بازگشت

دگرگوني كنيز زيبا چهره و مرگ او


روايت شده: هارون، كنيزي خردمند و زيبا چهره و خوش اندام را (در ظاهر) براي خدمتگزاري، به زندان نزد امام كاظم عليه السلام فرستاد، و شخصي را مخفيانه مأمور كرد تا حال آن كنيز را براي او گزارش دهد، آن شخص ديد: آن كنيز زيباروي در زندان، به سجده افتاده و با سوز و گداز مي گويد:

قدوس، سبحانك، سبحانك، سبحانك:

«اي خداي پاك و منزه! تو از هر عيب و نقصي منزه هستي، منزه هستي، منزه هستي!»

او را نزد هارون بردند، در حالي كه مي لرزيد و به آسمان نگاه



[ صفحه 109]



مي كرد، همانجا مشغول نماز شد، وقتي كه از او پرسيدند: «اين چه حالتي است كه پيدا كرده اي؟»

در پاسخ گفت: «عبد صالح (امام كاظم عليه السلام) را ديدم كه چنين بود.»

او معجزه اي از امام كاظم عليه السلام كه در زندان ديده بود براي هارون نقل كرد، هارون كه بر اثر كينه و حسد، به خشم آمده بود، به يكي از مأمورينش گفت: «اين زن ناپاك را تحت نظر بگير تا اين مطالب را به كسي نگويد.» آن كنيز همچنان مشغول عبادت بود تا اينكه قبل از شهادت امام كاظم عليه السلام از دنيا رفت [1] .



از رهگذر خاك سر كوي شما بود

هر ناقه كه در دست نسيم سحر افتاد




پاورقي

[1] اقتباس از مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 297.