بازگشت

نفوذ در دستگاه حكومت


شايد يكي از روشن ترين دلايل قدرت جنبش مكتبي در روزگار امام كاظم عليه السلام گسترش نفوذ عناصر اين جنبش در دستگاه حكومت و برخي از



[ صفحه 33]



نهادهاي رسمي آن بوده باشد و بعيد نيست كه رأس نظام نيز از اين حركت و هواداري دست اندركارانش از اهل بيت عليهم السلام ولو به طور اجمالي مطلع بوده است، اما به خاطر وجود علل و عواملي از مبارزه و مقابله با آنان احساس ترس مي كرده است.

پيش از نقل برخي از ماجراهاي تاريخي درباره ي اين نفوذ بايد بدانيم كه استحكام شبكه سازماندهي كه جنبش مكتبي از آن سود مي برد و توانسته بود عناصر خود را در سطوح مختلف و در نهادهاي گوناگون و حساس نظام جاي دهد مي تواند نمونه خوبي براي سازمانها و تشكيلات مكتبي در هر جا قلمداد شود.

1 - به نظر مي رسد كه برخي از استانداران و يا به تعبير آن روز، واليان، به جنبش وابسته بودند. به عنوان مثال شهر ري يكي از مراكز اهل سنت در آن روزگار بود، با وجود اين والي اين شهر در جرگه دوستداران و هواخواهان اهل بيت جاي داشت. اين نكته را مي توان از كتاب «قضاء حقوق المؤمنين» نوشته ابوعلي بن طاهر الصوري به استناد از مردي از اهالي ري دريافت. وي در اين كتاب گويد: يكي از كتاب يحيي بن خالد بر ما والي شد. مقداري بقاياي خراج از او بر عهده ام بود كه اگر آن را مطالبه مي كرد فقير مي شدم. مي ترسيدم كه او مرا به پرداخت خراج مجبور سازد و مرا از نعمت و رفاهي كه در آن بودم محروم كند. به من گفته شد: او (والي) پيرو اين مذهب (شيعه) است، اما من ترسيدم كه پيش او بروم، زيرا اگر اين خبر نادرست بود به وضعي كه از آن بيم داشتم، گرفتار مي شدم. اوضاع بدين گونه بود تا آنكه به خدا پناه بردم و به زيارت خانه ي



[ صفحه 34]



خدا رفتم و مولايم امام موسي بن جعفر عليهماالسلام را زيارت كردم و از حال خود پيش آن حضرت زبان به شكايت گشودم. آن حضرت پس از شنيدن عرايض من مكتوبي اين چنين نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم

بدان كه خداوند را در زير عرش سايه اي است كه كسي در زير آن سكني نمي گزيند مگر آنكه فايده اي به برادرش رساند و يا مشكل او را بر طرف سازد و يا دل او را شاد كند و اين برادر توست. والسلام

پس از گزاردن حج به شهر خود باز گشتم و شبانه به نزد والي رفتم و از او اجازه حضور طلبيدم و گفتم: من پيك امام موسي بن جعفر عليهماالسلام هستم. يحيي خود پا برهنه آمد و در را به رويم گشود و مرا بوسيد و در آغوش گرفت و ميان دو چشمم را بوسه داد. هر بار هم كه از من درباره ي ديدن امام مي پرسيد، همين كارها را تكرار مي كرد و چون او را از سلامت حال امام مطلع ساختم، شاد شد و خدا را سپاس گفت سپس مرا به خانه اش داخل كرد و در بالاي اتاق نشانيد و خود رو به رويم نشست.

