بازگشت

در رد مذهب واقفيه و علت پيدايش اين مذهب


غيبت شيخ طوسي - ص 20 - مطلبي است كه شاهد است بر بطلان مذهب واقفيه، آنهائي كه امامت را تا موسي بن جعفر عليه السلام قبول دارند و مي گويند آن جناب مهدي است، همين شهادت و مرگ موسي عليه السلام است كه بسيار مشهور و همه درگذشت آن حضرت را فهميدند مانند فوت پدر و جدش از پيشوايان گذشته، اگر شك در فوت موسي بن جعفر داشته باشيم فرقي با ناووسيه و كيسانيه و غالي ها و مفوضه كه آنها نيز معتقد بودند امام هاي قبل از موسي بن جعفر عليه السلام نمرده اند، نداريم.

با اينكه درگذشت حضرت موسي بن جعفر به اندازه اي شهرت يافت كه وفات هيچ يك از آباء گرامش به آن شهرت نرسيد زيرا جنازه او را بر سر معبر گذاشتند قاضيان و شاهدان مورد اعتماد مرگش را گواهي كردند و روي جسر بغداد فرياد زدند اين همان كسي است كه رافضي ها خيال مي كردند زنده است و نخواهد مرد، بيائيد ببينيد به اجل خود از دنيا رفته و وقايعي كه از اين قبيل اتفاق افتاد كه قابل انكار نيست.

سپس شيخ طوسي در كتاب خود خبرهائي را نقل مي كند كه شاهد فوت موسي ابن جعفر است همان اخباري كه در بخش شهادت آن جناب ما نيز نقل كرديم آنگاه مي نويسد:

پس درگذشت موسي بن جعفر مشهورتر از اين است كه احتياج به روايت داشته باشد، زيرا كسي كه مخالف فوت او باشد منكر يك ضروري و مطلب بديهي شده و شك در فوت آن جناب موجب شك در وفات تمام ائمه عليهم السلام مي شود در نتيجه



[ صفحه 231]



اعتماد به مرگ هيچكس نبايد كرد. با اينكه كاملا شهرت دارد كه او امامت را به فرزندش علي بن موسي الرضا واگذارد و كارهاي خود را پس از مرگ به او محول نمود، اخباري كه شاهد بر اين مدعي است بيش از آنست كه بتوان شماره كرد كه مقداري از آنها را ذكر مي كنيم اگر بنا بود زنده و پايدار باشد احتياج به اين سفارشات نبود.

در اينجا شيخ طوسي اخباري را نقل مي كند كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام تصريح به امامت فرزند خود حضرت رضا نموده كه ما آن اخبار را در شرح زندگي حضرت رضا نقل خواهيم كرد، آنگاه مي نويسد: اخبار در مورد نص صريح حضرت موسي بن جعفر به امامت حضرت رضا بيش از حد شماره است كه در كتاب هاي اماميه موجود و معروف و مشهور است هر كه مايل است مي تواند به آنها مراجعه كند همين مقدار در اثبات ادعاي ما كافي است. انشاءالله.

اگر اشكال شود كه شما چگونه به اين اخبار اعتماد مي كنيد و مدعي هستيد كه يقين داريد حضرت موسي بن جعفر از دنيا رفته با اينكه واقفي مذهبان نيز اخبار زيادي نقل كرده اند كه گواه بر نمردن موسي بن جعفر است و او همان قائم آل محمد است، آن اخبار در كتاب واقفي مذهبان و كتاب هاي اماميه نيز هست چگونه جمع بين اين دو نوع خبر مي كنيد با اين خبرهاي ضد و نقيض باز چطور علم به مرگ او داريد.

در جواب اين اشكال مي گوئيم: اين خبرها كه ذكر كرديم فقط از نظر كمك به مطلب و توضيح بيشتر بود نه اينكه علم به درگذشت موسي بن جعفر عليه السلام براي ما بوسيله اين اخبار بوجود آمده زيرا ما نسبت به درگذشت آن آقا چون روز روشن اطلاع داريم مانند علم به درگذشت آباء گرامش كسي كه شك در مرگ ايشان داشته باشد مانند همان كسي است كه شك در مرگ ساير ائمه و مرگ هر كسي كه ما اطلاع از مردنش داريم داشته باشد ما اين اخبار را نقل كرديم تا بيشتر باعث



[ صفحه 232]



تأكيد و تقويت اين اطلاع شود چنانچه اخبار زيادي را ما از نظر كمك در مورد مسائل شرعي كه به وسيله عقل و شرع و ظاهر قرآن و اجماع است برايمان ثابت شده نقل مي كنيم، در اين مورد نيز از نظر تأييد و كمك اين اخبار را ذكر كرديم.

