بازگشت

شهادت مظلومانه


با اينكه امام كاظم عليه السلام در زندان در سخت ترين وضع به سر مي برد، هارون نتوانست وجود امام را تحمل كند، سرانجام مقداري خرما طلبيد، و با سوزن و نخ زهرآلود، آن مقدار خرما را زهرآگين نمود، سپس آن خرماها را به خادم خود داد و به او گفت: «اين خرماها را به زندان نزد موسي بن جعفر عليه السلام ببر و بگو اميرمؤمنان (هارون) از اين خرما خورده و مقداري را براي شما فرستاده و شما را به حقش سوگند مي دهد كه از اين خرما بخوريد، كه از دستچين خود من است و آن را براي شما برگزيده ام!»

خادم به زندان رفت و پيام هارون را به امام رسانيد، امام عليه السلام مقداري از آن خرما خورد و طولي نكشيد كه به شهادت رسيد [1] .

هارون براي حفظ ظاهر، جمعي از بزرگان طالبيين، عباسيين و قضاة و ساير افراد را كه تعدادشان 70 نفر بود طلبيد، و جنازه ي امام كاظم عليه السلام را به آنها نشان داد و به آنها گفت: ببينيد كه او به مرگ طبيعي از دنيا رفته است... [2] .



[ صفحه 111]



روايت شده: امام كاظم عليه السلام پس از مسموم شدن، سه روز در بستر شهادت قرار گرفت و از دنيا رفت، سندي بن شاهك براي ظاهر سازي، چند نفر قاضي و افراد عادل نما را كنار بستر امام حاضر كرد و به آنها گفت: «ببينيد كه موسي بن جعفر عليه السلام هيچ گونه آسيب و ناراحتي بدني ندارد.» ولي آن حضرت به آنها فرمود: «گواهي دهيد كه مدت سه روز است، مسموم شده ام و بزودي بر اثر آن از دنيا مي روم.» و در آخر روز سوم به شهادت رسيد [3] .

و در مورد ديگر فرمود: «من به وسيله ي نه عدد خرما مسموم شده ام، فردا چهره ام سبز گردد، و پس فردا از دنيا مي روم.» [4] .

روايت كننده مي گويد: جنازه ي امام كاظم عليه السلام را در ميان تابوت نهاده و (از ميان زندان) بيرون آوردند، شخصي در كنار جنازه، فرياد مي زد:

هذا امام الرافضة فاعرفوه:

«اين امام رافضيان (شيعيان) است، او را بشناسيد.»

سپس جنازه را به بازار آوردند، در آنجا بر زمين نهادند، سپس در آنجا اعلام كردند كه: «اين جنازه ي موسي بن جعفر عليه السلام است كه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است، بياييد و جنازه او را نگاه كنيد.»

مردم از هر سو آمدند و بر جنازه نگاه مي كردند، اثر زخم و خفگي در بدن او نديدند، و در پاي او اثر حنا ديده مي شد، سپس



[ صفحه 112]



دست اندركاران حكومت، به علما و فقها دستور دادند تا گواهي خود را در مورد اينكه موسي بن جعفر عليه السلام به مرگ طبيعي از دنيا رفته، بنويسند و امضا كنند، همه ي آنها نوشتند و امضا كردند، جز احمد بن حنبل [رئيس مذهب حنبلي] كه هر چه او را سرزنش كردند و زجر دادند، چيزي ننوشت [5] .


پاورقي

[1] اقتباس از عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 101 و 102.

[2] همان مدرك.

[3] بحار، ج 48، ص 248.

[4] بحار، ج 48، ص 212.

[5] انوار البهيه، ص 313.