له يحيي جعلت فداك، انهم يزعمون أنك تعلم الغيب؟ فقال: سبحان الله، ضع يدك علي رأسي، فوالله ما بقيت شعرة فيه و لا في جسدي الا قامت. ثم قال: لا والله ما هي الا وراثة عن رسول الله صلي الله عليه و آله.

أمالي المفيد مجلس 3 ح 5

ترجمه: ابن مغيره گفت: من و يحيي بن الحسن نزد امام هفتم عليه السلام بوديم، يحيي از آن حضرت پرسيد كه: من فداي تو گردم، جمعي گمان مي برند كه تو علم به غيب داري؟

امام فرمود: سبحان الله! دستت را به سر من بگذار كه سوگند به خداوند متعال، باقي نماند مويي در سرم و نه در بدنم مگر آنكه از عظمت اين سخن برخاسته شد.

سپس فرمود: اين چنين نيست، قسم به خداوند متعال، نيست اين معني مگر از راه وراثت از پيغمبر اكرم (ص).



[ صفحه 105]



توضيح:

در اين مورد مطالبي را توضيح مي دهيم:

1- غيب: در مقابل حضور و به معني پوشيده شدن و مستور بودن باشد.

و براي حضور و يا غيب مراتبي تصور مي شود:

أول - حضور در مكان مقابل، و يا غيبت از آن محل به نقطه ديگري كه مشهود نباشد، مانند غيبت از حضور در مدرسه، و نظر در اينجا به محسوس بودن نيست.

دوم - حضور در مقابل حواس ظاهري، و يا غيبت از حواس كه در مرأي و مسمع و ملمس و مشم قرار نگرفته باشد، چون بودن حيواني در محلي كه دور از احساس قواي باصره و سامعه و لامسه و شامه است، خواه كنار بودن از لحاظ مكان باشد، يا از جهت زمان، يا از جهات ديگر، و مكان مورد توجه نيست.

سوم - از لحاظ آگاهي و علم: يعني چيزي معلوم و مستحضر در ذهن بوده، و يا مجهول و ناشناخته باشد، اگرچه در رابطه موضوعي حاضر و مشهود باشد، مانند - و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجما بالغيب 18 / 22 - مي گويند اصحاب كهف پنج تا هستند، و اين حكم به غيب است.

چهارم - از لحاظ معارف و حقائق الهي كه با بودن زمينه و استعداد روحاني، از جانب پروردگار متعال افاضه شده، و براي بندگان مقرب شهود مي گردد، و براي ديگران غيب است. مانند - عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا الا من ارتضي من رسول 72 / 26. [1] .

پنجم - علوم غيبي مخصوص به پروردگار متعال: مانند آنچه مربوط باشد



[ صفحه 106]



به جزئيات آجال، عواقب امور أفراد، تقديرات مخصوص، جريان بداء، خصوصيات عوالم ماوراي طبيعت، و حقائق مخصوص در عالم لاهوت، و به طور كلي آنچه صلاح در علم به آن نيست، يا استعداد فهم آنها در أشخاص نباشد.

و اين قسم از علوم غيبي قابل درخواست نبوده، و علم و تحمل آنها نيز براي ديگران مشكل و بلكه ممكن نباشد.

و أما سه قسم أول: قابل معرفت و تحقيق و شناسايي باشد. و در قسم چهارم نيز با تحصيل مقدمات مربوط و با اصلاح زمينه و مقتضي، مي توان آنها را به دست آورد.

2- أنك تعلم الغيب: نظر به علم غيب مطلق است كه شامل همه أقسام و مراتب غيب مي شود. و اين معني نسبت به مخلوق و فردي كه محدود و حادث و ضعيف و محتاج است: محال و ممتنع باشد، زيرا علم به غيب مطلق مي بايد از وجودي صورت بگيرد كه واجب مطلق و نامحدود و أزلي و أبدي و نامتناهي است.

و گفته شد كه: حقيقت علم احاطه است، و تا احاطه به همه عوالم و مراتب موجودات پيدا نشود: علم مطلق به شهود و غيب امكان پذير نخواهد بود.

خداوند متعال مي فرمايد: عالم الغيب و الشهادة و هو الحكيم الخبير 36 / 7، و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو 6 / 59. [2] .

3- فوالله ما بقيت شعرة: آري اين نسبت مانند نسبت دادن الوهيت و نامحدود بودن و نامتناهي شدن و واجب مطلق و أزلي و أبدي گشتن است: به عبد مطلق



[ صفحه 107]



محدودي كه از خود چيزي نداشته (لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا) [3] و در مقابل مولاي خود فاني و تسليم كامل است.

4- الا وراثة عن رسول الله ص: اشاره است به آيه كريمه - عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا الا من ارتضي من رسول - 72 / 26.

و معلوم شد كه: در چهار قسم أول از غيب، و بلكه در بعضي از موارد قسم پنجم نيز (استثناءا) كه مقتضي و زمينه و صلاح موجود باشد: شخص ولي مقرب پروردگار متعال، مورد افاضه و وحي و تعليم قرار گرفته، و از قسمت معلومي از غيب را آگاه مي شود.

و اين معني در حقيقت وراثت از مقام ولايت رسول اكرم (ص) است كه از جانب خداوند متعال داده مي شود.

انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا - 5 / 55.

ولي شما تنها خدا و رسول خدا و آناني هستند كه ايمان كامل دارند.

و در باب 19 قسمتي از علوم غيبي بحث خواهد شد.



[ صفحه 108]




پاورقي

[1] خداوند عالم به غيب است، و ظاهر نمي كند كسي را به غيب خود، مگر كسي را كه بپسندد او را.

[2] عالم غيب و شهادت است و او حكيم و آگاه است. و نزد او است كليدهاي غيب، نمي داند آنها را مگر او.

[3] مالك نمي شود براي خود سود و نه ضرري را.