اما آنچه واقفي مذهبان نقل كرده اند خبرهاي واحد است كه دليلي براي تقويت آنها وجود ندارد و امكان ادعاي صحت آنها نيست با اينكه راويان اين اخبار قابل قبول نيستند و نمي توان به قول آنها و روايتشان اعتماد نمود. تازه با همه اين توضيحات آن اخبار قابل تأويل مي باشد.

سپس شيخ طوسي مقداري از اخباري كه واقفي ها تراشيده اند نقل كرده و آنها را تأويل مي نمايد هر كس مايل است از آنها اطلاع حاصل كند مراجعه به كتاب غيبت شيخ طوسي نمايد.

سپس مي نويسد: در ضمن روايت رسيده است كه چرا گروهي معتقد به وقف شدند و از امامت موسي بن جعفر تجاوز نكرده اند راويان مورد اعتماد نقل كرده اند اولين كسي كه اظهار اين اعتقاد را كرد علي بن ابي حمزه بطائني و زياد بن مروان قندي و عثمان بن عيسي رواسي بودند جمع دنيا آنها را واداشت و به زور و زيور آن فريفته شدند و گروهي را با پرداخت مبلغي پول از پولهائي كه به خيانت صاحب شده بودند با خود همراه كردند از قبيل حمزة بن بزيع و ابن المكاري و كرام خثعمي و ديگران.

يونس بن عبدالرحمن گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه از دنيا رفت هر يك از متصديان اموال دستشان پول زيادي بود همين مطلب باعث توقف در موسي ابن جعفر و انكار مرگ آن جناب گرديد به واسطه طمع در اموالي كه دستشان بود. در اختيار زياد بن مروان قندي هفتاد هزار دينار بود در نزد علي بن ابي حمزه سي هزار دينار چون من وضع را چنين ديدم و برايم حقيقت آشكار بود و در امامت حضرت رضا عليه السلام شكي نداشتم مردم را دعوت به امامت ايشان مي كردم به من پيغام دادند تو را چه وادار به اين كار كرده؟ اگر منظورت پول است آنقدر مي دهيم كه بي نياز شوي



[ صفحه 233]



ده هزار دينار تضمين كردند، گفتند از تبليغ خودداري كن ولي من امتناع كرده، گفتم: براي ما روايت كرده اند از حضرت صادق يا باقر كه فرموده اند: «اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه فان لم يفعل سلب نور الايمان» هرگاه بدعت در ميان مردم پيدا شد عالم بايد علم خود را آشكار كند اگر نكرد نور ايمان از او گرفته مي شود. من مبارزه در راه خدا را به هيچ وجه رها نخواهم كرد با من به دشمني پرداختند و كينه مرا به دل گرفتند.

غيبت شيخ طوسي: ابن يزيد از يكي از اصحاب نقل كرد كه وقتي حضرت موسي بن جعفر از دنيا رفت پيش زياد قندي هفتاد هزار دينار بود و نزد عثمان ابن عيسي رواسي سي هزار دينار و پنج كنيز و خانه اي كه در مصر مي نشست. حضرت رضا عليه السلام پيغام داد كه هر چه پول پيش شما است و هر چه اسباب و اثاثيه و كنيز پدرم پيش شما دارد من وارث و جانشين او هستم ما ثروتش را تقسيم كرديم ديگر شما را بهانه اي نيست از نگهداشتن من و ساير وارثان پدرم يا فرمايش ديگري شبيه اين.

ابن ابي حمزه منكر شد و اعتراف نكرد چيزي نزد او باشد همين طور زياد قندي ولي عثمان بن عيسي براي حضرت رضا نوشت: پدرت نمرده او زنده و پايدار است هر كس مدعي مردن او باشد بيهوده گفته بر فرض كه او همانطوري كه تو مدعي هستي از دنيا رفته باشد به من دستور نداده كه چيزي به شما بدهم كنيزان را آزاد كردم و با آنها ازدواج نمودم.

علل الشرايع - ص 236 - و عيون اخبارالرضا: احمد بن حماد گفت: يكي از كارداران موسي بن جعفر عليه السلام عثمان بن عيسي بود و در مصر سكني داشت مقدار زيادي مال با شش كنيز پيش او بود حضرت رضا عليه السلام پيغام داد به او در مورد فرستادن اموال و كنيزان. در جواب نوشت: پدرت نمرده. امام عليه السلام در جواب نامه اش نوشت پدرم از دنيا رفت و اموالش را تقسيم كرديم خبر فوتش همه جا منتشر شده من به استناد فوت او درباره ميراثش آنچه بايد انجام داده ام. عثمان بن عيسي



[ صفحه 234]



جواب داد: اگر پدرت نمرده باشد كه چيزي به تو نمي رسد، اگر مرده باشد طبق گفتار تو به من دستور نداده كه چيزي به تو بدهم كنيزان را آزاد كردم و آنها را به ازدواج درآوردم.

