بازگشت

امام منابع زيربنايي انديشه و سنت و قانون الهي را ثابت مي كند


چنانچه برخي از سخنان امام و راهنماييهاي ايشان را در دانش خداپرستي و اعتقادات و تشريح حركت انساني خوانديم، در اين محل ديگر از نحوه ي شناخت قوانين زيربنايي و ميزان هاي فقاهت و استخراج احكام و تفكر و ادراكات مطالبي را مي خوانيم، و اين مطالب را آن حضرت در مقاله اي كه به درخواست خليفه ي عباسي، هارون، نوشته به طور روشن و ثابت شده بيان كرده است. چون هارون به امام گفت: به حق پدرانت، زماني كه احكام و اصول كلي اسلام را به طور مختصر بيان كنيد، ديگر ما، در آن جر و بحث نداريم.

و امام فرمود: بله، و بعد كاغذ و مركبي براي ايشان آوردند و آن حضرت نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان

تمام احكام و اصول مذاهب چهار مطلب است كه در آن اختلاف نظري نيست و امت اسلامي اتفاق دارند بر اين كه آنها امور حتمي و غيرقابل اجتنابند و همگان به ناچار احتياج به آنها دارند:

1. يكي از آنها اخبار و رواياتي است كه مورد اتفاق همگان است - و آن اخبار نهايت هر چيزي است كه هر شبهه اي بر آنها عرضه مي شود - و از آنها حكم هر امر تازه اي كه رخ مي دهد، استخراج مي گردد و آن مطلب به دست آمده از اين استخراج مورد اتفاق امت است.

2. امر ديگر آن مطلبي است كه در آن احتمال شك و انكار وجود دارد. و راه حل آن، اين است كه فردي كه چنين شك و ترديدي را دارد، از كسي كه مي تواند آن مسأله را با دليلي از كتاب خداوند تشريح و تحليل نمايد و همگان بر تفسير آن اتفاق نظر دارند،



[ صفحه 39]



در ميان بگذارد و اين شك و انكار را برطرف كند يا آن مسأله مورد ترديد را با سيره و روشي كه مورد اتفاق بوده و اختلافي در آن نيست تحليل و واضح كند (روشي از پيامبر صلي الله عليه و آله و جانشينان او، از معصومين عليهم السلام).

3. از طريق مقايسه ي احكام با احكام مي شود، حكم آن موضوع و مسأله را به دست آورد، البته طوري كه عقل ها همتاي آن حكم را بشناسند و خواص و عوام، از مردم، توانايي شك و انكار در آن را نداشته باشند. و اين دو مطلب (سنت و قياس) بحث خداشناسي را تا پايين ترين امور شامل مي شود طوري كه از بحث جبران مالي، خدشه را تا عالي ترين معارف ديني دربر مي گيرد.

و اين موضوعي كه حكم ديني بر او عارض مي شود، هر كدام كه دليل آن را ثابت كرد، آن را بزرگترين و هر كدام كه درست بودنش بر تو پوشيده بود آن را نفي كن. بنابراين، هر يك از اين احكام سه گانه كه به دست آمد، دليل نافذ الهي است كه خداوند در كلام خود به پيامبرش فرمود: بگو دليل نافذ براي خداست پس اگر او بخواهد هر آينه همه ي شما را هدايت مي كند و اين دليل نافذ براي فرد جاهل هم مي رسد زيرا به واسطه ي جهل خود از آن دليل آگاه مي شود (يعني وقتي كه از مسأله اي آگاهي ندارد، اين ناداني او را به سوي دليل مي كشاند).

همان طوري كه فرد دانا با دانش خود از دليل چيزي آگاه مي شود. زيرا خداوند عادل است و ظلم نمي كند و بر مخلوقات خود به واسطه ي آنچه مي دانند استدلال مي كند و ايشان را به سوي آنچه كه مي شناسد دعوت مي كند، نه آنچه كه از آن نادان است و وجودش را انكار مي كند. [1] .

و اين گونه امام منابع اعتقادي و احكام الهي را ثابت مي كند تا عقل و انديشه و



[ صفحه 40]



حركت انساني با خطر انحراف و سقوط مواجه نشود و آن منابع در قرآن كريم و سنت كه از معصومين رسيده است محدود گرديد.

سپس وقت آن مي رسد كه به امر قياس، كه به كتاب خدا و روش معصومين مستند است بپردازيم، يعني آنچه كه فقيه و بحث كننده ي احكام الهي از آن طريق مي خواهد به بررسي بپردازد و قصد دارد احكام كلي قانون گذاري را، كه در كتاب و روش معصومين ثابت شده، بر جزئيات آن تطبيق دهد، مسائل فرعي و جانبي را به مسائل پايه اي و اصلي ارجاع دهد.

