بازگشت

سخنان مستدل امام كاظم به هارون


هارون در تعقيب گفتاري، به امام كاظم عليه السلام گفت:

شما در بين عام و خاص، روا دانسته ايد تا شما را به رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبت دهند و مي گوييد ما پسر پيامبر صلي الله عليه و آله هستيم، با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله پسري نداشت، تا نسل او از ناحيه ي پسر ادامه يابد و مي دانيد كه ادامه ي نسل از ناحيه پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستيد، پس پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله نيستيد؟



[ صفحه 76]



امام كاظم: اگر پيامبر صلي الله عليه و آله هم اكنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاري كند، آيا جواب مثبت به او مي دهي؟

هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلكه بر اين وصلت بر عرب و عجم افتخار مي كنم.

امام كاظم: ولي پيامبر صلي الله عليه و آله از دختر من خواستگاري نمي كند و براي من روا نيست كه دخترم را همسر او گردانم.

هارون: چرا؟

امام كاظم: زيرا، پيامبر صلي الله عليه و آله باعث تولد من شده است (و من نوه ي او هستم) ولي باعث تولد تو نشده است.

هارون: احسن اي موسي! اكنون سؤال من اين است كه چرا شما مي گوييد: «من از ذريه ي پيامبر صلي الله عليه و آله هستم؟ با اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله نسلي نداشت، زيرا نسل از ناحيه ي پسر است نه دختر، و پيامبر صلي الله عليه و آله پسر نداشت، شما از نسل دختر پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام هستيد، نسل حضرت زهرا عليهاالسلام نسل پيامبر صلي الله عليه و آله نخواهد بود.»

امام كاظم: آيا در امانم و اجازه مي دهي جواب دهم؟

هارون: آري، جواب بده.

امام كاظم: خداوند در قرآن (آيه 84 و 85 انعام) مي فرمايد:

و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين - و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل من الصالحين:

«و از دودمان ابراهيم عليه السلام، داود و سليمان و ايوب و يوسف



[ صفحه 77]



و موسي و هارون هستند، اين چنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم - و همچنين زكريا، يحيي و عيسي و الياس، و هر كدام از صالحان بودند.» (انعام / 84 و 85)

اكنون از شما مي پرسم: پدر عيسي چه كسي بود؟

هارون: عيسي عليه السلام پدر نداشت.

امام كاظم: بنابراين خداوند در آيه ي مذكور، عيسي عليه السلام را به ذريه ي پيامبران از طريق مادرش مريم ملحق نموده است، همچنين ما از طريق مادرمان فاطمه عليهاالسلام به ذريه ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پيوسته ايم.

سپس فرمود: آيا بر دليلم بيفزايم؟

هارون گفت: بيفزا

امام كاظم: خداوند (در مورد ماجراي مباهله) مي فرمايد:

فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين:

«هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره ي مسيح) به تو رسيد (باز) كساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت مي كنيم، شما نيز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم شما نيز از نفوس خود، آنگاه مباهله مي كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم.» (آل عمران / 61)

آنگاه فرمود: هيچ كس ادعا ننموده كه پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام مباهله



[ صفحه 78]



(يعني نفرين كردن براي هلاكت آن كس كه راه باطل را مي پيمايد) با گروه نصاري، كساني را براي مباهله آورده باشد، جز علي عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام، حسن و حسين عليهماالسلام را، بنابراين از اين ماجرا استفاده مي شود كه منظور از «انفسنا» (از نفوس خود) علي عليه السلام است، و منظور از «ابنائنا» (پسران ما)، حسن و حسين عليهماالسلام مي باشند، كه خداوند آنها را پسران رسول خدا صلي الله عليه و آله خوانده است.

هارون، دليل روشن امام كاظم عليه السلام را پذيرفت و فرمود: احسن بر تو اي موسي!... [1] .


پاورقي

[1] اقتباس از احتجاج طبرسي، ج 2، ص 163 تا 165.