صدوق رحمةالله عليه مي نويسد: موسي بن جعفر كسي نبود كه ثروت بر هم انباشته كند و در زمان هارون الرشيد بواسطه كثرت دشمنان امكان تقسيم اين مال برايش نبود مگر مقدار اندكي به كساني كه اعتماد داشت سر نگهدارند اين اموال به همين جهت جمع شد و مي خواست حرف سخن چينان كه مي گفتند: از اطراف براي او پول مي فرستند ثابت نشود كه مردم اعتقاد به امامت او دارند و تصميم خروج به هارون دارد اگر اينها نبود تمام پولها را تقسيم مي كرد با اينكه اين پولها مربوط به فقراء بود اموال خودش بود كه دوستان از جهت عزت و احترام نسبت به ايشان و كمك مي داد.

توضيح: صدوق در كتاب عيون اخبارالرضا بعد از ذكر اخباري كه شاهد بر فوت موسي بن جعفر عليه السلام است كه ما آن خبرها را در باب شهادت آن جناب نقل كرديم مي نويسد: اين اخبار را نقل كردم در اين كتاب تا رد كرده باشم مذهب واقفه را كه آنها معتقدند موسي بن جعفر عليه السلام زنده است و منكر امامت حضرت رضا و ائمه بعد از او هستند، وقتي شهادت حضرت موسي بن جعفر ثابت شود مذهب آنها باطل مي گردد آنها در اين مورد سخناني دارند، مي گويند: حضرت صادق عليه السلام فرموده است: امام را جز امام غسل نمي دهد اگر حضرت رضا امام باشد در اين اخبار شما نقل مي كنيد كه موسي بن جعفر را ديگري غسل داده است.

اين خبر براي آنها دليلي بر رد ما نمي شود زيرا حضرت صادق عليه السلام نهي مي فرمايد از اينكه امام را غير امام غسل دهد اگر غير امامي امام را غسل داد اين غسل دادن او امامت امام بعد از او را باطل نمي كند چون نفرموده امامت امام ثابت نمي شود مگر با غسل دادن امام قبل از خود تا آنها بتوانند اين حديث را دليل بر مذهب خود بگيرند پس استشهاد به اين حديث باطل است.

با اينكه در بعضي از همين اخبار نقل شده كه حضرت رضا عليه السلام پدر خود



[ صفحه 235]



موسي بن جعفر را پنهاني غسل داد، به طوري كه حاضرين متوجه نشدند فقط آنها كه معتقد بودند مشاهده كردند واقفي مذهبان اين مطلب را منكر نيستند كه امام مي تواند به طي الارض و قدرت خدا مسافت بعيدي را در مدت كم بپيمايد.

كمال الدين - ج 1 ص 120 - علي بن رباط گفت: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: مردي در محله ما است كه مي گويد: پدرت موسي بن جعفر عليه السلام زنده است شما هم از اين مطلب اطلاعي داريد؟ فرمود: سبحان الله پيغمبر از دنيا رفت موسي ابن جعفر نمي ميرد! چرا به خدا مي ميرد قسم به خدا پدرم مرد و اموالش را تقسيم كردم و كنيزانش را به ازدواج دادم.

عيون اخبارالرضا - ج 1 ص 112 - ربيع بن عبدالرحمن گفت: به خدا قسم موسي بن جعفر از كساني بود كه عبادت در چهره اش كاملا اثر گذاشته بود، مي دانست بعد از مرگش چه اشخاصي منكر امامت جانشينش مي شوند و مذهب واقفه را به وجود مي آورند، ولي خشم خود را فرو مي خورد و به آنها چيزي نمي گفت به همين جهت كاظم ناميده شده.

غيبت شيخ طوسي - حسين بن احمد بن حسن بن علي بن فضال گفت: پيرمردي را پيش عمويم علي بن حسن بن فضال از اهل بغداد مي ديدم كه با او شوخي مي كرد يك روز به او گفت: در دنيا بدتر از شما شيعيان وجود ندارد و يا گفت: رافضيان عمويم به او گفت: چرا خدا لعنتت كند؟.

در جواب عمويم گفت: من شوهر دختر احمد بن ابي بشر سراج هستم هنگام مرگ به من گفت در نزد من ده هزار دينار امانت از موسي بن جعفر است من آن پول را پس از مرگ موسي بن جعفر به فرزندش ندادم، چون فهميدم كه موسي بن جعفر نمرده. شما را به خدا مرا از گرفتاري آتش جهنم نجات دهيد و اين پول را تسليم حضرت رضا كنيد.

