بازگشت

امام و محمد مهدي


زمان ابوجعفر منصور عباسي به پايان رسيد. حاكمي كه رعيت و آحاد مردم او را به داشتن هواي نفساني و خسيس بودن و سنگدل بودن و ترساندن و غصب اموال و خونريزي و ذليل ساختن آزادي ها و خفه كردن مردم شناخته بودند.

لذا مردم اين خبر را با خوشحالي پذيرفتند و حلقه ي ترس و وحشت را كه از گردن هايشان باز شده بود حس كردند، مگر اين كه حزن و ترس از رويكرد سياست عباسي ها، به طور كلي، بر ايشان سايه افكنده بود و انتظار اجراي سياست جانشين تازه وارد راهي را در جان ها باز كرده بود. همه منتظر آمدن او بودند و طبيعي بود كه بعد از منصور، جانشيني بر طبق حكومت وراثتي عباسي به پسرش محمد، كه به مهدي ناميده مي شود، برسد.

و مهدي سياست بلا و مصيبت ستمگري را كه پدرش دست به آن زده بود، ترك كرد و به تغيير آن پرداخت و نسبت به آحاد مردم بيچاره در ابتداي حكومت خود سبك گرفت و درب زندان ها را گشود و اموال از مردم گرفته شده را به صاحبانش پس داد، اين حكم او شامل جويندگان حكومت حق، علوي ها، نيز شد. پس ايشان را از زندان ها خارج و اموالشان را پس داد [1] و از جمله چيزهايي كه حكم او در برگرفت، اموال امام صادق عليه السلام بود كه از تحت مالكيت ايشان خارج شده بود كه آنها را به فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام پس داد و اين از آسان ترين دوره هاي حكومت بني عباس نسبت به امام و جويندگان حكومت حق تعبير شده است، مگر اين كه ترس از هويت امام موسي بن جعفر عليه السلام و قدرت اثرگذاري او از مهدي جدا نمي شد و دل مهدي از ناراحتي از جويندگان حكومت حق و ترس از انقلاب و نهضت آنان و اتفاق و



[ صفحه 62]



جماعت امت و موجهين و بزرگان در اطراف ايشان آزاد و فارغ نبود. لذا با امام كاظم عليه السلام برخورد كرد و از استاندار خود در مدينه خواست كه به امام اطلاع بدهد كه جهت محاكمه و زنداني شدن به بغداد بيايد.

لذا درخواست مهدي اطاعت شد. پس استاندار مدينه خواستار امام عليه السلام شد كه به سوي بغداد متوجه شود تا در مقابل مهدي عباسي حضور يابد. پس امام بار سفر را محكم بست و با حالتي آسوده و رويي گشاده بيابان بي آب و علف و هلاك كننده را طي نمود، در حالي كه به ايشان ستم شده بود و مورد بازخواست قرار گرفته بود.

و امام عليه السلام سواره حركت مي كرد و با او دل هاي شيعيان و پيروانش همراه با ترس و وحشت مي رفت. و مگر اين كه امام عليه السلام اطمينان داشت كه دست مهدي عباسي در آينده ي دور به او بدي نمي رساند، لذا اين مطلب را به نزديكان و مريدان خود فرمود. امام به بغداد كه محل پايتخت حكومت عباسي بود رسيد. پس مهدي دستور داد امام را گرفته در زندان بيندازد، لكن عنايت و توجه خداوند بالاتر از حيله ي ستمگران است و حمايت او از دوستانش بر قدرت سركشان و ابزار سلطه گران غلبه دارد، لذا يك كرامت پنهاني براي امام موسي بن جعفر عليه السلام واقع شد، آن جا كه مهدي عباسي، بعد از زنداني كردن امام موسي بن جعفر عليه السلام، اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالب عليه السلام، را خواب ديد كه آن حضرت مي گويد: اي محمد، آيا اميدواريد كه اگر حاكم شويد، در روي زمين فساد كنيد و با بستگان خود قطع رابطه نمائيد. پس مهدي هول كرده از خواب برخاست و دربان خود، ربيع، را صدا كرد و دستور آزادي امام را صادر كرد. و اين طور بود كه امام از زندان آزاد شد و به سوي مدينه ي جدش، رسول خدا، مراجعت نمود تا به امور مهم پيشوايي و مسئوليت علمي و راهنمايي امت رسيدگي كند.



[ صفحه 63]




پاورقي

[1] احمد بن ابي يعقوب، همان مدرك.