بازگشت

هارون به علي بن يقطين بدبين مي شود


روزي هارون الرشيد مقداري لباس كه ضمن آن يك لباده خز سياه از لباسهاي پادشاهان كه طلاكاري شده بود قرار داشت از نظر تشويق به علي بن يقطين بخشيد.

علي بن يقطين تمام آن لباسها و همان لباده و مقداري پول كه قبلا تهيه ديده بود و طبق معمول خمس مال را به امام عليه السلام مي داد، براي امام موسي بن جعفر عليه السلام فرستاد. امام عليه السلام پول و لباسها را پذيرفت اما لباده را توسط همان آورنده برگرداند. و در ضمن نامه اي براي علي بن يقطين نوشت كه اين لباده را نگهدار و مبادا آنها را از دست بدهي كه به زودي به آنها احتياج پيدا خواهي كرد. علي بن يقطين مشكوك شد و علت برگرداندن لباده را نمي دانست بالاخره آن را محفوظ نگه داشت.

پس از چند روز علي بن يقطين بر يكي از غلامان مخصوص خود خشم گرفت و او را از كار بركنار نمود آن غلام مي دانست كه علي بن يقطين هوادار موسي بن جعفر عليه السلام است و از فرستادن هديه ها اطلاع داشت، از او پيش هارون الرشيد



[ صفحه 182]



سعايت كرد و گفت: علي بن يقطين «موسي بن جعفر» را امام مي داند و خمس مال خود را هر سال براي او مي فرستد از آن جمله همان لباده [1] كه اميرالمؤمنين در فلان تاريخ به او لطف نمود براي موسي بن جعفر فرستاده است.

هارون بسيار برآشفت و خشمگين شد و گفت: بايد اين جريان را تحقيق كنم اگر صحت داشته باشد علي را خواهم كشت. همان ساعت از پي علي بن يقطين فرستاد همين كه آمد؛ هارون گفت: آن لباده اي كه به تو دادم چه كردي؟ علي بن يقطين گفت: آن را دارم در جامه داني سر به مهر گذاشته ام، آن را عطر آلود كرده ام و محفوظ نگه داشته ام هر صبح و شام سر جامه دان را باز مي كنم از نظر تبرك آن را مي بوسم و باز به جاي اولش مي گذارم.

هارون گفت: هم اكنون آن را بياور. علي بن يقطين گفت: بسيار خوب! آنگاه يكي از غلامان خود را خواست و گفت: به فلان اطاق مي روي و كليد آن را از كنيزي كه كليددار است مي گيري، اطاق را كه باز كردي فلان صندوق را مي گشائي آن جامه داني كه رويش مهر زده ام مي آوري، طولي نكشيد كه غلام جامه دان را مهر زده آورد و در مقابل هارون گذاشت دستور داد مهر بردارند و باز كنند.

وقتي جامه دان باز شد هارون لباده را به همان حال درون آن مشاهده كرد كه عطرآلود است در اين هنگام خشم هارون فرونشست و به علي بن يقطين گفت: لباسها را برگردان به محل اولش و به سلامت برو، ديگر حرف سخن چينان را درباره ي تو نمي پذيرم. دستور داد به او جايزه ي بزرگي بدهند، و امر كرد به سخن چين هزار تازيانه بزنند. در حدود پانصد تازيانه زدند كه از دنيا رفت. [2] .


پاورقي

[1] يك نوع پالتو است كه روي لباس مي پوشند.

[2] اعلام الوري / ص 293.