به خدا قسم ما پس از مرگ احمد بن ابي بشر يك شاهي نداديم او را همان طور گذاشتيم در جهنم بسوزد.



[ صفحه 236]



شيخ طوسي رحمةالله عليه پس از نقل روايت مي نويسد در صورتي كه ريشه و اساس مذهب واقفي بوسيله چنين اشخاصي پايه گذاري شده باشد چگونه مي توان به روايات آنها اعتماد نمود با اينكه بدگوئي نسبت به راويان فرقه واقفي بيشتر از حد شماره است كه در كتابهاي اصحاب موجود است و ما پاره اي از آنها را نقل مي كنيم:

اشعري از عبدالله بن محمد. از خشاب، از ابي داود نقل مي كند كه گفت: من و عيينه نيشكرفروش پيش علي بن ابي حمزه بطائني بوديم كه رئيس مذهب واقفه بود، شنيدم كه مي گفت: حضرت موسي بن جعفر فرمود: تو و اصحابت شبيه الاغ ها هستيد. عيينه به من گفت: شنيدي؟ گفتم: آري به خدا قسم شنيدم گفت: تا زنده باشم قدم به طرف او بر نمي دارم.

و ابن عقده روايت كرده... كه عثمان بن عيسي رواسي گفت: زياد قندي و ابن مسكان مرا حديث كردند كه خدمت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بوديم كه فرمود هم اكنون شخصي وارد مي شود بر شما كه بهترين فرد روي زمين است. در اين موقع ابوالحسن علي بن موسي الرضا وارد شد، آن موقع پسر كوچكي بود گفتيم همين بهترين فرد روي زمين است. امام عليه السلام نزديك او رفت او را در بغل گرفته بوسيد فرمود: پسرم مي داني اين دو نفر چه گفتند؟! عرض كرد: آري پدرم اين دو نفر درباره امامت من شك خواهند كرد.

علي بن اسباط گفت: اين حديث را براي حسن بن محبوب نقل كردم گفت: آخر حديث را قطع كرده، همين حديث را علي بن رئاب نقل كرد كه حضرت موسي ابن جعفر به آن دو نفر فرمود: اگر حق او را انكار كنيد يا به او خيانت نمائيد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر شما باد. بعد به زياد فرمود: زياد تو و اصحابت رستگار نخواهيد شد هرگز.

علي بن رئاب گفت: زياد قندي را ديدم به او گفتم: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به تو چنين و چنان فرموده گفت: گمان مي كنم حديث را اشتباه كرده اي از من رد شد



[ صفحه 237]



ديگر با او صحبت نكردم و نه او را ملاقات كردم.

حسن بن محبوب گفت: ما پيوسته منتظر بوديم دعاي موسي بن جعفر عليه السلام درباره زياد تحقق پيدا كند تا بالاخره در زمان حضرت رضا عليه السلام آن كار را كرد و با حالت كفر از دنيا رفت.

غيبت شيخ طوسي - ص 49 - ابراهيم بن ابي البلاد گفت: حضرت رضا عليه السلام به من فرمود آن بدبخت شقي حمزة بن بزيع چه كرد؟. عرض كردم: او همين جا است تازه آمده. فرمود: گمان مي كنيد پدرم زنده است آنها امروز در شك هستند و با كفر از دنيا مي روند. صفوان گفت: من با خود گفتم شكاك بودن آنها را فهميدم، اما چطور با كفر از دنيا مي روند، چيزي نگذشت كه شنيدم يكي از همان ها در موقع مرگ گفته: من قبول ندارم خدائي را كه موسي بن جعفر را بميراند و كافر به آن خدايم. صفوان گفت: اين است گواهي صدق حديث.

غيبت شيخ طوسي - علي بن رباح گفت: به قاسم بن اسماعيل قرشي گفتم: از محمد بن ابي حمزه چقدر حديث شنيدي؟ گفت:جز يك حديث از او نشنيده ام.

ابن رباح گفت: بعد او حديثهاي زيادي از محمد بن ابي حمزه نقل كرد. ابن رباح گفت: از همين قاسم پرسيدم چند حديث از حنان شنيده اي گفت: چهار يا پنج حديث باز بعدها حديثهاي زيادي از او نقل مي كرد.

احمد بن عمر گفت: از حضرت رضا شنيدم درباره ابن ابي حمزه مي فرمود: مگر همين اين ابن ابي حمزه نمي گفت: سر مهدي را به هديه پيش عيسي بن موسي مي برند و هم او همراه سفياني است و گفت كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام تا هشت ماه ديگر بر مي گردد، دروغ او براي آنها آشكار نشد؟.

