بازگشت

صراع جندين (ستيز دو سپاه)


يا هشام! اعرف العقل و جنده، والجهل و جنده تكن من المهتدين، قال هشام: فقلت: جعلت فداك لا نعرف الا ما عرفتنا. فقال عليه السلام: يا هشام ان الله خلق العقل و هو أول خلق خلقه الله من الروحانيين عن يمين العرش من نوره فقال له: أدبر، فأدبر. ثم قال له: أقبل فأقبل. فقال الله جل وعز: خلقتك خلقا [عظيما] و كرمتك علي جميع خلقي. ثم خلق الجهل من البحر الأجاج الظلماني، فقال له: أدبر، فأدبر. ثم قال له: أقبل، فلم يقبل. فقال له: استكبرت فلعنه. ثم جعل للعقل خمسة و سبعين جندا، فلما رأي الجهل ما كرم الله به العقل و ما أعطاه أضمر له العداوة فقال الجهل: يا رب هذا خلق مثلي خلقته و كرمته و قويته و أنا ضده و لا قوة لي به أعطني من الجند مثل ما أعطيته؟ فقال تبارك و تعالي، نعم، فان عصيتني بعد ذلك أخرجتك و جندك من جواري و من رحمتي، فقال: قد رضيت. فأعطاه الله خمسة و سبعين جندا فكان مما أعطي العقل من الخمسة و السبعين جندا: الخير و هو وزير العقل و جعل ضده الشر و هو وزير الجهل.

- جنود العقل و الجهل

الايمان - الكفر، التصديق - التكذيب، الاخلاص - النفاق، الرجاء - القنوط، العدل - الجور، الرضي - السخط، الشكر - الكفران، اليأس - الطمع، التوكل - الحرص، الرأفة - الغلظة، العلم - الجهل، العفة - التهتك، الزهد - الرغبة، الرفق - الخرق، الرهبة - الجرأة، التواضع - الكبر، التؤدة - العجلة، الحلم - السفه، الصمت - الهذر، الاستسلام -الاستكبار، التسليم - التجبر، العفو - الحقد، الرحمة - القسوة، اليقين - الشك، الصبر - الجزع، الصفح - الانتقام، الغني - الفقر، التفكر - السهو، الحفظ - النسيان، التواصل - القطيعة، القناعة - الشره، المؤاساة - المنع، المودة - العداوة، الوفاء - الغدر، الطاعة - المعصية، الخضوع - التطاول، السلامة - البلاء، الفهم - الغباوة، المعرفة - الانكار، المدارأة - المكاشفة، سلامة الغيب - المماكرة، الكتمان - الافشاء، البر - العقوق، الحقيقة - التسويف، المعروف - المنكر، التقية - الاذاعة، الانصاف - الظلم، التقي - الحسد، النظافة - القذر، الحياء - القحة، القصد - الاسراف، الراحة - التعب، السهولة - الصعوبة - العافية - البلوي، القوام - المكاثرة، الحكمة - الهوي، الوقار - الخفة، السعادة - الشقاء، التوبة - الاصرار، المحافظة - التهاون، الدعاء - الاستنكاف، النشاط - الكسل، الفرح - الحزن، الألفة - الفرقة، السخاء - البخل، الخشوع - العجب، صون الحديث - النميمة، الاستغفار - الاغترار، الكياسة - الحمق...

اي هشام! خرد و بي خردي و سپاهيان هر يك را بشناس، تا از راه يافتگان باشي. هشام مي گويد: گفتم: جان فدايت باد! جز آنچه تو به ما آموخته اي هيچ نمي دانيم. فرمود: اي هشام! خداوند خرد را آفريد. و

خرد نخستين آفريده اي بود كه خداوند، از روحانيان و از نور خويش، در سمت راست عرش آفريد. آن گاه به او گفت: بازگرد! و خرد بازگشت. سپس گفت: بازآ! و خرد باز آمد. آن گاه خداوند - آن باشكوه ترين و تواناترين - گفت: تو را سترگ آفريدم و بر همه ي آفريدگانم برتري و كرامت بخشيدم. پس آن گاه خداوند، جهالت و بي خردي را از دريايي تلخ و تيره آفريد. و به او گفت: بازگرد! و بي خردي بازگشت. سپس گفت: بازا! و... بي خردي باز نيامد. خداوند گفت: ستيز وسركشي كردي، و او را لعنت و نكوهش كرد. پس آن گاه خداوند، خرد را هفتاد و پنج سپاهي بخشيد. چون بي خردي، كرامت و عطيه ي خداوند را به خرد ديد، كينه ي او را به دل گرفت و گفت: اي پروردگار من! اين خرد نيز چنان من آفريده اي است. او را آفريدي و كرامت كردي و نيرو دادي و من ضد اويم و نيرويي ندارم كه به ستيز او برآيم. مرا نيز چون او سپاهياني ببخش! پس خداوند - آن برترين - گفت: چنين باشد. اما اگر پس از اين مرا عصيان كني و بر من گردن افرازي، تو و سپاهيانت را از حريم و كنار و مهرباني خويش بيرون مي كنم. بي خردي گفت: [مي پذيرم و] خرسندم! پس خداوند او را نيز همچون خرد، هفتاد و پنج سپاهي بخشيد. يكي از آن هفتاد و پنج سپاهي خرد، «خير» بود كه خداوند او را وزير خرد كرد و «شر» را ضد «خير» و وزير بي خردي ساخت.

- سپاهيان خرد و بي خردي اينانند:

ايمان - كفر، تصديق - تكذيب، اخلاص - نفاق، اميد - يأس، عدل - جور، رضا - خشم، شكر - كفران، بي نيازي - طمع، توكل - حرص، مهرباني - درشتي، دانايي - ناداني، عفت - پرده دري، زهد - دنياگرايي، نرمش - تندخويي، خشيت - دليري، فروتني - تكبر، آرامش - شتاب، حلم - سفاهت، سكوت - پرگويي، مسالمت - سركشي، پذيرش - گردن افرازي، عفو - كينه، نازكدلي - سنگدلي، يقين - شك، شكيبايي - بيتابي، گذشت - انتقام، غنا - فقر، تفكر - خطا، حافظه - فراموشي، پيوند - گسستن، قناعت - آز، بخشش - دريغ، دوستي - دشمني، وفا - خيانت، طاعت - معصيت، خضوع - تطاول، سلامت - بلا، فهم - كودني، شناخت - انكار، مدارا - دشمني ورزيدن، پاكدلي - مكر، كتمان - افشا، نيكي به پدر و مادر - بدرفتاري با پدر و مادر، اداي حقوق - تأخير در آن، معروف - منكر، تقيه - افشاگري، انصاف - ظلم، خودداري - حسادت، پاكيزگي - پلشتي، شرم - پررويي، ميانه روي - اسراف، آسايش - رنج، آساني - دشواري، عافيت - گرفتاري، تعادل - زياده خواهي، حكمت - هوس، وقار - جلفي، سعادت - شقاوت، توبه - اصرار بر گناه، مراقبت - سستي، دعا - سركشي از دعا، نشاط - كسالت، شادي - اندوه، الفت - جدايي، سخاوت - بخل، خشوع - خودبيني، رازداري - سخن چيني، آمرزش طلبي - فريفتگي، زيركي - حماقت...