بازگشت

علوم حضرات أئمه (در پاسخ سؤالات علي بن سويد)


عن علي بن سويد قال، كتبت الي أبي الحسن موسي عليه السلام، و هو في الحبس كتابا أسأله عن حاله و عن مسائل كثيرة، فاحتبس الجواب علي أشهر، ثم أجابني بجواب، هذه نسخته:

بسم الله الرحمن الرحيم. ألحمدلله العلي العظيم الذي بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين، و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون... و سألت عن مبلغ علمنا؟ و هو علي ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث.

فأما الماضي: فمفسر. و أما الغابر: فمزبور. و أما الحادث: فقذف في القلوب و نقر في الأسماع، و هو أفضل علمنا، و لا نبي بعد نبينا محمد صلي الله عليه و آله

روضه كافي ص 124

ترجمه: علي بن سويد سايي گفت: به حضور امام هفتم كه در زندان بود، نامه اي نوشته و از حالات آن حضرت استفسار نموده، و ضمنا از مسائل زيادي از آن جناب پرسيدم؟



[ صفحه 116]



و مدتي پاسخ نامه و سؤالات من به تأخير افتاده، و پس از چند ماه جواب نامه را دادند، و نسخه آن اين است:

بسم الله الرحمن الرحيم. ستايش كردن مخصوص به پروردگاري است كه بلندمقام و داراي عظمت و بزرگواري باشد، آن خدايي كه به عظمت و نور خود قلوب مؤمنين را بينا گردانيده است، و به سبب عظمت و نور او أفراد جاهل با او دشمني ورزيده اند... و سؤال كردي از حد وصول علم ما؟

و علم ما بر سه صورت باشد: ماضي، غابر، حادث. أما ماضي كه در زمان گذشته محقق شده است: پس آن شرح و توضيح داده شده است در كلمات أنبياء و أولياء عليهم السلام.

و أما غابر كه از مجموع و از كليات سابق باقي مانده است: پس آن تحكيم و تثبيت شده، و معلوم و مشهود است.

و أما حادث كه بعدا پديد آيد: پس آن انداختن به قلب ها و يا زدن خفيف در گوشها باشد، و اين قسم سوم بهترين علم ما است كه خداوند متعال عطاء مي فرمايد.

و در عين حال پيغمبري پس از پيغمبر ما نباشد.

توضيح:

در اين حديث شريف موضوعاتي را توضيح مي دهيم:

1- بعظمته و نوره أبصر: ابصار: به معني بينايي دادن است، و اين معني متوقف است به داشتن بزرگواري و قدرت و توانايي و نور، تا بتواند در أثر داشتن مقام



[ صفحه 117]



عظمت كه تفوق در قوت و بزرگواري است و به اقتضاي نور ذاتي خود، مؤمنين را بينايي و بصيرت باطني و معرفت بدهد.

و همين بودن عظمت و نور است كه: أفراد جاهل كه غرق تاريكي جهل و ظلمت قلب و محجوب به هوي و تمايلات مادي هستند، با او مخالفت و عناد ورزيده، و در حقيقت با بزرگواري و نورانيت و سعادت خود دشمني مي نمايند.

2- مبلغ علمنا: بلوغ به معني رسيدن چيزي است به حد أعلي و تمام آن، و آن صيغه اسم مكان است به معني محل و مقام بلوغ.

و چون علم به ضمير - نا، اضافه شده است: دلالت مي كند به علوم مخصوص حضرات أئمه عليهم السلام.

و علومي كه براي مقام امامت و ولايت لازم است: از سه قسمت متشكل مي شود، أول - آنچه مربوط به أحكام و آداب ديني و راجع به أعمال و وظائف ظاهري بندگان است.

دوم - آنچه در رابطه تهذيب نفس و تزكيه قلب و تصفيه باطن از صفات رذيله حيواني است.

سوم - آنچه ارتباط پيدا مي كند به عالم لاهوت از معارف و حقائق الهي و دقائق صفات و أسماء رباني، كه بايد با افاضه و وحي و الهام از جانب پروردگار متعال صورت بگيرد.

