بازگشت

عبادت كننده ي شب زنده دار


همانا نارسايي شناخت خداوند بلند مرتبه و سطحي بودن بينش الهي نزد انسان مسلمان نتيجه اش آن است كه توجه به خود و نزاع با هواي نفساني و مضطرب شدن در حركت تكاملي خود و ارتباط با خداوند متعال هر كدام در بخش و قسمت جداگانه اي قرار گيرد و لذا از هدف خود باز بماند و قواي او هرز رود. و از آشكارترين جلوه هاي اين كم ارزش شدن جان و انديشه ي انسان آن است كه در انجام عبادت كاهلي مي كند و در به جا آوردن واجبات سست مي گردد. از اين رو پيوند بين انسان و پروردگارش ساقط مي شود و شخصيتي ناآرام و دوگانه ساخته مي شود كه هواهاي نفساني پيوسته با آن در



[ صفحه 13]



نزاع هستند و بدين سبب نيروي عظيم داخلي و دروني او از بردباري و تحمل باز مي ماند و بدين مطلب آگاه مي شود كه خواسته هاي نفساني از اهداف ارزشي و زيربنائي كه اسلام براي او ترسيم كرده مقدم است. برعكس انساني كه به درجه ي والايي يا كاملي از شناخت خداوند پاك و منزه رسيده و از آن بهره مند شده است. زيرا اشتياق به خداوند متعال كه سرچشمه ي خوبي و تكامل در اين جهان هستي است، امري جاويدان و جدايي ناپذير مي باشد و پيوند اين انسان با حق تعالي آن قدر محكم است كه با نيت و مقصد ديگر مخلوط نمي گردد.

لذا يكي شدن توجه به حق و اعتقاد به يگانه پرستي و بي آلايشي در بندگي خداوند يكتا و آن توان و قدرت فرد بر وقوف به اين كه خداوند بر اين جهان برتري دارد و پيوند با كمال بي نهايت از آشكارترين خصائص عارف يكتاپرست است.

و آن رمزي كه در ماوراي عظمت اهل بيت عليهم السلام و كمال شخصيت هاي انساني آنها و ممتاز شدن ايشان از ديگر مردمان وجود دارد، همين شناخت و اخلاص در مقابل پروردگار يگانه اي است، كه صفت نيكي و كمال بي نهايت دارد، و نيز آن عظمت نتيجه ي آن است كه ايشان اين توان را داشتند كه به حق تعالي توجه دروني و نفساني داشته باشند و آن تصوراتي كه از توحيد و يكتاشناسي گفته شده را بعيد قلمداد نكنند و اين بينش الهي خود را كه در وقت حركت و سكون و رفتار انساني دارند، در آن زندگي مثالي، كه به طور جاويد خواهد دانست، منعكس سازند.

و با اين حال ديگر جاي تعجب نيست كه مشاهده كنيم اهل بيت عليهم السلام نسبت به بهره هاي دنيوي با بي اعتنايي رفتار كنند و مقام خود را از اين بهره هاي پست عالي بدانند و وقتي كه اين منفعت ها و بهره ها با زيربناهاي حق و مسير تكامل در زندگاني امام عليه السلام برخورد كنند، تحقير شوند و نيز تعجبي نيست وقتي مي بينم امام در برابر



[ صفحه 14]



حق تعالي خالص و بي آلايش است و بندگي راستين بر دل او چيره شده و عواطف و احساسات و شوق ها و توجه ها و مسير زندگاني تحت مالكيت و تصرف ايشان قرار گرفته است و تعجبي نيست كه امام كاظم عليه السلام به زينت اهل تلاش و بنده ي نيك متصف شده است. زيرا در انجام بندگي حق، شب خود را به روز پيوند مي دهد و در تاريكي زندان ها فرو مي رود و لذت هاي زندگاني را قرباني مي سازد و مال و جانش را در مسير وصول به خداوند به دست آوردن رضايت او خدا مي كند و براي نجات انسانيت و قرار دادن آن در راه هدايت و ايمان و باور نيك فعاليت مي ورزد و تاريخ براي ما از پيوند امام عليه السلام با خداوند و از عبادت او و بي اعتنايي به دنيا و ممتاز بودن شخصيت او در شناخت خداوند و توجه به حق حكايت مي كند، و بر اين مطلب تأكيد دارد كه خوي امام مانند پدرانش خوي قرآني بوده است و آن حضرت كتاب خداوند و ظرف وحي و رسالت و سرچشمه ي روشني و هدايت است.

امام موسي بن جعفر عليه السلام بر قرائت قرآن بسيار كوشش مي كرد و بر حفظ و خواندن آن با انديشه و تفكر و عمل نمودن به امور زيربنائي و ارزش هاي قرآني و چنگ زدن به راه و روش و پيام آن بسيار حريص بود.

