بازگشت

قرب و بعد و أنواع حد


عن أبي ابراهيم موسي بن جعفر عليهماالسلام، قال: ذكر عنده قوم يزعمون أن الله تبارك و تعالي ينزل الي السماء الدنيا. فقال: ان الله تبارك و تعالي لا ينزل و لا يحتاج الي أن ينزل، انما منظره في القرب و البعد سواء، لم يبعد منه قريب و لم يقرب منه بعيد، و لم يحتج بل يحتاج اليه، و هو ذوالطول لا اله الا هو العزيز الحكيم. أما قول الواصفين: انه تبارك و تعالي ينزل، فانما يقول ذلك من ينسبه الي نقص أو زيادة. و كل متحرك محتاج الي من يحركه أو يتحرك به، فظن بالله الظنون فهلك. فاحذروا في صفاته من أن تقفوا له علي حد تحدوه بنقص أو زيادة أو تحرك أو زوال أو نهوض أو قعود، فان الله جل عن صفة الواصفين، و نعت الناعتين و توهم المتوهمين. و توكل علي العزيز الرحيم الذي يراك حين تقوم و تقلبك في الساجدين.

التوحيد باب 28 ح 18

ترجمه:

از امام هفتم عليه السلام است كه: جمعي در محضر آن حضرت از گروهي ياد مي كردند كه گمان مي كنند خداوند متعال فرود مي آيد به آسمان پايين. فرمود:



[ صفحه 45]



پروردگار متعال فرود نيايد و احتياجي هم ندارد كه فرود آيد. و نظرگاه او (مقام نظر كردن او) از نزديك و دور برابر است: زيرا كسي كه به او از جهت معنوي نزديك است هرگز با دوري ظاهري دور نمي شود، و هر كه از لحاظ روحاني از او دور است با نزديكي مسافت نزديك نخواهد شد.

و او احتياجي در مقام الوهيت خود به چيزي ندارد، بلكه ديگران به او احتياج دارند، و بايد خودشان را به او نزديك كنند، و او صاحب وسعت است، و پروردگاري نيست مگر او كه عزيز و حكيم است.

أما آنان كه او را با فرود آمدن توصيف مي كنند: أفرادي هستند كه خدا را به زيادي و نقصان نسبت مي دهند، در صورتي كه هر حركت كننده اي نيازمند است به محركي كه او را به حركت درآورد، يا به كسي كه همراه او به حركت درآيد، پس اين أفراد درباره خداوند متعال گمانهاي ناروا برده و هلاك شده اند.

پس بپرهيزيد از آنكه در موضوع صفات او در حد محدودي توقف كرده، و او را به صفات نقص يا زيادتي يا حركت كردن يا زائل شدن يا برخاستن يا نشستن توصيف و محدود كنيد، زيرا خداوند متعال منزه و بلند است از وصف و نعت واصفين و از توهم أشخاصي كه با توهم خود او را توصيف و تحديد مي كنند.

و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: و توكل علي العزيز الرحيم ألذي يريك حين تقوم و تقلبك في الساجدين انه هو السميع العليم - 26 / 217.

توضيح:

در اين روايت شريف قسمتهايي را شرح مي كنيم:



[ صفحه 46]



1- ينزل الي السماء الدنيا: نزول به معني پايين آمدن از بالا است، خواه در جهت مادي باشد يا روحاني.

و نزول پروردگار متعال قهرا به خاطر توجه مخصوص داشتن و قرب به بندگان خود مي باشد، و اين معني صحيح نيست: زيرا در مقام روحاني قرب و بعد ظاهري و مكاني و زماني نبوده، و خداوند متعال محيط بر همه زمان و مكان است.

و اين در أجسام است كه قرب و بعد زماني يا مكاني يا علو يا تسفل پيدا مي كنند - سبحانه و تعالي عما يصفون.

و قرب و بعد در مقام الوهيت از لحاظ روحاني و معنوي باشد، و هرگز كسي كه از جهت معنوي نزديك است: با فاصله مكاني، دور نمي شود، و دور از جهت معنوي نيز نزديك نمي شود و او احتياج به چيزي ندارد كه خود را نزديك كند، بلكه ديگران به او احتياج دارند كه بايد خود را به پيشگاه او نزديك كنند.

