بازگشت

عدالت گستري


جايگاه «عدل» و گسترش «عدالت» در تعاليم و حياني و آموزه هاي مكتبي، جايگاه بس والايي دارد. قرآن كريم به صراحت، فلسفه بعثت پيامبران را گسترش عدالت معرفي كرده، مي فرمايد: «لقد أرسلنا رُسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان، ليقوم الناس بالقسط» (حديد/ 25).

علي عليه السلام اجراي عدالت را عامل بقاي دين و باعث زنده شدن احكام دانسته، مي فرمايد: «العدل حياة الأحكام».

حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام نيز در ضمن پيامهاي شورانگيز قيامش به مردمان كوفه و آنگاه به هم نسلها و عصرها، دربار چگونگي پيشوايان بحق و مسئوليتهاي آنها مي نويسد:

فلَعمري ما الإمام إلّا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحقّ و الحابس نفسَه علي ذات الله؛

به جانم سوگند كه پيشواي راستين و امام به حق، كسي است كه به كتاب خدا عمل كند و عدالت گستري و «قسط» آفريني را پيشه سازد و حق مدار باشد و خود را وقف و فداي فرمان خدا كند.

امام موسي بن جعفر عليه السلام بي نيازي مردم و بي نيازي همگان و زدايش فقر در صحنه زندگي را با اجراي عدالت ميسّر مي داند و مي فرمايد: «لو عُدِلَ في الناس لا ستغنَوا».

بدين سان روشن است كه امام به عنوان محور نشاط و تحركهاي اجتماع و مسئول هدايت و راهبري انسان به مقصد و مقصود والا، بايد مهم ترين مسئوليت را شناختن، شناساندن و گستراندن عدالت بداند.

آموزه هاي قرآن كريم بر عدالت گستري تأكيد و امامت پيشوايان ظالم را مردود اعلام كرده است. خداوند سبحان در ادامه سخن از «پيشوايي» ابراهيم عليه السلام و درخواست تداوم امامت در فرزندان آن بزرگوار فرمود: «لا ينال عهدي الظالمين»؛ پيمانم (عهد ـ امامت) ستمكاران را نرسد.

مفسّران از كهن ترين روزگاران، ترديد روا نداشته اند كه آنچه در اين آيه پرسش شده، «امامت است و آنچه به زبان اخبار، نفي شده و مردود دانسته شده است، «پيشوايي ستم پيشگان» است.

مقاتل بن سليمان (م. 150ق) نوشته است: «يعني آنان (ستم پيشگان) را پيشوا قرار نخواهم داد».

طبري نوشته است:

اين جمله خبر مي دهد كه خداوند «جل ثناؤه» ستم پيشه را هرگز پيشوايي نخواهد داد. به واقع در برابر پرسش ابراهيم كه امامت را در ميان فرزندانش نيز قرار دهد، خداوند فرموده است: چنين خواهد كرد، اما نه در ميان ستم پيشگان از آنان؛ پس خداوند نشان داده است كه امامت از آنِ اولياء و اهل طاعت است.

شيخ طوسي رحمه الله نوشته اند:

پرسش ابراهيم، ادامه امامت در فرزندانش است كه خداوند پاسخ داده است: چنين چيزي (امامت و پيشوايي) در ميان فرزندان ستم پيشه روا نخواهد بود.

اين نكته روشن تر از آن است كه نيازمند تأكيد باشد و آموزه هاي قرآني، نبوي و علَوي، صريح تر و تكان دهنده تر از آنكه ناديده انگاشته شود. اما شگفتا كه چون مسير خلافت پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حوزه سياست، ديگرسان شد، در حوزه «ثقافت» نيز تحريفها و ديگر سانيهاي شگفتي پديد آمد؛ تا بدانجا كه ستم پيشه اي شكمباره چون معاوية بن ابي سفيان و ديگر خلفاي اموي و ستم گستراني چون هارون الرشيد و ديگر خلفاي عباسي در جايگاه خلافت نبوي پذيرفته شدند.

در چنين روزگاري و با چيرگي چنين فرهنگي، حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام در پاسخ مرزباني قمي از آيه ي «شهد الله أنه لا إله إلّا هو و الملائكه و أولوا العلم قائماً بالقسط» و در تفسير «قائماً بالقسط» (آل عمران/ 18) فرموده اند: «هو الإمام».

يعني امام به صراحت، مصداق دانشوران گسترداننده عدالت و قاثمان به قسط را «امام» معرفي كردند و در آن شب ديجور جهل و فساد، در جايگاه بلند مفسّر قرآن، اين حماسه را سرودند كه: رهبري جامعه بايد عادل باشد و عدالت گستر، ظالم نباشد، با ظلم بستيزد و قيام قسط بايد در سرلوحه اعمال او باشد.