بازگشت

دسيسه ي هارون براي كشتن هشام بن حكم


يحيي بن خالد برمكي از «هشام بن حكم» ناراحت بود زيرا شنيده بود او بر فلاسفه خرده مي گيرد. مايل بود از او پيش هارون سعايت كند تا هارون وادار به كشتن هشام شود. چرا كه هارون بر اثر حرفهائي كه از هشام شنيده بود به او علاقه اي پيدا كرده بود.

زيرا روزي هشام سخني در حضور يحيي بن خالد درباره ي ارث پيغمبر گفت: كه يحيي وقتي آن را براي هارون نقل كرد خوشش آمد و قبل از اين يحيي نمي گذاشت هارون عقيده ي هشام را متوجه شود و گاهي نيز اگر تصميم به آزار هشام داشت او را منصرف مي كرد.

همين علاقه ي هارون به هشام يكي از جهاتي بود كه يحيي بن خالد را برانگيخت تا از هشام برگردد. بالاخره روزي يحيي بن خالد به هارون گفت: يا اميرالمؤمنين من چنين كشف كرده ام كه هشام شيعه و معتقد است خداوند در روي زمين حجت و امامي غير از تو دارد كه اطاعت او واجب است ما خيال مي كرديم او مخالف قيام عليه خلافت است و اهل خروج نيست.

در اينجا هارون به فكر نقشه اي افتاد و به يحيي گفت: دانشمندان را در مجلسي جمع كن من نيز پشت پرده مي مانم تا مرا نبينند تا ترس از من مانع نشود كه هر كدام عقيده ي اصلي خود را بيان كند. يحيي از پي دانشمندان و متكلمين فرستاد مجلس پر شد.



[ صفحه 188]