بازگشت

پيشوايان راستين


امامت و رهبري جامعه از ديرباز در ميان جامعه اسلامي مورد گفت و گو بوده است. مصداق عيني «امام» و چگونگي آن، كه بايد بر جايگاه امامت و رهبري جامعه تكيه زند، از منظرهاي گونه گون در حوزه فرهنگ اسلامي، مورد بحث و مناقشه بوده و هست. رهبري كه اطاعت از آن واجب است و بايد رهبري امت را به دست گيرد، كيست؟ داراي چه ويژگيهايي است؟ و دهها سؤال به طور طبيعي در اين زمينه در ذهنها به وجود مي آيد.

در احاديث پيشوايان بزرگوار ما براي اين سؤالها پاسخهاي روشني مي توان يافت. برخي از اين روايات به تبيين و تفسير ويژگيها پرداخته اند و برخي ديگر، مصاديق عيني آن را مشخص ساخته اند. قرآن كريم لزوم اطاعت از حاكمان جامعه را همسان با اطاعت از خداوند و پيامبر دانسته و فرموده است: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم» (نساء/ 59).

در گذرگاه زمان و در كشاكش بحثهاي كلامي، مصداق «أولي الأمر» دستخوش تغيير و تبديل و تحريف بسياري شده است؛ تا بدانجا كه متكلمان عامه در انعقاد امامت و تحقق رهبري، از ارائه تئوري «اصالت قدرت» نيز ابا نداشته اند. اما جريان ناب اسلام در قالب تشيّع علوي، هماره بر حاكميت امام معصوم و عادل تكيه مي كرده و به پيروي از رهبران راستينش، هيچ گونه ستم بارگي را در اين زمينه بر نمي تابيده است. نصوص اين حقيقت، فراوان تر از آن است كه بتوان در اين مجال ياد كرد. تنها كلام آفتابگون موسوي را مي آوريم و مي گذريم:

عمرو بن سعيد مي گويد:

از امام موسي عليه السلام درباره تفسير آيه ي «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم» سؤال كردم، فرمودند: «مراد از «أولي الأمر» علي بن ابي طالب عليه السلام و اوصياي بعد از اوست». بدين سان امام عليه السلام مصداق صاحبان حكومت، و حاكمان مطاع را علي عليه السلام و فرزندانش مي داند و در روزگار حاكميت هارونيان، بر حاكميت ستم، خط بطلان مي كشد و يك بار ديگر در قالب تفسير قرآن، شعار علوي «حاكميت از آنِ علي و فرزندانش است» را مي گستراند.