بازگشت

عباس عموي پيامبر ارث نمي برد


موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: وقتي مرا پيش هارون بردند، سلام كردم هارون جواب داده و گفت: موسي بن جعفر! دو خليفه در يك مملكت و براي هر دو خراج ببرند.

من گفتم: تو را به خدا مي سپارم از اينكه من و خود را گناهكار كني و سخن بيهوده ي دشمنان ما را در مورد ما بپذيري، تو خود مي داني از وقتي كه پيامبر از دنيا رفت خيلي دروغ بر ما بستند. اگر صلاح بداني با اين خويشاوندي كه نسبت به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم داري اجازه بدهي حديثي كه پدرم از آباء خود از جدم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده برايت نقل كنم، هارون گفت اجازه دادم.

امام كاظم عليه السلام فرمود: پدرم از آباء كرام خود از جدم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرد كه خويشاوند وقتي به خويشاوند برسد و دست در دست يكديگر گذارند علاقه ي خويشاوندي به هيجان درمي آيد اكنون دست خود را به من بده فدايت شوم، هارون گفت جلو بيا.

من نزديك رفتم دست مرا گرفت و مرا پيش كشيد و مدتي در آغوش داشت بعد رها كرد و گفت: موسي بنشين ديگر ناراحت نباش به تو كاري ندارم، ديدم اشك از چشمانش مي ريزد سر به زير انداختم.

هارون گفت: راست گفتي و جدت نيز راست گفته است خونم به جوش آمد و هيجاني در من پيدا شد كه دلم شكست و اشك جاري گرديد حالا مي خواهم از تو چند سؤال بكنم كه مدتها است در دلم بوده و از هيچ كس نپرسيده ام، اگر جواب دادي رهايت مي كنم و سخن ديگري را درباره ي تو نمي پذيرم، شنيده ام تو هرگز دروغ نگفته اي، پس آنچه سؤال مي كنم واقع مطلب را برايم توضيح بده. گفتم هر چه را بدانم توضيح مي دهم اگر به من امان بدهي.

هارون گفت: به تو امان دادم در صورتي كه راست بگوئي و آن تقيه اي كه بين



[ صفحه 208]



شما فرزندان فاطمه معمول است روا نداري. گفتم: هر چه مايل است اميرالمؤمنين سؤال كند.

هارون گفت: بگو ببينم چرا شما خود را از ما برتر مي دانيد با اينكه هر دو از يك درخت هستيم، همه ي ما فرزندان عبدالمطلب هستيم. ما فرزندان عباس و شما فرزندان ابوطالب هر دوي آنها عموي پيامبرند و به يك نسبت مساوي با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خويشاوندي دارند.

گفتم: ما نزديك تر به پيغمبريم هارون گفت: چطور؟ گفتم: زيرا عبدالله و ابوطالب از يك پدر و مادرند و جد شما عباس از مادر عبدالله و ابوطالب نبود. هارون گفت: پس چرا شما ادعا مي كنيد از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ارث مي بريد با اينكه عمو مانع ارث بردن پسر عمو است. وقتي پيامبر از دنيا رفت ابوطالب قبل از او مرده بود ولي عمويش عباس حيات داشت. گفتم: اگر اميرالمؤمنين مرا از جواب اين سؤال معذور دارد خوب است هر سؤال ديگري دارد بفرمايد هارون گفت: غير ممكن است بايد جواب بدهي. گفتم: مرا امان بده. هارون گفت: من قبلا به تو امان دادم.

گفتم: علي بن ابي طالب مي فرمايد: با بودن فرزند به هيچ كس ارث نمي رسد جز پدر و مادر و زن و شوهر، با بودن فرزند براي عمو ارثي ثابت نشده و قرآن گواه چنين ارثي نيست جز اينكه ابابكر و عمر و بني اميه از پيش خود گفته اند عمو به منزله ي پدر است اين گفته ي آنها دليلي ندارد و از پيامبر نيز حديثي نرسيده است.

كساني از علماء معتقد به قول حضرت علي عليه السلام هستند كه حكومت آنها بر خلاف حكومت ساير علماي عامه است، اكنون «نوح بن دراج» هست كه در اين مسئله به قول علي عليه السلام عمل مي كند و فتوي نيز داده و اميرالمؤمنين او را فرماندار دو شهر كوفه و بصره نموده است. هارون دستور داد نوح بن دراج و ساير علماء كه برخلاف نظر او فتوي مي دهند از قبيل سفيان ثوري و ابراهيم مدني و فضيل بن عياض را حاضر كنند همه ي آنها گفتند: اين نظر حضرت علي است در اين مسئله.



[ صفحه 209]



هارون به آنها گفت به طوري كه شنيده ام شما چرا در اين مسئله مطابق دستور حضرت علي فتوي نمي دهيد! گفتند نوح بن دراج جرئت نموده ولي ما ترسيديم. با اينكه فتواي حضرت علي را پيغمبر امضاء نموده است به دليل گفتار علماي گذشته كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند درباره ي علي بن ابي طالب كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: از همه ي شما واردتر به علم قضاوت علي است. عمر نيز تصديق كرده كه علي از همه ي ما بهتر به قضاوت وارد است و اين لفظ قضاوت لفظ جامعي است كه هر چه پيامبر اصحاب خود را مدح نموده در مورد قرائت و فرائض و علم همه را اين لفظ قضاوت شامل مي شود.