و امام عليه السلام نوع قياس را محدود و مشخص كرد تا انديشه ي اسلامي در راه استخراج احكام فقهي و اعتقادي از خطر اشتباه كردن در استفاده از آن حفظ شود و نيز با وجود اين كه كتاب و روش معصومين براي استدلال كردن در دسترس است از خطر عدم به كارگيري آن دو، صرفاً به خاطر فايده هاي علمي محض، حفظ گردد.

لذا مي بينيم كه امام عليه السلام دعوت مي كند به اين كه درك و تفكر و راه روشن بدست آوردن دانش و استخراج احكام در يك مجراي صحيح قرار گيرد تا از سويي پاكي راه روشن الهي و حقيقت آن حفظ شود و از سوي ديگر برگزيدن انديشه ي صحيح، به واسطه ي آن، قانون گذاري حفظ شود. لذا امام عليه السلام لازم شمرد كه يك سري معاني قرآني، كه از لحاظ شرح و تفسير و معين هستند، قرار داده شود. از سويي لازم دانست كه روش صحيح و درستي مقرر شود كه از لحاظ پايه و اساس و از لحاظ دليل براي استخراج انديشه ها و معاني و احكام و دستورات ثابت باشند.

چنانچه در دين قياسي را قرار داد كه عقل هاي رشد يافته ي با دانش آن را در جهت استخراج احكام شرعي با استحكام به كار مي برند. و از آن لحاظ كه اين قياس راهي براي استخراج انديشه ها و معاني و احكام و دستورات شرعي از منبع قرآن و روش



[ صفحه 41]



معصومين مي باشد، عقل ها استحكام آن را مي فهمند.

لذا شرح هاي قرآني مختلفي كه نزد اهل تفسير است و روايات و احاديثي كه از هر راوي نقل گرديده است و نيز قياس صوري ظاهري، كه فرد مجتهد خيال مي كند اجتهادش به واسطه ي آن صحيح و درست است، هيچ كدام از اين امور صلاحيت ندارند كه زيربناي درك امور اعتقادي و استنباط [2] احكام شرعي و قانون الهي باشند.

و امام عليه السلام با محدود كردن منابع انديشه و قانون گذاري، قرآن و روش صحيح ثابت شده را براي انديشه هاي اعتقادي و قانون گذاري مددكار و مرجع و يار قرار داده است، به طوري كه امور اعتقادي و قانون گذاري و احكام از آن دو منبع استخراج مي شود، يعني با آن دو منبع، مقايسه اي صورت مي گيرد كه به معناي قياس فرع بر اصل است. بدين معنا كه به واسطه ي آن دو منبع، قرآن و سنت، احكام ديگر را، كه از جمله امور فرعي و جانبي هستند، مي توان استخراج و استنباط كرد و بين اين احكام مقايسه كرد.

و چنانچه گذشت، ديديم كه امام گروهي از فقيهان و دانشمندان و راويان را تربيت كرد و بر ياران و شاگردانش و معاصران خود حكم ها و دستورات و درس ها و نظرات خود را بيان كرده است تا آخر و به تحقيق تاريخ براي ما بحث هاي علمي بين امام و مردان انديشه و فقه در زمان خود مانند ابوحنيفه و ابويوسف قاضي، قاضيان و هارون الرشيد، را به ثبت رسانده و حقارت آنان در قبال حكم ها و دستورات او و اطاعت آنها از آن حضرت را ثابت كرده است.

چنانچه پيشواي حنبلي ها، احمد بن حنبل، با اطمينان و بزرگي از آن حضرت روايت كرده و بر اين مطلب گروهي از راويان و نويسندگان و آنها كه راويان اخبار



[ صفحه 42]



و احاديث هستند تأكيد كرده اند و به تحقيق، احمد بن حنبل از امام عليه السلام نقل كرده است كه: موسي بن جعفر خبر داد بر او، از ابوجعفر بن محمد تا به پيامبر صلي الله عليه و آله مي رسد. بعد احمد بن حنبل گفته است: اين سلسله سند آن قدر مهم است كه اگر بر ديوانه خوانده شود بهبود مي يابد. [3] .


پاورقي

[1] همان مدرك / ص 300.

[2] استنباط: يك اصطلاح فقهي است. يعني خارج كردن دستورات فقهي جانبي و قانون هاي مخصوصي از دليل هاي مفصل جهت منظم شدن زندگاني انسان.

[3] همان مدرك / ص 106.