محمد بن سنان گفت: صحبت از علي بن ابي حمزه خدمت حضرت رضا عليه السلام شد او را لعنت كرد آنگاه فرمود: علي بن ابي حمزه تصميم دارد خدا در زمين و آسمان پرستش نشود ولي خداوند نور خويش را تكميل مي كند گرچه برخلاف ميل كافران



[ صفحه 238]



باشد، گرچه آن ملعون مشرك علاقه نداشته باشد. عرض كردم آقا! مشرك است؟ فرمود: آري به خدا قسم دماغش به خاك ماليده شود اين چنين در قرآن مجيد است: «يريدون ان يطفؤا نور الله بافواههم» درباره او و اشخاص شبيه او است كه تصميم دارند نور خدا را خاموش كنند.

عيب جوئي بر اين فرقه بيش از آن است كه به حد شماره درآيد كه ما كتاب را به ذكر تمام آن طولاني نمي كنيم، چگونه مي توان اعتماد به روايات چنين اشخاصي كرد كه داراي اين خصوصيات باشند و ائمه عليهم السلام درباره آنها چنان فرموده باشند اگر دشمني كساني كه تمسك جسته اند به اخباري كه فرقه واقفه نقل كرده اند نبود نبايد گوش به ذكر چنين خبرهائي داده مي شد، زيرا ما به اندازه كافي درباره اثبات امامت حضرت رضا عليه السلام نص صريح نقل كرديم كه بطلان گفتار آنها را آشكار مي كند، در ضمن معجزه هائي كه بدست حضرت رضا عليه السلام اجرا شده شاهد ديگري بر بطلان ادعاي آنها است كه در كتاب ها ثبت است به همين جهت گروهي از واقفي مذهبان برگشتند و به امامت حضرت رضا معترف شدند از قبيل عبدالرحمان بن حجاج، رفاعة بن موسي و يونس بن يعقوب و جميل بن دراج و حماد بن عيسي و ديگران اينها از اصحاب موسي بن جعفر عليه السلام بودند كه در امامت حضرت رضا شك داشتند بعد برگشتند و همچنين اشخاصي كه در زمان خود حضرت رضا بودند مانند احمد بن محمد بن ابي نصر و حسن بن علي وشاء و ديگران از كساني كه جزء واقفي مذهبان بودند ولي امامت حضرت رضا كه براي آنها ثابت شد پذيرفتند و امامت جانشينان او را نيز از فرزندانش قبول كردند.

عيون اخبارالرضا - جعفر بن محمد نوفلي گفت: خدمت حضرت رضا رسيدم در پل اربق (از نواحي رامهرمز خوزستان است) رسيدم سلام كرده نشستم. گفتم: فدايت شوم، بعضي چنين مي پندارند كه پدرت زنده است فرمود دروغ مي گويند خدا آنها را لعنت كند اگر زنده مي بود ما ميراث او را تقسيم نمي كرديم و زنانش



[ صفحه 239]



ازدواج نمي كردند. به خدا قسم او طعم مرگ را چشيد همان طوري كه علي بن ابي طالب چشيد.

عرض كردم: به من چه دستور مي دهي فدايت شوم؟ فرمود: دست از دامن فرزندم محمد پس از من برندار ولي من مسافرت به جائي مي كنم كه برنخواهم گشت. فرمود: باعث بركت است قبري كه در طوس است و دو قبري كه در بغداد است. عرض كردم يك قبر را اطلاع داريم، اما دومي قبر كيست؟ فرمود: به زودي خواهيد شناخت، آنگاه فرمود: قبر من و قبر هارون مثل اين دو انگشت است، انگشتهاي خود را به هم چسبانيد.

رجال كشي - داود رقي گفت: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم به خدا قسم در دلم هيچ شكي درباره امامت شما نيست جز حديثي كه ذريح از حضرت باقر نقل كرده فرمود: چه حديث. گفتم: شنيدم از او كه مي فرمود: هفتمي ما قائم ما است انشاءالله.

حضرت رضا فرمود: راست مي گوئي ذريح و حضرت باقر نيز راست گفته اند شكم زيادتر شد آنگاه فرمود: داود! اگر موسي به خضر نمي گفت: «ستجدني ان شاءالله صابرا» اگر خدا خواست مرا شكيبا خواهي يافت. از خضر راجع به چيزي سؤال نمي كرد همين طور حضرت باقر كه اگر نمي فرمود انشاءالله همان بود كه گفته بود در اين موقع قطع به امامت آن جناب پيدا كردم.

