بازگشت

مطالبه ي امام كاظم، فدك را از مهدي عباسي


مهدي عباسي، براي سرپوش گذاشتن بر جنايات خود، روزي اعلام كرد، مي خواهم مظالم عباد و حقوقي را كه مردم بر گردن من دارند، به صاحبانشان بپردازم، امام كاظم عليه السلام اين اعلام را شنيد، براي استرداد «فدك» كه مال حضرت فاطمه عليهاالسلام و سپس فرزندان فاطمه عليهاالسلام بود، نزد مهدي عباسي آمد، اينك به گفتگوي آنها توجه كنيد:

امام كاظم: ما بال مظلمتنا لا ترد:

«چرا آنچه را كه از ما به زور گرفته شده، به ما برنمي گردد؟»

مهدي عباسي: موضوع چيست؟

امام كاظم: خداوند متعال هنگامي كه فدك [1] و حومه ي آن را (كه در دست يهوديان بود) براي پيامبرش فتح نمود، بر آن اسب و شتر رانده نشد (يعني بدون جنگ در اختيار مسلمانان افتاد)، خداوند اين آيه (26 اسراء) را بر پيامبرش نازل كرد:

و آت ذاالقربي حقه:

«و حق نزديكان را بپرداز»



[ صفحه 62]



پيامبر صلي الله عليه و آله ندانست كه منظور از نزديكان، چه كساني هستند، از جبرئيل پرسيد، جبرئيل هم از خدا پرسيد، خداوند (توسط جبرئيل) به پيامبر صلي الله عليه و آله وحي كرد، فدك را به فاطمه عليهاالسلام بده، پيامبر صلي الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را طلبيد و به او فرمود: «اي فاطمه! خداوند به من امر كرده تا فدك را به تو بدهم.»

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اي رسول خدا! من هم از شما و از خدا پذيرفتم، تا زماني كه پيامبر صلي الله عليه و آله زنده بود، وكيلهاي پيامبر صلي الله عليه و آله در سرزمين فدك (مشغول كار) بودند، و پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله هنگامي كه ابوبكر، زمام حكومت را به دست گرفت، وكلاي فاطمه عليهاالسلام را از سرزمين فدك بيرون كرد.

فاطمه عليهاالسلام به عنوان اعتراض نزد ابوبكر رفت و فرمود: «فدك را به من بازگردان!»

ابوبكر گفت: شخص سياه يا سرخ پوستي (هر كه باشد) نزد من بياور، تا گواهي دهند.

فاطمه عليهاالسلام، اميرمؤمنان علي عليه السلام و «ام ايمن» را نزد ابوبكر برد و آنها به نفع فاطمه عليهاالسلام گواهي دادند، ابوبكر تصديق كرد و سندي نوشت (كه فدك از آن فاطمه است و) كسي او را از فدك باز ندارد.

فاطمه عليهاالسلام از نزد ابوبكر خارج شد و نامه (سند رد فدك) را همراه داشت، در راه به عمر برخورد كرد، عمر گفت: «اي دختر محمد صلي الله عليه و آله در همراه تو چيست؟»

فاطمه عليهاالسلام فرمود: «نامه اي است كه پسر ابوقحاقه (ابوبكر)



[ صفحه 63]



برايم نوشته است.»

عمر گفت: آن را به من نشان بده.

فاطمه عليهاالسلام (دستخط) آن را به او نشان نداد.

عمر، آن نامه را از دست فاطمه عليهاالسلام قاپيد و خواند، سپس روي آن آب دهان انداخت و آن را پاك كرد و پاره نمود، و به فاطمه عليهاالسلام گفت: «اين فدك را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است تا تو بخواهي ريسمان بر گردن ما بگذاري.» (يعني پدرت براي به دست آوردن آن، جنگ نكرده و زحمت نكشيده، تا زحمت پدر را به رخ ما بكشي و ما را محكوم كني.)

مهدي عباسي: اي ابوالحسن! (اي امام كاظم) حدود فدك را براي ما مشخص كن (تا آن را به تو بازگردانيم).

امام كاظم: حد اول آن، «كوه احد» است، حد دوم آن «عريش مصر» است، حد سوم آن «سيف البحر» (حدود شام و سوريه) است، و حد چهارمش «دومة الجندل» (بين شام و عراق) است [به عبارت ديگر زمام حكومت همه ي جهان اسلام بايد در دست ما باشد.]

مهدي عباسي: آيا همه ي اينها جزء فدك است؟!

امام كاظم: آري همه ي اينها جزء فدك است و همه ي اين ها از زمينهايي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله اسب و شتر بر آن نرانده است (بلكه بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفته است.) [2] .



[ صفحه 64]



مهدي عباسي: اين همه، مقدار زياد است، بايد در اين باره انديشيد [3] .


پاورقي

[1] سرزمين مزروعي حاصلخيزي بود كه در نزديكي خيبر در 140 كيلومتري مدينه قرار داشت، و نقطه ي اتكاء و پشتوانه ي اقتصادي، يهوديان حجاز بود، و بخشي از خيبر به شمار مي آمد كه در سال هفتم هجرت، پس از فتح خيبر، در اختيار پيامبر اسلام (ص) قرار گرفت.

[2] بايد توجه داشت كه مطابق آيه ي 6 و 7 سوره حشر، سرزمينهايي كه پيامبر (ص) بدون جنگ و رنج، از كفار گرفته، به نام «فيي ء» خوانده مي شود و اختيار آن با شخص پيامبر (ص) است و او مي تواند، آن را در اختيار كسي كه به حق جانشين او است قرار دهد.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 543 - مطابق بعضي از روايات، امام كاظم عليه السلام نظير همين مناظره را با هارون (پنجمين خليفه ي عباسي) نمود، هارون گفت: «همه را جزء فدك ساختي، پس براي ما چيزي باقي نماند؟»

امام كاظم (ع) فرمود: «من كه در آغاز گفتم، كه اگر حدود فدك را مشخص كنم در اختيار من نخواهي گذاشت.»

در همين هنگام هارون تصميم كشتن آن حضرت را گرفت (مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 321).