و در كافي (باب صفة العلم) از امام هفتم نقل مي كند كه: انما العلم ثلاثة: آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنة قائمة.

علم بر سه گونه است: آيت (آنچه نشان دهنده مقصود باشد) محكم و متقن كه



[ صفحه 118]



مظاهر صفات و مقامات الهي است.

و فريضه و اندازه گيريهاي معتدل است كه: عبارت باشد از تسويه و تعديل صفات و اخلاق نفساني.

و روش و طريقه برپا شده و عملي است كه: عبارت باشد از أحكام و آداب ديني و مقررات لازم و وظائف انفرادي و اجتماعي كه از جانب خداوند متعال براي سعادت مردم تنظيم مي شود.

3- فأما الماضي فمفسر: ماضي به معني چيزي است كه محقق و واقع شده است. و تفسير به معني شرح دادن با توضيح باشد.

و عنوان علم ماضي: أعم است از آنكه از قسم مربوط به أحكام و آداب و وظائف عملي باشد. يا در رابطه تهذيب نفس و تزكيه أخلاق باشد. و يا از معارف و حقائق باشد.

و هر كدام از اين أقسام كه در گذشته محقق و واقع بوده است: قهرا در كتابهاي آسماني و كلمات أنبياء و أوصياء به اندازه لزوم شرح و توضيح داده شده است.

4- و أما الغابر فمزبور: غابر به معني باقي مانده اي كه استمرار پيدا كند از جمله موضوعي كه به نحو كلي يا مطلق ذكر شده است.

و مزبور به معني مطلق خطوطي است كه تثبيت و تحكيم بشود خواه خط طبيعي باشد و يا خط كتابتي و يا روي نظر و فكر.

و آنچه از علوم سه گانه گذشته، بقايا و آثار و متعلقات مربوط به آنها، و يا فروع و لوازم و لواحقي باشد: البته در صحف خارجي و يا در صحف قلوب أولياء خدا مضبوط و ثابت و روشن و مقرر مي باشد.



[ صفحه 119]



مانند فروع و آثاري كه از اصول و كليات استفاده شده، و علماء رباني با نورانيت قلب و با قدرت علمي استباط كرده، و با قاطعيت حكم مي دهند. و بالاتر از اين حكم و استنتاج حضرات أئمه عليهم السلام است كه حكم آنان مطابق واقع و حقيقت باشد، نه قطع و يقين از لحاظ ظاهر.

5- و أما الحادث فقذف في القلوب و نقر في الأسماع: قذف به معني رمي و انداختن است. و نقر به معني زدن خفيفي است كه به وسيله انگشت يا منقار و أمثال آنها صورت بگيرد.

و جامع اين دو قسمت عبارت است از وحي، و آن القاء أمري است در باطن ديگري، خواه به واسطه باشد يا بي واسطه، و لازم است با تحقق حالت شهودي، و مفيد علم و يقين باشد.

و به هر صورت همين طوري كه وحي أمر معنوي و روحاني است: مي بايد در طرف روحاني و روح انسان وارد شود، و منظور از قلوب و أسماع و قذف و نقر: مفاهيم روحاني آنها باشد، نه عناوين و مصاديق مادي خارجي.

و فرق در ميان قذف در قلوب و نقر در أسماع اين است كه: در قذف در قلوب، فقط خود مطلب فهميده مي شود كه وارد قلب شده، و قلب نوراني انسان آن را شهود مي كند، مانند مشاهده چشم چيزي را كه در مقابل او باشد، و اين شهود قويتر از مشاهده حس باصره ظاهري است، و هرگز اين معني به خيال و وهم و أمثال آنها اشتباه نخواهد شد.

و أما در نقر در أسماع: اين معني در أسماع قلوب با استماع لين و با نقر و برخورد لطيف تحقق پيدا مي كند، و در موارد شنيدن أصوات روحاني با كلمات



[ صفحه 120]



استعمال مي شود.