رجال كشي - بزنطي از محمد بن فضيل از حضرت رضا نقل كرد كه گفت: عرض كردم فدايت شوم من ابن ابي حمزه و ابن مهران و ابن ابي سعيد را دشمن ترين مردم ديدم نسبت به خدا. فرمود: براي تو چه ضرر دارد گمراهي اشخاص در صورتي كه خود هدايت يافته باشي آنها پيامبر خدا را تكذيب كردند و فلاني و فلاني و حضرت صادق و موسي بن جعفر عليهماالسلام را نيز تكذيب كردند من از راه و روش آباء خود پيروي مي كنم.

عرض كردم فدايت شوم روايت داريم كه شما فرموده اي براي ابن مهران،



[ صفحه 240]



خدا نور ايمان را از دلت بيرون كند و فقر و تنگدستي را وارد خانه ات كند. فرمود: اكنون وضع او چگونه است؟ گفتم: آقا سخت گرفتار است، در بغداد به غم و اندوه مبتلا است. حسين قدرت ندارد يك عمره انجام دهد. امام عليه السلام سكوت كرد.

رجال كشي - احمد بن محمد گفت: حضرت رضا عليه السلام در محله بني زريق ايستاد و با صداي بلند گفت: احمد! عرض كردم: بلي. فرمود: وقتي پيامبر اكرم از دنيا رفت مردم كوشيدند نور خدا را خاموش كنند ولي خدا امتناع ورزيده جز اينكه نور خود را به وسيله اميرالمؤمنين تكميل نمايد. پس از درگذشت حضرت موسي ابن جعفر علي بن ابي حمزه و اصحابش كوشش كردند كه نور خدا را خاموش كنند ولي خدا نور خويش را تكميل مي كند، اهل حق وقتي يك نفر با آنها هم آهنگ شود خوشحال مي شوند، ولي وقتي كساني از ميان آنها خارج شد ناراحت نمي شوند چون در دين و اعتقاد خود يقين دارند. اما پيروان باطل وقتي كسي وارد آنها شود شاد مي شوند، اگر كسي از ميانشان خارج شود ناراحت مي گردند. چون در اعتقاد خود شك دارند. خداوند عزوجل مي فرمايد: «فمستقر و مستودع» آنگاه حضرت ابوعبدالله فرمود: ايمان مستقر ثابت است و ايمان مستودع عاريه و امانت است.

رجال كشي - حسين بن عمر گفت: به حضرت رضا عرض كردم: پدرم گفت: كه خدمت پدر شما حضرت موسي بن جعفر عليه السلام رسيد عرض كرد: من پيش خدا تو را به محاكمه مي كشم. زيرا به من فرمودي. دست از امامت عبدالله افطح بردارم و فرمودي: من امام هستم فرمود: بسيار خوب هر گناهي داشت به گردن من. حسين گفت، من نيز همان طور كه پدرم نسبت به پدر شما انجام داد با شما احتجاج خواهم كرد. زيرا فرمودي: پدرم از دنيا رفته و شما امام بعد از او هستي. فرمود: بسيار خوب.

گفتم: من از مكه خارج نشدم تا نزديك بود كه امر امامت برايم روشن شود جريان اين بود كه فلاني نامه شما را برايم خواند كه ذكر شده بود ميراث امام (از قبيل سلاح پيغمبر و جعفر) نزد شما است.



[ صفحه 241]



فرمود: تو راست مي گوئي او هم راست گفته، به خدا قسم چاره اي نداشتم كه اين كار را كردم اين حرف را گفتم با اينكه از نظر تقيه بسيار سخت و دشوار بود چون بريدن بيني انسان ولي ترسيدم مردم گمراه شوند و تفرقه بيافتد.

رجال كشي - ص 281 - حسين بن بشار گفت: پس از فوت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم نه معتقد به مرگ موسي بن جعفر بودم و نه امامت حضرت رضا، جز اينكه تصميم داشتم اين مطلب را سؤال كنم و تحقيق نمايم وقتي به مدينه رسيدم حضرت رضا عليه السلام در صوار بود [1] اجازه شرفيابي خواستم اجازه داد و مرا نزديك نشاند و خيلي به من لطف فرمود خواستم راجع به پدرش سؤال كنم قبل از سؤال فرمود: حسين! اگر مي خواهي خداوند بدون پرده تو را ببيند و تو نيز خدا را بي پرده ببيني دوست بدار آل محمد و امام از اين خانواده را. عرض كردم: آقا در چنين صورتي خدا را مي بينم؟ فرمود: آري به خدا قسم حسين! من يقين كردم پدرش از دنيا رفته و او امام است. آنگاه فرمود: من نمي خواستم به تو اجازه ورود بدهم بواسطه شدت سخت گيري كه مي كنند ولي مي دانستم تو در دل چه عقيده داري اجازه دادم.