نامه اي را كه امام خطاب به او نوشته و به دست من داده بود به وي تسليم كردم. او ايستاد و نامه را بوسيد و خواند. سپس پول و لباس طلبيد. پولها را دينار دينار و درهم درهم و جامه ها را يك به يك با من تقسيم كرد و حتي قيمت اموالي را كه تقسيم آنها نا ممكن بود به من پرداخت. او هرچه كه به من مي داد، مي پرسيد: برادر آيا تو را شاد كردم؟ و من پاسخ مي دادم: آري به خدا تو بر شادي من افزودي. سپس نام مرا از ليست بدهكاران ماليات حذف كرد و نوشته اي مبني بر معافيت از پرداخت آن



[ صفحه 35]



به من داد. من نيز با او خداحافظي كردم و بازگشتم. با خود گفتم كه من از جبران خدمات اين مرد ناتوانم جز آنكه وقتي در سال آينده به حج رفتم، برايش دعا كنم و چون امام موسي بن جعفر عليهماالسلام را ديدم از آنچه او با من كرد، آگاهش سازم. چنين كردم و مولايم صابر - امام هفتم - عليه السلام را ديدم و از آنچه ميان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم. سيماي آن حضرت از شادي مي شكفت. عرض كردم: سرورم! آيا اين خبر موجب خوشحالي شما شد؟ فرمود: آري. به خدا اين خبر مرا و اميرالمؤمنين و جدم، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، و خداي متعال را مسرور كرد. [1] .

2 - علي بن يقطين وزير خليفه بود و بر سرزمين پهناور اسلامي در آن روزگار اشراف و نظارت داشت. وي يكي از نزديك ترين مشاوران هارون الرشيد بود و در عين حال در سر هواي دوستي با خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داشت. [2] .



[ صفحه 36]



ما به خواست خداوند برخي از رواياتي را كه بيانگر مواضع علي بن يقطين هستند و نيز رواياتي را كه نشان مي دهند سياست تقيه يا پنهانكاري، سياستي مقطعي و موقت نيست و به مثابه ي استراتژي كار دراز مدت است، نقل مي كنيم. شايد نظر ائمه عليهم السلام آن بوده كه جا دادن افراد خود به هر شكل در مراكز حكومت بهترين وسيله براي اصلاح وضع امت است. از اين رو آنان نيازي به ايجاد تغيير سريع در رأس هرم قدرت و عهده داري مستقيم مسئوليتهاي حكومت احساس نمي كردند و از طرفي تا زماني كه امت از نظر تربيتي به آن پختگي لازم نرسد نمي توانند عهده دار نظام الهي كه مورد نظر ائمه اهل بيت عليهم السلام است، باشند. به عبارت ديگر، استراتژي «مخالفت» با نظام حاكم از طريق نفوذ به مراكز و نهادهاي حساس و سلب قدرت نظام از داخل از جانب مخالفان، شايد در چنين شرايطي بهترين استراتژي به شمار آيد.


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 48، ص 174.

[2] علي بن يقطين بن موسي، ساكن بغداد و اصلا كوفي بود. او مولاي بني اسد و كنيه اش ابوالحسن بود واز چهره هاي بارز و سرشناس اين طايفه به شمار مي آمد. امام كاظم عليه السلام بهشت را براي او تضمين كرده و ضامن شده بود كه آتش دوزخ او را نخواهد سوزاند. در كتاب رجال كشي احاديثي است كه بر عظمت شأن و جلالت قدر او دلالت مي كنند. او اموال فراواني كه شايد يكصد تا سيصد هزار بوده نزد امام كاظم مي برده است. او در هر سال كساني را به نيابت از خويش به حج مي فرستاد. در يكي ازسالها بنابر آماري كه گرفته بودند 150 يا 300 نفر به جاي او حج به جاي مي آوردند و او به برخي از اينان مثل كاهلي و عبدالرحمن بن حجاج ده هزار و به برخي 20 هزار درهم عطا مي كرد و كمترين مبلغي كه براي اين كار مي پرداخت هزار درهم بود. او صاحب كتابهايي نيز بود كه فرزندش حسن و احمد بن هلال آنها را از وي روايت كرده اند. در سال 182 ه. ق در زماني كه امام كاظم در زندان هارون در بغداد به سر مي برد، دنيا را بدرود گفت.

با تلخيصي از شرح مشيخه من لا يحضره الفقيه، ص 47 و حاشيه بحارالانوار، ج 48، 178.