و چون اين نقر نيز القاء أمري است در قلوب به واسطه كلمات و ملائكه و أرواح، يا ايجاد بي واسطه: از مصاديق وحي خواهد بود.

و به هر صورت خواه القاء به صورت قذف باشد و يا به صورت نقر: لازم است انكشاف شهودي در قلب حاصل شده، و يقين و طمأنينه صددرصد پيدا گردد.

اگرچه موارد اين دو مفهوم مختلفند: زيرا سمع را در مورد شنيدن مسموعات، و قذف را در مورد ديدن و درك مبصرات استعمال مي كنند.

6- و هو أفضل علمنا: آري در ديدن و شنيدن ظاهري جسماني، محتاج به وسائط و أسباب باشد، تا وارد قلب شده و براي قلب و روح انسان علم حاصل شود، ولي در سمع و ابصار باطني روحي، خود روح و نفس انسان بدون وساطت چيزي (از مكان و هواء و عضو باصره يا سامعه و أعصاب و غير اينها) أشياء مورد نظر و سمع خود را ادراك نموده، و با ادراك شهودي يقيني نتيجه مي گيرد.

و اين است كه مي گوييم: ادراك قلب قويتر و نافذتر از احساس حواس ظاهري بوده، و بيشتر افاده يقين مي كند.

و حتي در دو قسمت اول از صور و وجوه علم كه ماضي و غابر بود: باز علم و يقين در مرتبه شهود كامل قلب نبوده، و محتاج به واسطه نقل و استنباط مي شد.

و ضمنا لطف تعبير به كلمه وجوه: در اين مورد، و كلمه - تنوع العلم بثلاثة: در حديث رسول اكرم (ص) معلوم گرديد، زيرا بحث در اينجا از خصوصيات و وجوه مطلق علم است از هر نوعي كه باشد، نه در اقسام و أنواع آن.

رجوع شود به كلمه وحي از كتاب التحقيق.



[ صفحه 121]



و براي تأييد روايت گذشته: حديث ديگري نيز از امام هفتم از اصول كافي (باب جهات علوم الأئمة) نقل مي كنيم:

مفضل بن عمر گفت، عرض كردم به محضر امام هفتم كه ما از حضرت أبي عبدالله (ع) روايتي داريم كه فرموده است: علم ما غابر (در رابطه ي علوم گذشته از أنبياء و أئمه عليهم السلام)، و مزبور (آنچه ثابت و محكم نزد آنان است)، و نكت (زدن و تأثير در چيزي است) در قلوب، و نقر (زدن لطيف و خفيف) در گوشها باشد. أما غابر: اشاره است به آنچه از علوم متقدم باشد و أما مزبور: آنچه از علوم در آينده است. و أما نكت در قلوب: عبارت است از الهام. و أما نقر در أسماع: آن چيزي است كه به وسيله ملك حاصل شود.

و نكت نتيجه قذف است، يعني نظر در آن به جهت تأثير است.

و بايد توجه داشت كه: موضوع قذف و نكت در قلوب و يا نقر در أسماع، براي كسي مفهوم مي شود كه به صفاء و روحانيت و طهارت قلب رسيده، و با علائق مادي و صفات حيواني محجوب نگردد. و اگر نه پيوسته در تحت نفوذ أوهام و خيالات شيطاني قرار گرفته، و هرگز ارتباطي با ماوراي عالم ماده پيدا نخواهد كرد.

آري اگر كسي موفق شده و صفاء و طهارت و روحانيتي در باطن پيدا كرده، و صفات حيواني و أنانيت را از قلب خود تصفيه نمود: به معاني نكت و نقر در حدود نورانيت و روحانيت و ارتباط خود، عملا مطلع خواهد شد.

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة - 41 / 30 - آنان كه با كمال صدق گفتند كه خداوند مربي ما پروردگار متعال است، و سپس روي اين سخن عملا استقامت صددرصد داشتند: ملائكه براي آنها نازل شده، و آنان را



[ صفحه 122]



هدايت مي كند.



[ صفحه 123]