آنگاه امام عليه السلام سكوتي نموده، سپس فرمود: از دلت خبر دادم؟ عرض كرد: آري.

توضيح- در كتاب توحيد تأويل نگاه كردن و ديدن خدا گذشت.

رجال كشي - عبدالله زبيري گفت: نامه اي براي حضرت رضا عليه السلام نوشتم و در آن نامه سؤال از واقفه كردم. در جواب نوشت: واقفي مذهبان از حقيقت منحرفند و به گناهي گرفتارند كه اگر به آن وضع بميرند جايگاه آنها جهنم است كه بدجائي است.

فضل بن شاذان از حضرت رضا عليه السلام نقل كرد كه: راجع به واقفي ها سؤال كردند فرمود: آنها در زندگي سرگردانند و با كفر از دنيا مي روند.



[ صفحه 242]



رجال كشي - يوسف بن يعقوب گفت: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم به اينها كه معتقدند پدر شما زنده است از زكات چيزي بدهم؟ فرمود: به آنها چيزي مده ايشان كافر و مشرك و زنديق هستند.

رجال كشي - گروهي از اصحاب از حضرت رضا نقل كردند كه فرمود: واقفي مذهبان در حال شك زندگي مي كنند و با كفر مي ميرند. گفت: به بالين يكي از آنها كه در حال مرگ بود، حاضر بودم شنيدم مي گفت: من كافرم اگر موسي بن جعفر مرده باشد. با خود گفتم اين است تعبير فرمايش امام عليه السلام.

رجال كشي - بكر بن صالح گفت: از حضرت رضا شنيدم مي فرمود: مردم درباره اين آيه چه مي گويند. عرض كردم: فدايت شوم كدام آيه؟ فرمود: اين آيه «و قالت اليهود يدالله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء» گفتم: در تفسير آن اختلاف دارند.

فرمود: من مي گويم اين آيه درباره واقفيها نازل شده آنها مي گويند بعد از موسي بن جعفر امامي نيست خداوند آنها را رد مي كند و مي فرمايد: دستهاي خدا گشاده است. دست در باطن قرآن، امام است، منظور اشاره به اين اعتقاد آنها است كه مي گويند: پس از موسي بن جعفر امام نيست.

رجال كشي - ص 285 - محمد بن عاصم گفت: حضرت رضا عليه السلام به من فرمود: شنيده ام تو با واقفي مذهبان مي نشيني. عرض كردم: آري فدايت شوم، من با آنها نشست و برخاست دارم ولي مخالف عقيده آنهايم فرمود: با آنها منشين خداوند در اين آيه مي فرمايد: «و قد نزل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره انكم اذا مثلهم» [2] .



[ صفحه 243]



منظور از آيات در اين آيه جانشينان پيامبر است كه واقفه منكر آنهايند.

رجال كشي: سليمان بن جعفري گفت: خدمت حضرت رضا در مدينه بودم مردي از اهالي مدينه وارد شد، از واقفي مذهبان پرسيد امام عليه السلام فرمود: «ملعون هستند هر كجا باشند بايد آنها را بگيرند و پاره پاره كنند آداب و روش خداست در گذشته هرگز تغييري در سنت خدا نخواهي ديد» [3] .

به خدا قسم خدا تغيير نخواهد داد روش خود را تا همه آنها را بكشد.

توضيح: شايد مراد كشتن آنها در رجعت است.

رجال كشي: حكم بن عيص گفت: با دائيم سليمان بن خالد خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم فرمود: سليمان! اين پسر كيست؟ گفت: پسر خواهرم. فرمود: امام شناس هست؟ عرض كرد: بلي. فرمود الحمدلله كه خدا او را شيطان قرار نداد سپس فرمود: سليمان! فرزندانت را به خدا بسپار از فتنه شيعيان ما عرض كردم: كدام فتنه؟

فرمود: منكر ائمه مي شوند و در فرزندم موسي امامت را تمام مي نمايند، منكر مرگ او مي شوند و خيال مي كنند، امامي بعد از او نيست آنها بدترين مردمند!

رجال كشي: محمد بن ابي عمير از يكي از اصحاب نقل كرد كه گفت: عرض كردم به حضرت رضا عليه السلام فدايت شوم گروهي هستند كه در امامت پدرتان توقف نموده اند معتقدند كه ايشان نمرده است فرمود: دروغ مي گويند آنها كافرند به آنچه خداوند بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل فرموده، اگر بنا بود خداوند طول عمر به احدي بدهد بواسطه احتياج مردم به او، عمر حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را طولاني مي كرد.

