بازگشت

تفسير قرآن، سلاحي برنده در تبليغ امامت


خلافت اسلامي كه دستخوش تغيير و تبديل شده بود، براي استواري پايه ها و احكام اجتماعي و سياسي خود، نيازمند پشتوانه الهي و توجيه شرعي بود. آنان كه دست به چنان تبديل و تغييري زده بودند، مي دانستند كه زمينه هاي فرهنگي و پشتوانه فكري و مكتبي اين تغيير و تبديل را نيز بايد تدارك ببينند و چنين نيز كردند. ساختن و پرداختن دهها محدّث، مفسّر و مورّخ براي ديگرگون سازي معارف اسلامي، از چنين سياستي نشأت مي گرفت.

محدّثان، مورّخان و نگارندگان قرنهاي نخست، نمونه هاي وحشت انگيزي از جعل حديث و تفسير به رأي را كه غالباً دست قدرتهاي سياسي در آن نمايان است، ذكر كرده اند. اين كار كه در روزگارهاي نخستين (تا اواخر قرن اوّل هجري) بيشتر شكل روايت و حديث داشت، كم كم شكل فتوا نيز يافت.

درباره تفسير قرآن نيز اين كار عيناً انجام گرفت. تفسير قرآن بر طبق رأي و نظر مفسّر و گاه با پشتوانه اي از ساخته و پرداخته هاي محدّثان وابسته، از جمله كارهايي بود كه مي توانست به آساني حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد، جايگاهها را وارونه كند و بالاخره انسان مسلمان را به آنچه حاكم و حكومت مي خواست، معتقد سازد. بدين سان بود كه از كهن ترين ادوار اسلامي فقه، حديث و تفسير، به دو جريان كلي تقسيم شد:

جرياني وابسته به دستگاههاي حكومتهاي غاصب، كه در موارد فراواني حقيقتها را فداي مصلحتهاي آن دستگاهها ساخته و در برابر بهاي ناچيزي، حكم خدا را تحريف مي كردند. ديگري جريان اصيل و امين و پاك انديش كه هيچ مصلحتي را بر مصلحت تبيين احكام درست الهي مقدم نمي ساخت، و قهراً در هر قدم، روياروي دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار مي گرفت و تفسير ناب صحيح كتاب الهي را از جان سپر مي ساخت.

دستگاههاي حاكم، افزون بر تفسير و تبديل حقايق ـ چنانكه اشاره شد ـ با تمام توان، عرصه ناب اسلام را نيز برنمي تابيدند و از تفسير راستين قرآن جلوگيري مي كردند. شايد مهم ترين عامل اين حساسيت شگرف حاكمان و سياستمداران، آن بود كه به هر حال، تفسير راستين قرآن، چيزي جز عرضه چهره هاي سالم و منوّر هدايتگر نبود و روشن بود كه مصداق روشن و عالي آن، علي عليه السلام و فرزندانش عليهم السلام بودند، و آيا چنين نتيجه و پي آمدي بر آنان قابل تحمّل بود؟!

معاويه كه بنيان گذار تفكر جدايي دين از سياست و ارائه دهنده تزِ تفكيك رهبري سياسي از ديني است، به ابن عباس هشدار مي دهد كه نبايد قرآن را به گونه اي تفسير كند كه جايگاه علي و فرزندان بزرگوارش نموده شود.

گفت و گوي معاويه و ابن عباس از عبرت انگيزترين فصول تاريخ اسلامي است و به خوبي روشنگر آن است كه جبّاران تا چه اندازه از طرح ولايت و امامت بر اساس قرآن، وحشت داشته اند. در مقابل اين سياست تحريفگرانه ـ چنانكه پيش تر آمد ـ شيوه امامان عليهم السلام و ياران بيداردل آنها طرح ولايت و امامت و تفسير راستين قرآن بر اين پايه بوده است. اين موضوع ـ موضع گيري امامان عليهم السلام در تفسير درست رهبري ـ از دلكش ترين، انديشه خيزترين و تنبّه آفرين ترين بخشهاي زندگاني آن بزرگواران است كه در زندگاني امام هفتم عليه السلام جلوه ي شگرفي مي يابد. اما آنچه در اين مقال مي آيد، نگاهي است گذرا به تفسير امام عليه السلام از آيات مربوط به امامت.