بازگشت

شهادت و اباء نفس امام


يك سال. هنگامي كه هارون الرشيد. خليفه ي وقت به خاطر حج به مدينه آمده بود امام كاظم سلام الله عليه براي پيشواز او بر قاطري سوار بود.

ربيع حاجب به امام عرض كرد.

- اين چه مركبي است كه در استقبال اميرالمومنين انتخاب كرده ايد. آيا بهتر نبود بر اسبي رهوار مي نشيد.

امام در پاسخش فرمود...

- خوبي قاطر اين است كه سوارش نه در خويشتن كبريا و نخوت احساس مي كند و نه زبوني و مذلت.. آنان كه بر اسب مي نشينند خويشتن را خيلي برتر مي بينند و كساني كه بر خر سوار مي شوند و خود احساس حقارت مي كنند.

به همين جهت من ميان مركب ها قاطر را انتخاب كرده ام.

و خير الامور اوساطها

در همان سفر. با موكب هارون الرشيد به مدينه آمد.

هارون با تمام ديد به و كوكبه ي ملوكانه اش يك راست به مسجد رسول صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و براي اينكه مفخرت و مناعت خود را



[ صفحه 25]



بر همراهانش تحميل كند و نژاد خويش را فوق نژادها بشمارد در برابر قبر مقدس رسول الله چنين سلام داد:

السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يابن عم

و به دنبال او موسي بن جعفر سلام الله عليه جلو رفت و عرض كرد:

السلام عليك يا رسول الله السلام يا ابه

هارون الرشيد رسول اكرم را به نام پسر عم خواند تا بدين انتساب افتخار خود را به رخ ديگران بكشد ولي وقتي كه موسي بن جعفر رسول خدا را پدر خويش ناميد هارون به خود پيچيد و با لحن تلخي گفت:

- راست گفتي يا اباالحسن اين افتخار ويژه ي شماست.

هارون الرشيد با نخوت و كبرياي ملوكانه خود بر مسند زربفت سلطنتي لميده بود.

جمعي در حضورش نشسته بودند.

امام هفتم ما موسي بن جعفر سلام الله عليها نيز حضور داشت.

هارون عمداً در آن محفل سكوتي برقرار كرده بود تا ابهت و عظمت پادشاهانه ي خود را به جلوه درآورد.

در يك چنين سكوت پشه اي از پنجره ي كاخ پرواز كرد و يك راست بر پيشاني خليفه نشست.

ناراحتش كرد. دستش را بلند كرد كه اين جانور مزاحم را براند پشه از پيشاني پا شد و بر گونه اش نشست.

هارون تكاني خورد. اين پشه از گونه اش پر زد و دوباره بر پيشانيش. ميان دو ابرويش نيش خود را فروكرد.

هارون الرشيد كه مي خواست آن چند ساعت را با تمام غرور و عظمت بسر ببرد و مقام مشعشع خود را به اشراف قوم بفروشد سخت ناراحت و عصبي شد.



[ صفحه 26]



زيرا از عهده ي مبارزه با اين حشره ي كوچك نمي توانست برآيد.

بالاخره به فرياد درآمد و رويش را به سوي موسي بن جعفر كه خاموش نشسته بود برگردانيد و گفت:

- آخر مي بيني موسي كه اين پشه با من چه مي كند من نمي دانم راز خلقت اين حشره ي پليد چيست. خداوند آفريدگار اين جانور را چرا آفريده؟.

بگو. تو بگو به من فلسفه اين خلقت چيست؟

امام موسي بن جعفر با خونسردي و متانت كوبنده اي گفت:

- فلسفه ي خلقت پشه اين است كه غرور سلطنت را در سلاطين فرو بشكند و عجز آنان را در برابر آفريدگار بزرگ آشكار سازد. تا بدانند كه با همه قدرت و قوت و عظمت و انانيت خود از عهده ي جانوري بدين ضعف و زبوني نمي توانند برآيند.

هارون خودش را جمع و جور كرد.

محمد بن الحسن. قاضي القضات در محضر هارون الرشيد.

لبفه ي عصر رويش را به سوي موسي بن جعفر سلام الله عليها برگردانيد و به هواي اينكه شخصيت فقهي و علمي امام در هم بشكند گفت:

- يا اباالحسن در اين مسئله ي فقهي فكرم گيج مانده است.

امام پرسيد كدام مسئله؟

- آيا جائز است كه يك مسلمان احرام بسته حين سفر به سوي مكه بر محمل خود سايباني برافرازد.

البته آن «محرم» كه در كار خود اختيار داشته باشد.

امام كاظم فرمود:

- نه.

محمد بن حسن اندكي مكث كرد و آن وقت گفت:



[ صفحه 27]



- اگر همين محرم از محمل پياده شود و در حاشيه ي كوچه از زير سايه ي ديوارها بگذرد. در اين هنگام چطور؟

امام كاظم فرمود:

جائز است.

قاضي القضات غش غش خنديد. موسي بن جعفر بي آنكه از خنده ي سر و صدادار محمد بن حسن خود را ببازد گفت:

- به چي چي مي خنديد.؟ به احكام دين؟ به روش رسول الله؟ اين خبر مسلم و مصدق است كه رسول اكرم در احرام سايبان را از بالاي سرش برداشته بود ولي خود را زير سايه ها عبور مي كرد.

احكام الهي محمد! قياس بردار نيست. اين درست نيست كه شما فتواي خود را بر مبناي قياس بگذاريد يعني فكر كنيد چون افراختن سايبان براي محرم در محمل جائز نيست به همين قياس عبورش از پاي سايه ها نيز ممنوع است.

فمن قاس بعضها علي بعض فقد ضل سواء السبيل

آنان كه احكام الهي را به هم قياس مي كنند فتواي خود را بر اساس قياس ترتيب مي دهند از راه راست گمراهانه به بيراهه مي روند.

اين ماجرا در خود مكه صورت گرفته بود.