كرامتي از امام كاظم و توجه او به بينوايان
امام كاظم عليه السلام در مني (نزديك مكه) بود، بانويي را ديد گريه مي كند و بچه هايش نيز كه در كنارش هستند گريه مي كنند، به خاطر آن كه گاوي شيرده داشتند و آن گاو مرده بود.
امام كاظم عليه السلام نزد آن بانو رفت و فرمود: «اي كنيز خدا، چرا گريه مي كني؟»
بانو گفت: «اي بنده ي خدا، من داراي چند كودك يتيم هستم،
[ صفحه 122]
و تنها در زندگي يك گاو داشتم كه زندگي من و بچه هايم به وسيله ي آن گاو تأمين مي شد، اكنون آن گاو مرده است و دست من و بچه هايم از همه چيز كوتاه شده است و بيچاره شده ايم.»
امام كاظم: اي كنيز خدا، آيا مي خواهي آن گاو را براي تو زنده كنم؟
به دل بانو افتاد كه در پاسخ گفت: آري.
امام كاظم عليه السلام به كنار رفت و دو ركعت نماز خواند، و دست به سوي آسمان بلند كرد و لبهايش را تكان داد (كه معلوم بود دعا مي كند) سپس برخاست، گاو را صدا زد، و با نوك عصا يا پنجه ي پا به آن گاو مرده زد، ناگهان آن گاو برخاست و راست ايستاد، وقتي كه زن آن منظره را ديد، جيغ كشيد و فرياد زد:
عيسي بن مريم و رب الكعبة:
«سوگند به خداي كعبه اين مرد، عيسي بن مريم عليه السلام است.»
امام كاظم عليه السلام به ميان مردم رفت و از آنجا گذشت [1] .
پاورقي
[1] اصول كافي، ج 1، ص 484.