بازگشت

ماجراي جبه


در همان هنگامي كه علي بن يقطين به هارون الرشيد نزديك بود، جاسوسان و خبرچينان هارون همواره او و ديگر وزيران حكومت را



[ صفحه 37]



زير نظر داشتند، زيرا كابوس هواداري وزيران هارون از امام بر حق، حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام، شبانه روز او را عذاب مي داد، اما دانش الهي ائمه اهل بيت اجازه نمي داد كه هارون جرمي را در حق علي بن يقطين ثابت كند. از طرفي انضباط علي بن يقطين و شدت پاي بندي او به اوامر فرماندهي فرصتهاي بسياري را از هارون، در اين باره سلب مي كرد. از جمله ي اين فرصتها همين جريان «جبه» است كه در زير به شرح آن مي پردازيم:

ابراهيم بن حسن راشد از ابن يقطين نقل كرده است كه گفت: پيش هارون الرشيد بوديم كه هداياي پادشاه روم را برايش آوردند. در ميان اين هدايا جبه سياه و ابريشمين و طلا بافتي نيز بود كه از آن بهتر، چيزي نديده بودم. بدان جبه مي نگريستم و هارون هم آن را به من بخشيد و من نيز آن را خدمت ابوابراهيم (امام كاظم عليه السلام) فرستادم 9 ماه از اين ماجرا گذشت. روزي بعد از آنكه با هارون ناهار خوردم از پيش او برگشتم. چون وارد خانه شدم پيشكارم كه جامه ام را با بقچه اي روي دست گرفته بود نامه اي را كه مهر آن هنوز خشك نشده بود، جلو آورد و گفت: مردي همين حالا اينها را به من داد و گفت: زماني كه مولايت به خانه آمد اينها را به او بده. مهر نامه را شكستم و ديدم كه نامه از سرورم امام موسي كاظم عليه السلام است. در آن نامه نوشته شده بود: اينك زماني است كه تو به اين جبه نيازمندي لذا آن را برايت فرستادم چون گوشه بقچه را كنار زدم، همان جبه را ديدم و شناختم. در همين اثنا خدمتكار هارون، بدون كسب اجازه بر من وارد شد و گفت:



[ صفحه 38]



اميرالمؤمنين تو را طلبيده است. پرسيدم: چه حادثه اي رخ داد؟

گفت: نمي دانم.

من سوار شدم و نزد هارون رفتم. عمر بن بزيع رو به روي هارون ايستاده بود. هارون از من پرسيد: با آن جبه اي كه به تو بخشيدم چه كردي؟ گفتم: اميرالمؤمنين جبه ها و چيزهاي بسياري به من عطا كرده است، منظور كدام يك از جبه هاست؟ هارون گفت: آن جبه ابريشمين سياه رنگ رومي طلا بافت؟ گفتم: با آن كاري نكردم. جز آنكه برخي اوقات آن را در بر مي كنم و با آن چند ركعتي نماز مي گزارم. همين چند لحظه پيش كه از خانه ي اميرالمؤمنين به منزل خويش رفتم آن را طلبيدم تا بر تن كنم. هارون به عمر بن بزيع نگريست و گفت: بگو آن را بياورند. من پيشكارم را فرستادم تا جبه را بياورد. چون هارون جبه را ديد به عمر گفت: بعد از اين سزاوار نيست كه بر ضد علي بن يقطين سخني بگويي.

سپس دستور داد پنجاه هزار درهم به من بپردازند. من نيز پولها و جبه را به خانه ام بردم. علي بن يقطين در ادامه ي نقل اين ماجرا گفت:

شخصي كه از من نزد هارون، بد گويي كرده بود پسر عمويم بود، اما خداوند الحمدلله رو سياهش كرد و دروغگويش جلوه داد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 48، ص 59 - 60.