بازگشت

علم امام


امام موسي عليه السلام هنوز كودك بود كه فقهاي مشهور مثل ابوحنيفه از او مسأله مي پرسيدند و كسب علم مي كردند، بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام



[ صفحه 144]



صادق عليه السلام (148 هـ ق) در بيست سالگي به امامت رسيد و 35 سال رهبري و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.

با آن كه از جهت كثرت و عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده اند به قدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته اند كه او را شايسته مقام خلافت و امام تظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي خليفه عباسي به حبس او فرمان داده است.

زمخشري در ربيع الابرار آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقات ها به امام عليه السلام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت، وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري.

هارون گفت حدود آن چيست؟

امام عليه السلام فرمود:

يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه و حد چهارمش كناره دريا تا ارمينيه و خزر است.

هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيزي باقي مي ماند؟

امام فرمود: مي دانستم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است).

از آن روز هارون كمر به قتل موسي بن جعفر عليه السلام بست.

هارون در سفرش به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله صلي الله عليه و آله در حضور سران قريش و رؤساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت:



[ صفحه 145]



السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابن عم، و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت.

امام كاظم عليه السلام حاضر بود و فرمود:

السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من). مي گويند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد. [1] .


پاورقي

[1] پايگاه اطلاع رساني شهيد آويني.