2- و هو ذوالطول لا اله: براي اثبات نفي حاجت او به ديگران و احتياج همه به سوي او، چهار موضوع ذكر شده است:

اول - ذوالطول: طول به فتح مصدر است. و به ضم اسم مصدر باشد، مانند غسل و غسل. و آن در مقابل قصر به معني كوتاهي است. و بلندي با موضوعات فرق مي كند.

و بلندي در روحانيات از كميت نباشد، بلكه از لحاظ قوت و قدرت و سعه وجودي و امتداد صفاتي خواهد بود.

و چون به خداوند متعال كه نور مطلق و نامحدود است، نسبت داده شود: دلالت مي كند بر سعه وجودي مطلق غيرمتناهي در همه جهات و صفات از قدرت و علم و



[ صفحه 47]



حيات و رحمت.

دوم - لا اله الا هو: الاه: به معني عبادت و تحير است. چنانكه عبادت به معني عبوديت و خضوع باشد. و ضمير - هو: اشاره به ذات واجب مطلق نامحدود است.

و بهترين تعبير در مقام دلالت بر نور مطلق واجب غيرمتناهي همين كلمه است كه اشاره مي كند به مطلق ذات واجب بدون تقييد به قيد و وصفي از صفات و قيود.

سوم - العزيز: عزت در مقابل ذلت است، و دلالت مي كند به تفوق و استعلاء نسبت به ديگران.

و عزت در وجود خداوند متعال عبارت است از استعلاء و تفوق بالذات نسبت به همه موجدات علوي و سفلي.

چهارم - الحكيم: حكمت به معني حكم قاطع و يقيني است، و حكيم كسي است كه متصف باشد با حكمت. و معارف و حقائق يقيني از مصاديق حكمت مي باشد.

و حكيم مطلق در همه امور منحصر به خداوند عالم محيط است.

پس اين چهار موضوع اقتضاء مي كند كه: همه به سوي او كه صفت قدرت وسيع داشته و معبود مطلق و عزيز و حكيم است، رو آورده، و از پيشگاه او حوائج خود را بخواهند.

3- يقول ذلك من ينسبه الي نقص أو زيادة: نقص در مقابل زيادت باشد. و زيادت ضميمه و ملحق كردن چيزي است به ديگري پس از تمام شدن آن. و نقص كسر و كم كردن از آن است كه به تماميت نرسد، خواه اين نقصان از لحاظ كميت باشد و يا از جهت كيفيت، و در قسمت مادي باشد يا معنوي.

چنانكه خداوند متعال مي فرمايد: قم الليل الا قليلا نصفه أو انقص منه قليلا



[ صفحه 48]



أو زد عليه و رتل القرآن 73 / 3.

و نزول كردن به عنوان تسلط و احاطه و ايصال خير و رحمت: علامت نقصان في نفسه و احتياج به تكميل قوي و تتميم تسلط و سعه احاطه باشد. و سپس كه با نزول، عنوان تسلط و احاطه تكميل يافت: صعود به مقام اول دوباره موجب نقصان خواهد بود.

و اگر فرض كنيم كه: در مقام اول تماميت و كمال بوده است: پس نزول و هبوط از آن مقام موجب نقصان خواهد بود، و يا موجب زيادتي بر كمال و تماميت.

و به هر حال زيادت و نقصان: دلالت مي كند بر تحول و تغيير، و عدم ثبوت ذاتي، و بودن فقر و احتياج.

4- و كل متحرك محتاج الي من يحركه: حركت: بودن در محل و مقام دومي است بعد از بودن در محل أول، و به تعبير ديگر: خروج شي ء است از قوه به مقام فعليت.

و به هر تقدير: حركت أمر حادثي است، و هر حادث و متحولي محتاج است به مؤثر و فاعلي كه آن أثر را ايجاد كند.

و از جهت ديگر: تحول و تغير از نبود ثبات و وجوب در ذات كشف كرده، و ممكن الوجود بودن موضوع را تثبيت مي كند: زيرا اگر چيزي وجود و هستي ذاتي داشته باشد: به ذات خود اقتضاي وجوب و ثبوت و هستي كرده، و براي هميشه در يك حالت و بدون تحول و تغيير خواهد بود.

و اين معني در جسمانيات و روحانيات (ماوراي عالم ماده) هر دو جاري است، زيرا وجوب ذاتي منحصر به وجود مطلق و نامحدود پروردگار متعال بوده، و سائر



[ صفحه 49]



موجودات از هر طبقه اي باشند: در معرض تحول و تغير و حركت هستند.

