بازگشت

سخاوت و كرم امام


امام كاظم عليه السلام سخاوت عجيبي داشت، و اگر ثروتي به دستش



[ صفحه 133]



مي آمد، آن را به طور فراوان بين نيازمندان تقسيم مي كرد، كيسه هاي پولي كه به مستمندان مي داد كمتر از 300 يا 400 دينار نبود، به طوري كه كيسه هاي آن حضرت ضرب المثل در مورد سخاوت او گرديد، بستگانش مي گفتند: «شگفتا از كسي كه كيسه ي امام كاظم عليه السلام به او برسد و او از اندكي آن شكايت نمايد!»

شخصي به نام محمد بن عبدالله بكري مي گويد: سخت مقروض بودم، وارد مدينه شدم و سنگيني قرض مرا درمانده كرده بود، با خود گفتم اگر به محضر امام كاظم عليه السلام بروم، شادمان خواهم شد، به محضرش رفتم و وضع خود را برايش شرح دادم، به خانه اش رفت و بي درنگ بيرون آمد، به غلامش فرمود: از اينجا برو، او رفت، امام دستش را به سوي من دراز كرد و كيسه اي كه محتوي سيصد دينار بود به من داد، سپس برخاست و رفت و من با آن پول قرضهايم را ادا كردم و معاش زندگيم را تأمين نمودم [1] .

آن حضرت شبانه در تاريكي به طور ناشناس، درهم و دينار و خواربار به نيازمندان مي رسانيد، آنها نمي دانستند كه آن همه كمكهاي فراوان توسط چه كسي به آنها مي رسد [2] .

يك بار فقيري نزد آن حضرت آمد و پس از اظهار تهيدستي گفت: «اگر صد درهم داشتم با آن كاسبي مي كردم و از تنگدستي نجات مي يافتم.»



[ صفحه 134]



امام كاظم عليه السلام با چهره اي گشاده و خندان به او فرمود: «من از تو يك سؤال مي كنم، اگر پاسخ دادي، ده برابر آن را به تو خواهم داد.» فقير گفت: بپرس.

امام كاظم عليه السلام به او فرمود: اگر بنا باشد تو در دنيا آرزويي كني، چه آرزو مي كني؟

فقير: آرزو مي كنم به اداي حقوق برادران ديني، توفيق يابم، و براي حافظ جان آنها از خطر دشمن، قانون تقيه را رعايت نمايم.

امام كاظم: چرا دوستي ما خاندان را آرزو نمي كني؟

فقير: اين خصلت را كه دارا هستم، و خدا را به خاطر داشتن اين صفت سپاس مي گويم، ولي آن را كه ندارم آرزو مي كنم.

امام كاظم: پاسخ نيك دادي آفرين، آنگاه دو هزار درهم (بيست برابر خواسته ي او) به او داد و به او فرمود: اين پول را در تجارت و خريد و فروش «مازو» (دانه هايي كه براي رنگ كردن و دباغي به كار مي برند) به كار بزن، زيرا اين كالا خشك است (و كمتر آسيب مي بيند).

فقير همين كار را كرد و زندگيش را سامان بخشيد [3] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه، ج 2، ص 7.

[2] مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 318.

[3] انوار البهيه، ص 292.