بازگشت

صفوان و شترهايش


در عصر هارون «صفوان» شترهائي داشت كه آنها را كرايه مي داد. شترهاي او را هارون براي زيارت حج كرايه كرد، روزي صفوان وارد بر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام شد. حضرت به او فرمود: همه ي كارهاي تو خوب است فقط يك عمل است كه براي تو شايسته نيست.

صفوان عرض كرد: كدام كار قربانت گردم؟

امام عليه السلام فرمود: كرايه دادن شترهاي خود به هارون الرشيد.

صفوان عرض كرد: به خدا سوگند، من شترهاي خود را به جهت ظلم كردن و يا شكار و خوشگذراني به او اجاره ندادم بلكه به خاطر زيارت خانه ي خدا كرايه داده ام و خودم متصدي آنها نيستم بلكه نوكران من همراه شترها هستند.

امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: آيا كرايه ي تو بر عهده ي اوست؟

صفوان عرض كرد: قربانت گردم، بلي به عهده ي اوست.

امام عليه السلام فرمود: آيا دوست مي داري كه زنده بماند و كرايه ي تو را بدهد؟

صفوان عرض كرد: بلي قربانت گردم مايل هستم زنده بماند و كرايه مرا بدهد.

امام عليه السلام فرمود: فمن احب بقائهم فهو منهم... آن كس كه بقاء آنان را دوست بدارد از طايفه ي آنها محسوب است و كسي كه از طايفه ي آنان باشد داخل آتش خواهد شد.

صفوان از سخنان امام عليه السلام سخت تكان خورد و تمام شترهاي خود را فروخت.

اين عملش به گوش هارون الرشيد رسيد. هارون، صفوان را احضار كرد و گفت: شنيده ام شترهاي خود را فروخته اي.

صفوان عرض كرد: بلي شترهاي خود را فروخته ام.

هارون گفت: چرا فروخته اي؟

صفوان گفت: پير شده ام و نمي توانم دنبال شترهاي خود بروم و نوكران من نمي توانند از شترها حفاظت كنند.



[ صفحه 178]



هارون گفت: چنين نيست! چنين نيست! من مي دانم چه كسي به تو اشاره كرده! موسي بن جعفر عليه السلام به تو گفته است شترهايت را بفروشي!

صفوان گفت: من چه ربطي به موسي بن جعفر عليه السلام دارم؟

هارون گفت: اين صحبتها را كنار بگذار «والله لو لا حسن صحبتك لقتلتك» «به خدا سوگند اگر حساب خوبي رفاقت ما نبود تو را مي كشتم.»