بازگشت

ضالة المؤمن (گمشده ي مؤمنان)


يا هشام! قلة المنطق حكم عظيم، فعليكم بالصمت، فانه دعة حسنة و قلة وزر و خفة من الذنوب. فحصنوا باب الحلم؛ فان بابه الصبر. و ان الله عزوجل يبغض الضحاك من غير عجب و المشاء الي غير أرب. و يجب علي الوالي أن يكون كالراعي لا يغفل عن رعيته و لا يتكبر عليهم. فاستحيوا من الله في سرائركم، كما تستحيون من الناس في علانيتكم. و اعلموا أن الكلمة من الحكمة ضالة المؤمن، فعليكم بالعلم قبل أن يرفع و رفعه غيبة عالمكم بين أظهركم.

اي هشام! اندك گويي، فرزانگي سترگي است؛ پس سكوت و خاموشي بر شما باد. كه شيوه اي است نيكو و [مايه ي] سبكباري از گناهان است. در [دژ] آرامش و حلم، بردباري است؛ آن را استوار كنيد. خداوند - آن تواناترين و با شكوه ترين - آن كس را كه بيهوده مي خندد و بيهوده راه مي پيمايد دشمن مي دارد. و حاكم بايد چنان شبان باشد و از رعيت خويش [و مردمان] غفلت نورزد و به آنان كبريا نفروشد. در نهانگاه خويش [نيز] شرمناك خداوند باشيد و از او شرم كنيد، چنان كه در آشكارا از مردمان شرم مي كنيد. و بدانيد كه سخن حكمت، گمشده ي مؤمن است، پس دانش بياموزيد پيش از آن كه از دست برود؛ يعني فرزانه اي كه پيش روي شماست غايب شود.