بازگشت

اخلاق نيك امام و نتيجه آن


در مدينه شخصي از بستگان عمر بن خطاب با امام صادق عليه السلام



[ صفحه 129]



دشمني مي كرد و به طور مكرر با كمال گستاخي از آن حضرت و خاندان رسالت بدگويي مي نمود، چند نفر از ياران امام كاظم عليه السلام به آن حضرت عرض كردند: «به ما اجازه بده تا اين نامرد تبهكار را سر به نيست كنيم.»

امام كاظم عليه السلام آنها را به شدت از اين كار برحذر داشت و سپس فرمود: او اكنون كجاست؟ گفتند: در فلان مزرعه مشغول كشاورزي است، امام بر مركب خود سوار شد و به سراغ او رفت، وقتي به مزرعه ي او رسيد، او با ناراحتي فرياد زد: «آهاي! كشت و كار ما را پامال نكن.»

امام كاظم عليه السلام همچنان به طرف او رفت، وقتي به او رسيد، به او فرمود: خسته نباشي، سپس با چهره اي خندان احوال او را پرسيد و فرمود: تاكنون چقدر در اين مزرعه خرج كرده اي؟ او گفت: «صد دينار.»

امام كاظم: اميدداري چقدر محصول برداري؟

او گفت: علم غيب ندارم.

امام كاظم: من مي گويم، چقدر اميد داري برداشت كني؟

او گفت: اميدوارم 200 دينار برداشت نمايم.

امام كاظم عليه السلام كيسه اي كه محتوي 300 دينار بود به او داد و فرمود: اين را بگير و خداوند آنچه را كه اميد برداشت از اين مزرعه داري به تو بدهد.

آن شخص گستاخ، در برابر حسن اخلاق امام كاظم عليه السلام آن چنان تحت تأثير قرار گرفت كه همان لحظه به عذرخواهي پرداخت،



[ صفحه 130]



و ملتمسانه از آقا خواست كه او را ببخشد. امام كاظم عليه السلام در حالي كه با لبخند خود، نشان مي داد كه او را بخشيده از آنجا گذشت، چند روزي نگذشت كه اصحاب امام كاظم عليه السلام ديدند آن مرد عمري در مسجد به محضر امام آمد، با كمال خوشرويي به امام نگريست و گفت:

الله اعلم حيث يجعل رسالته:

«خداوند آگاهتر است كه رسالتش را در وجود چه كسي قرار دهد؟» (انعام / 124)

ياران ديدند برخورد آن مرد گستاخ و خشن، به طور كامل عوض شده، بار ديگر امام را ستود و سؤالاتي كرد و امام پاسخ او را داد، و او رفت.

امام كاظم عليه السلام هنگام بازگشت به خانه، به اصحاب فرمود: «اين همان شخص بود كه شما از من اجازه مي خواستيد تا او را بكشيد، اينك مي پرسم كدام يك از اين دو راه بهتر بود؟ آنچه شما مي خواستيد، يا آنچه من انجام دادم؟ من با دادن اندكي پول كارش را سامان دادم و روانش را اصلاح نمودم؟» [1] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه، ج 2، ص 7 - اعلام الوري، ص 296.