آن حضرت وقتي كه قرآن مي خواند با آيات آن پيوند برقرار مي كرد و از محتوا و وعده هايش منفعل مي شد. و پيرامون توصيف ميزان علاقه ي ايشان به كتاب خداوند آمده است كه امام نسبت به كتاب خداوند حافظ ترين مردم بود (يعني نگاهبان دستورات و احكام و اوامر قرآن بود) و زيباترين صدا را در ميان مردم براي خواندن قرآن داشت و در زماني كه قرآن تلاوت مي كرد، شنوندگان اندوهناك و گريان مي شدند [1] و مردم مدينه او را از زينت اهل تلاش و كوشش مي ناميدند. و به سبب



[ صفحه 15]



فراوان بودن علاقه ي او به حق تعالي اشتياق به آن ذات مقدس و كوشش در كسب رضايت او، براي انجام حج خانه ي خدا چندين بار با پاي پياده حركت كرد و حكايت شده است كه؛ آن حضرت به همراه برادرش، علي بن جعفر، جهت زيارت، چهار مرتبه با پاي پياده به سفر حج رفت كه در سال اول 26 روز و در سال دوم 25 روز و در سال سوم 24 روز و در سال چهارم 21 روز طول كشيد.

اما براي اداي نماز آن حضرت و منقطع شدن و جدا گشتن از ديگران براي وصول به حق و ايستادن در پيشگاه او و ضجه و زاري نمودن به درگاه او شبيه و مانندي، جز در امامان هدايت عليهم السلام، وجود ندارد.

و در اين زمينه از آن حضرت توصيف شده است كه: هر گاه ايشان در پيشگاه خداوند متعال نماز مي گذارد، از هر ديده اش اشك سرازير مي شد و بسيار از خداوند درخواست آمرزش مي كرد و سپاسگزار حق تعالي بود. ابراهيم بن بلاد گفته است كه: امام ابوالحسن به من فرمود: من در هر روز پنج هزار مرتبه استغفار مي كنم و هشام من احمر گفته است من با ابوالحسن (امام كاظم) در برخي راه هاي مدينه حركت مي كرديم، ناگهان حضرت پاي خود را از مركب جدا نمود و به حالت سجده خود را به زمين انداخت، اين حالت را طول داد و طول داد. بعد سر مبارك را برداشت و سوار مركب شد. من عرض كردم: فدايت شوم، چرا سجده را طول دادي؟ فرمود: به ياد نعمتي كه خداوند متعال به من اعطا كرده بود افتادم لذا دوست داشتم كه پروردگارم را سپاس گويم. [2] و به تحقيق، امام عليه السلام فردي عبادت كننده و منزه و يكتاپرست بود كه قلب او از اشتياق به حق تعالي و دوستي خداوند لبريز بود و بيشترين چيزي كه در زندگاني دوست داشت، ياد حق و عبادت و بندگي او بود.



[ صفحه 16]



و آن حضرت آرزو داشت كه خداوند او را براي عبادت و بندگي خود فارغ سازد. و آن طوري كه نقل شده است شخصي از جاسوسان حكومت كه با آن حضرت در زندان بود، به حاكم وقت، عيسي بن جعفر، خبر داد كه شنيده حضرت در دعاي خود عرض مي كند: پروردگارا، تو مي داني كه درخواست فراغت و رهايي و عشق انجام عبادت و بندگي داشتم و تو چنين كردي پس تو را سپاس مي گويم. [3] .

و اين طور نبود كه امام عليه السلام از زندان باكي داشته باشد و از آن آزار ببيند يا از مسلط شدن سركشان بترسد زيرا او دانشمندي بود يگانه كه بر عالم دنيا برتري و عزت داشت و زندان او را نمي ترسانيد و ترس او را از هدفش منصرف نمي كرد. زيرا تمام هدف او توجه به خداوند و مقاومت در برابر سركشان و حمايت از حق بود. چون ميل و رغبت خود را از لذت هاي زندگاني قطع كرده و جان خود را براي بندگي حق فارغ ساخته و زندگي خود را در راه اعتقادات و حفاظت از آن مهيا نموده بود و چنين است كه آن حضرت در راه هدايت، زعيم و پيشوا در راه نبرد، پيشگام و در چنگ زدن به ريسمان الهي و اساس خير و خوبي، نمونه ي بزرگي مي باشد. و چگونه از ستم سركشان و ستمگران و زندان هاي زورگويان باك داشته باشد، كسي كه زندان را نعمت مي شمارد و تاريكي را مسجد و محرابي جهت نزديكي به خداوند و خالص شدن براي او مي داند؟ و چگونه از زندان باك دارد، كسي كه تحت لواي زندان سجده اي مي كرد كه از طلوع آفتاب تا ظهر ادامه مي يافت؟

و در اين باره گفته شده است كه: هارون الرشيد به زنداني كه امام در آن به سر مي برد، اشراف داشت و آن حضرت را در حال سجده مي ديد. روزي به ربيع، از نزديكان خود، گفت: اين پارچه اي كه هر روز در آن محل مشاهده مي كنم چيست؟



[ صفحه 17]



و او گفت كه: آن چيز پارچه نيست بلكه او موسي بن جعفر است كه هر روز سجده اي از بعد طلوع آفتاب تا وقت ظهر به جا مي آورد. [4] .

