بازگشت

حصائد اللسان (از كشتزار زبان)


يا هشام! بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين، يطري أخاه اذا شاهده و يأكله اذا غاب عنه، ان أعطي حسده و ان ابتلي خذله. ان أسرع الخير ثوابا البر، و أسرع الشر عقوبة البغي. و ان شر عباد الله من تكره مجالسته لفحشه. و هل يكب الناس علي مناخرهم في النار الا حصائد ألسنتهم. و من حسن اسلام المرء ترك ما لا يعنيه.

اي هشام! ناستوده بنده اي است آن كه دو چهره و دو زبان دارد: در حضور [يار و] برادر خويش او را مي ستايد و در غياب او - به غيبت - گوشت او را مي خايد، هنگام گشادگي [و توانايي و دارايي] به او حسد مي برد و هنگامه ي بلا او را وامي نهد و خوار مي كند. پادافره و پاداش احسان و نيكي، زودتر از [پاداش] همه ي خوبيها به آدمي مي رسد و كيفر ستم، زودتر از همه ي كيفرها. و بدترين بنده ي خداوند كسي است كه همگان از بدزباني او مي رمند و همنشيني او را ناخوش مي دارند. و آيا مردمان را چيزي جز آنچه از كشتزار زبان مي دروند، به آتش مي افكند؟ و نيكو مسلماني است آن آدمي كه بيهودگي را رها مي كند و وامي نهد.