بازگشت

نمونه اي از تاكتيك امام كاظم براي حفظ دوستان خدا


علي بن يقطين يكي از شاگردان مورد اعتماد امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بود، امام به او اجازه داد، كه به عنوان يكي از كارگزاران هارون الرشيد باشد و در اين دستگاه، در مواقع حساس در حفظ اولياي خدا (به طور محرمانه) بكوشد.

خود علي بن يقطين مي گويد: امام كاظم عليه السلام به من فرمود: «خداوند در دستگاه سلطان (طاغوت) دوستاني را دارد كه از حريم اولياي خود، به وسيله ي آنها دفاع مي كند.» [1] .

علي بن يقطين از مدافعين اولياي خدا بود، در عين حال در ظاهر، به عنوان يكي از وزيرهاي هارون الرشيد، در دستگاه هارون، كار مي كرد [2] .

در يكي از روزها، هارون الرشيد لباسهايي به عنوان قدرداني و گراميداشت علي بن يقطين، براي او فرستاد، كه از جمله ي آنها «لباس فاخر و سياه رنگ از نوع «خز» طلاباف و گرانبها بود.

علي بن يقطين مطابق معمول، كه خمس اموالش را نزد امام كاظم عليه السلام مي برد، آن لباسها را همراه خمس اموالش توسط غلامش به خدمت امام كاظم عليه السلام فرستاد و تقديم كرد.

امام كاظم عليه السلام آنها را قبول كرد، و سپس آن لباس فاخر شاهانه



[ صفحه 90]



و طلاباف را توسط فرد ديگري به علي بن يقطين بازگردانيد، و در نامه اي براي وي نوشت كه: «اين لباس مخصوص را نزد خود نگهدار، و از دستت خارج نكن، كه روزي جرياني پيش مي آيد كه به وجود آن نياز شديد پيدا مي كني.»

علي بن يقطين، حيران شد، كه چه راز در پشت پرده هست، ولي طبق دستور امام، آن لباس را در جاي مورد اطمينان نگهداشت.

مدتي از اين جريان گذشت، بين علي بن يقطين و خادم مخصوصش، كدورتي پيش آمد و آن خادم از خانه ي او بيرون آمد، تا اينكه در فرصتي مناسب خود را به هارون الرشيد رسانيد و از «علي بن يقطين» سعايت و سخن چيني كرد و به هارون گفت: «علي بن يقطين به امامت موسي بن جعفر عليه السلام اعتقاد دارد، و خمس مالش را در هر سال براي او مي فرستد، و از جمله فلان لباس فاخر طلاباف را كه شما اميرمؤمنان، به او داده بوديد، آن را در فلان وقت براي موسي بن جعفر عليه السلام فرستاده است.

هارون، سخت خشمگين شد، و بيدرنگ علي بن يقطين را جلب كرد، و با تندي به او گفت: «آن لباس خزي سياه را چه كردي؟!»

علي بن يقطين: «آن را در كيف مخصوصي گذاشته ام و خوشبو نموده ام و صبح و شام به عنوان تبرك، آن را باز مي كنم و به آن مي نگرم و سپس به جاي خود مي گذارم.»

هارون: هم اكنون آن را به اينجا بياور.

علي بن يقطين: بسيار خوب، همان دم يكي از غلامان را



[ صفحه 91]



فرستاد و به او گفت: به فلان خانه برو و فلان صندوق را باز كن، و كيف مخصوص را به اينجا بياور. غلام رفت، همان را يافت و نزد هارون آورد، هارون آن را گشود و آن لباس فاخر مخصوص را در ميان آن ديد كه خوشبو شده و در جاي بسيار خوبي نگهداري مي شود، خشمش فرونشست و به علي بن يقطين گفت: آن را به جاي خود برگردان، و ديگر هرگز سعايت (و گزارش ناجوانمردانه ي) افراد را درباره ي تو قبول نمي كنم، علاوه بر آن، دستور داد، جوايزي به علي بن يقطين دادند، و مقرر داشت كه هر سال، اين جوايز را به او بدهند و سپس دستور داد تا به آن غلام سعايت كننده، هزار شلاق بزنند. كه وقتي او زير شلاق قرار گرفت، در پانصدمين شلاق، جان سپرد [3] .


پاورقي

[1] جامع الرواة، ج 2، ص 538.

[2] تنقيح المقال، ج 2، ص 316.

[3] اعلام الوري، ص 293.