و مردم آن زمان از عبادت و بندگي امام و جدايي او از غير حق شناخت و آگاهي داشتند. چنانچه تاريخ نگاران و سيره پردازان از عبادت و شب زنده داري حضرتش اين گونه نقل كرده اند كه: در ميان مردم چنين شهرت يافته بود كه ابوالحسن از لحاظ شأن و مقام بالاترين فرزند امام صادق عليه السلام است و از نظر موقعيت والاترين ايشان است و از لحاظ زبان زيباترين سخن را مي گويد. فصيح ترين آنان بود و عابدترين و دانشمندترين و فقيه ترين مردم زمان خود بود. و روايت شده است كه: ايشان نافله ي شب را به جا مي آورد و آن را به نماز صبح متصل مي كرد. بعد تعقيبات را مي خواند تا آن جا كه آفتاب طلوع مي كرد و بعد از آن به حال سجده بر زمين مي افتاد و سر مباركش را از دعا و حمد و سپاس خدا بر نمي داشت تا نزديك ظهر مي شد.

و در سجده ي خود اين طور مي گفت: گناه از بنده ي تو زشت است پس گذشت و چشم پوشي از تو نيكوست. [5] و نويسنده ي كتاب بحارالانوار به نقل از كتاب ارشاد شيخ مفيد اين مطلب را اضافه كرد كه: آن حضرت از ترس خداوند گريه مي كرد تا آن جا كه محاسن او از اشك هايش خيس مي شد.

و در ميان مردم بيشترين كسي بود كه با خانواده و بستگانش صله ي رحم مي كرد و در شب به سراغ نيازمندان مدينه مي رفت و براي ايشان زنبيلي حاوي انگور، مقداري سكه ي پول، آرد، خرما حمل مي كرد و به آنان مي رسانيد و فقيران نمي دانستند اين



[ صفحه 18]



كالاها از كجا رسيده است. [6] .

و دشمنان و زندانبانان آن حضرت به پرهيزكاري و عبادت او شهادت داده اند. و در اين باره فضل بن ربيع ذكر كرده است كه: هارون الرشيد به اين مطلب گواهي داده، آن جا كه گفته: همانا اين فرد از راهبان بني هاشم است. گفتم: پس چرا او را در تنگنا قرار دادي و زندان كرده اي؟ گفت: هرگز چاره اي از اين كار نيست. [7] .

و از حفص به نقل از عده اي از راويان نقل شده است كه: بيشتر از موسي بن جعفر كسي را نديدم كه نسبت به جان خود ترس داشته باشد (ترس از خدا) و كسي را نديدم كه اميدوارترين مردم باشد از موسي بن جعفر (اميدوار به خداوند) و تلاوت قرآنش حزن آور و غمگين بود و زماني كه قرآن مي خواند گويا انساني را مخاطب ساخته و با او سخن مي گويد. [8] .

اين تصويرها از زندگي امام و چنين دليل هاي زنده و گواهي هايي، كه از بندگي آن بنده ي نيكوكردار - امام موسي بن جعفر عليه السلام - و خلوص او به خداوند و ترس او از آن ذات متعال حكايت مي كند، نشانگر پيشوايي و والايي اوست و لذا به اين وسيله رمز عظمت و بزرگي شخصيت اين انسان كشف مي شود و سبب پيشوائي او، كه الهي بودن راستين است، روشن مي گردد.

اين نوع اخلاص در بندگي باعث از بين رفتن پرده هاي بين او و خداوند پاك و منزه مي شود و سبب تزكيه ي تمام و كمال وجود براي خداوند يكتا از تمام قيود و بندگي مي گردد و پيوند بدون قيد و شرطي را به آن ذات مقدس به وجود مي آورد.



[ صفحه 19]




پاورقي

[1] اعلام الوري/ ص 309.

[2] همان مدرك / ص 116 / ج 48.

[3] همان مدرك/ ص 107 / ج 48.

[4] همان مدرك/ ج 48 / ص 11.

[5] همان مدرك / ص 305.

[6] همان مدرك / ص 101.

[7] همان مدرك / ص 220 / ج 48.

[8] همان مدرك / ص 111.