البته أنواع محتلفي براي حركت هست كه در كتب فلسفه ذكر شده است، و از جمله آنها حركت ذاتي و جوهري است كه در موجودات روحاني نيز جريان پيدا مي كند.

5- أو يتحرك به: عطف است به - من يحركه، يعني أو الي من يتحرك بالمحرك، مانند كسي كه در كشتي يا ماشين نشسته، و با حركت آنها متحرك مي شود، و در اين مورد تحرك تبعي و به واسطه صورت مي گيرد، و از لحاظ آثار مترقبه فرق نمي كند.

پس اين گونه گمانها (نزول و حركت تغير) از روي جهالت و دقت نكردن صورت گرفته، و موجب هلاكت خواهد شد.

6- فاحذروا في صفاته: و به طور كلي در مقام توصيف خداوند متعال مي بايد از آنچه موجب حد و قيد مي شود پرهيز كرد، خواه از جهت قيود مادي باشد، يا از جهت جسماني و زماني و مكاني باشد، و يا از جهت محدوديت ذاتي باشد.

موضوع زيادت و نقصان: حد از لحاظ كميت و هم وضع است.

و تحرك: به معني متحرك شدن، از أعراض انفعالي باشد كه در أثر تحريك كه فعل است مطاوعه و اختيار فعل مي شود، و گاهي از مصاديق أعراض أين (حصول در مكان) و متي (حصول در زمان) و وضع (نسبت أجزاء به همديگر و به خارج) خواهد بود.

و زوال: به معني از ميان رفتن هستي است، و دلالت مي كند به انتهاء و به آخر رسيدن هستي يا زندگي چيزي، و اين انتهاء بزرگترين حد بوده، و موجب



[ صفحه 50]



محدوديت تمام هر موجودي است.

پس يكي از حدودي كه سبب محدوديت و متناهي بودن هر چيزي است: زوال ذات يا صفات باشد.

و نهوض: به معني برخاستن و بلند شدن است، و اين معني حالت مخصوص و قيد مشخصي است كه موجب محدوديت در آن وضع و كيفيت خواهد بود.

و قعود: به معني نشستن است. كه حالت و كيفيت مخصوصي است كه دلالت مي كند بر وضع معين و محدوديت خاص.

پس هر كدام از اين حدود كه در چيزي ديده شود: علامت محدود بودن، و متناهي گشتن، و متحول شدن، و ثابت نبودن، و احتياج پيدا كردن، و ضعف داشتن، مي باشد.

7- فان الله جل عن صفة الواصفين: صفة مثل عدة به معني وصف با أقوال و حالات و خصوصيات ديگر باشد. و نعت مربوط باشد به آنچه در صفات و خصوصيات ذاتي است، مانند اخلاق نفساني و امتيازات بدني. و أما توهم: به معني اختيار وهميات است، و وهم عبارت است از ادراك معاني جزئي، و مخزن اين معاني را قوه حافظه گويند.

پس توصيف كردن خداوند متعال نامحدود مطلق: با حالات و خصوصيات و أعمال ظاهري، و با مقامات و صفات نفساني باطني، و يا طبق توهمات خيالي، كه براي وصف كننده مطابق فهم خود و به اقتضاي درك محدود و ناقصش، حاصل مي شود: برخلاف حقيقت بوده، و پروردگار متعال از اين ادراكات و توهمات و توصيفها و تعريفات منزه و بالا مي باشد.



[ صفحه 51]



و نتيجه اينگونه توصيف و تعريف: تنزل دادن مقام الوهيت نامتناهي و واجب است به مرتبه جسماني محدود.

و خداوند متعال عزيز و رحيم بوده، و محيط به همه عوالم و موجودات جزئي مي باشد، و او همه را و حالات آنها را مي بيند.

پس خداوند متعال به همه موجودات از وجود خود آنها نزديكتر است، آن هم نزديكي و قرب حقيقي معنوي، چنانكه مي فرمايد: و نحن أقرب اليه من حبل الوريد 50 / 16.

و توصيف او هم بايد با صفات و أسماء حسني صورت گرفته باشد، نه طبق فهم و درك محدود و ناقص ما، چنانكه مي فرمايد: سبحانه و تعالي عما يصفون 6 / 100.



[ صفحه 52]