هارون گفت: بيش از اين توضيح بده موسي! گفتم: محافل و مجالس به امانت به اشخاص سپرده مي شود مخصوصا مجلس شما. هارون گفت: هيچ باك نداشته باش. گفتم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كسي را كه مهاجرت نكرده بود ارث نمي داد و براي او دوستي قائل نبود مگر بعد از مهاجرت. هارون گفت: چه دليل بر اين مطلب داري؟ گفتم: اين آيه.

«والذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شي ء حتي يهاجروا» [1] .

«آن كساني كه ايمان آوردند و هجرت نكردند به شما هيچ پيوندي ندارند تا هجرت كنند.»

عمويم عباس مهاجرت نكرد.

هارون گفت: از تو تقاضا دارم بگوئي كه در اين مورد هيچ با كسي از دشمنان ما صحبت كرده اي، يا به يكي از فقهاء در اين مورد اطلاعي داده اي؟ گفتم: خدا شاهد است، جز اميرالمؤمنين كسي از من نپرسيده است.

هارون گفت: چرا به همه ي مردم اجازه مي دهيد شما را نسبت به پيغمبر بدهند و به شما بگويند: يابن رسول الله با اينكه فرزند علي هستيد، شخص را به پدرش



[ صفحه 210]



نسبت مي دهند. فاطمه چون ظرفي است و پيامبر جد مادري شما است.

گفتم: يا اميرالمؤمنين اگر پيامبر زنده شود و دختر تو را خواستگاري كند به او مي دهي؟ هارون گفت: سبحان الله چرا ندهم؟ افتخار بر عرب و عجم و قريش مي كنم با اين كار. گفتم: ولي او از من خواستگاري نمي كند و من دخترم را به ازدواج او درنمي آورم. هارون گفت: چرا؟ گفتم: چون او پدربزرگ من است ولي پدربزرگ تو نيست. هارون گفت: احسن! موسي!

سپس هارون گفت: چگونه خود را فرزند پيامبر مي دانيد با اينكه پيغمبر فرزند پسر نداشت؟ و نسل از پسر است نه از دختر، شما فرزند دختر هستيد كه فرزندان دختر نسل حساب نمي شوند. امام كاظم عليه السلام فرمود: تو را به حق خويشاوندي و قبر پيامبر و كسي كه در آن مدفون است، قسم مي دهم مرا از جواب اين سؤال معذور داري. هارون گفت: غيرممكن است بايد دليل خود را در مورد اينكه شما فرزندان علي هستيد بياوريد. اكنون تو رهبر آنها و امام زمان ايشاني به طوري كه من شنيده ام، من تو را معذور نمي دارم و در هر مورد هر چه سؤال كنم بايد دليلي از قرآن بياوري. شما فرزندان علي ادعا مي كنيد هيچ مطلبي از قرآن برايتان پوشيده نيست نه الف و نه واوي، تأويل تمام آن را مي دانيد و به اين آيه استدلال مي كنيد:

«ما فرطنا في الكتاب من شي ء» [2] .

«ما در كتاب، بيان هر چيزي را كرده ايم و مطلبي را فروگذار نكرديم.»

به همين دليل خود را بي نياز از نظر علماء و دليلهاي آنها مي دانيد.

گفتم: اجازه مي دهي جواب اين سؤال را بدهم؟ هارون گفت بگو. گفتم:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - بسم الله الرحمن الرحيم «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين و زكريا و يحيي و عيسي» [3] .



[ صفحه 211]



«و فرزندان داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را هدايت نموديم و همچنين نيكوكاران را پاداش خواهيم داد. و زكريا و يحيي و عيسي (همه از نيكوكاران هستند).»

پرسيدم پدر عيسي كيست؟ هارون گفت: عيسي پدر نداشت. گفتم: در اين آيه خداوند او را ملحق به فرزندان پيامبران مي كند از طرف مادرش مريم، همين طور ما ملحق به فرزندان پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هستيم از طرف مادرمان فاطمه عليهاالسلام.

گفتم: بيش از اين دليل بياورم؟ هارون گفت: بياور گفتم: اين آيه:

«فمن حاجك فيه من بعد ما جآءك من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين» [4] .

«هر كس درباره ي عيسي با تو به مجادله برآيد بعد از آنكه به احوال او كه از طرف خدا به سوي تو آمد آگاه شدي بگو: بيائيد ما و شما و فرزندان و زنان خود با هم به نفرين بپردازيم تا دروغگو را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.»

كسي ادعا نكرده كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم موقع مباهله با نصاري جز علي بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين را داخل كساء نموده باشد تأويل فرزندان، حسن و حسين است و زنان فاطمه و انفس علي بن ابي طالب.

علماء اتفاق دارند بر اينكه جبرئيل در جنگ احد گفت: يا محمد اين برابري واقعي است از علي، پيامبر فرمود: او از من و من از او هستم. جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفرم يا رسول الله! سپس جبرئيل گفت: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتي الا علي» شبيه مدح و ستايشي شد كه خداوند در اين آيه از ابراهيم خليل مي نمايد: «فتي يذكرهم يقال له ابراهيم» [5] ما پسرعموهاي شما افتخار مي كنيم به سخن جبرئيل كه او از ما است.

هارون گفت: احسن موسي! حاجات خود را بگو! گفتم: اولين حاجتم اين است



[ صفحه 212]



كه به پسرعمويت اجازه دهي برگردد به مدينه ي جدش پيش زن و فرزند خود، هارون گفت: در اين مورد تصميم گرفته مي شود انشاء الله. [6] .


پاورقي

[1] انفال / 72.

[2] انعام / 38.

[3] انعام / 85.

[4] آل عمران / 61.

[5] انبياء / 60.

[6] عيون اخبارالرضا / ج 1 / ص 81.