توضيح: شايد آنها استدلال مي كرده اند نمردن حضرت موسي بن جعفر را به احتياج مردم به ايشان. جواب مي فرمايد: كه اگر چنين مردم به پيغمبر بيشتر احتياج داشتند اين منافات با طول عمر حضرت قائم عج ندارد بواسطه مصالح ديگري يا منظور طولاني كردن عمر است پس از فرا رسيدن اجل مقدر.



[ صفحه 244]



رجال كشي: محمد بن فضيل گفت: عرض كردم به حضرت رضا عليه السلام حال آنها كه توقف در پدرت حضرت موسي بن جعفر نموده اند چگونه است؟ فرمود: خدا آنها را لعنت كند چقدر دروغ مي گويند آنها خيال مي كنند من عقيم و بدون فرزند هستم منكر كسي هستند كه بعد از من عهده دار امامت خواهد شد.

رجال كشي: عمر بن يزيد گفت: وارد شدم خدمت حضرت صادق مدتي با من درباره فضائل شيعه صحبت كرد آنگاه فرمود: بعضي از شيعيان بعد از من خواهند آمد كه از ناصبي ها بدترند.

عرض كردم: آقا مگر آنها ادعاي محبت با شما ندارند و از دشمنانتان بيزار نيستند. فرمود: چرا، عرض كرم: آقا معرفي بفرما تا آنها را بشناسيم مبادا از آنها نباشيم. فرمود: نه هرگز تو از آنها نيستي آنها گروهي هستند كه درباره زيد و موسي بن جعفر گمراه مي شوند.

علي بن جعفر گفت: مردي خدمت برادرم موسي بن جعفر عليه السلام آمد عرض كرد: فدايت شوم امام كيست؟

فرمود: آنها پس از مرگ من گمراه مي شوند مي گويند همين قائم است با اينكه قائم سالها بعد از مرگ من خواهد آمد.

حسين بن محمد بن عمر بن يزيد از عموي خود نقل كرد كه گفت: ابتداي پيدايش مذهب واقفه اين بود كه سي هزار دينار پيش اشعثها جمع شد از زكات مالشان و ساير پولهائي كه واجب بود بپردازند اين پول را دادند به دو وكيل موسي ابن جعفر عليه السلام در كوفه يكي به نام حيان سراج و مرد ديگري كه با او بود در آن زمان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام زنداني بود آنها با اين پول خانه ها خريدند و معامله مي كردند گندم و جو مي خريدند از پس درگذشت حضرت موسي بن جعفر. وقتي آنها خبردار شدند مرگ امام را انكار كردند و در بين مردم منتشر كردند كه او نخواهد مرد چون قائم است. گروهي نيز بر سخن آنها اعتماد كردند تا بين مردم مشهور شد موقع مرگ آنها كه رسيد وصيت كردند كه آن مال را به وارث موسي بن جعفر عليه السلام



[ صفحه 245]



بپردازند، شيعيان فهميدند كه اين كار آنها بواسطه طمع در تصاحب اموال بوده.

محمد بن رجاي آسيابان از حضرت جواد نقل كرد كه فرمود: واقفي مذهبان در ميان شيعه گروهي چون خرها هستند سپس اين آيه را تلاوت نمود: «اولئك كالانعام بل هم اضل سبيلا».

برائي از ابي علي نقل كرد كه منصور از حضرت جواد نقل كرد كه فرمود: زيدي ها و واقفي مذهبان و ناصبي ها در نظر ائمه يكسانند.

از حضرت جواد محمد بن علي بن موسي الرضا سؤال كردند تفسير اين آيه را «وجوه يومئذ خاشعة - عاملة ناصبه» [4] .

فرمود: اين آيه درباره ناصبي ها (دشمنان ائمه) و زيدي ها و واقفي مذهبان از ناصبيان نازل شده.

ابراهيم بن عقبه گفت: نامه اي نوشتم به حضرت عسكري كه فدايت شوم اين سگهاي باران خورده (منظورش واقفي مذهبان است كه در عرف شيعه به سگهاي باران خورده مشهور بودند چون عقيده فاسد آنها به ديگران سرايت مي كرد) را مي شناسم در قنوت نماز بر آنها نفرين كنم؟ در جواب فرمود: آري در قنوت نماز بر آنها نفرين كن.

جعفر بن محمد بن يونس گفت: گروهي از اصحاب آمدند كه نامه هائي آورده بودند، در آن جواب مسائلي ذكر شده بود مگر نامه شخصي از واقفي مذهبان كه همانطور برگرداندند و چيزي در آن نوشته نبود.

ابراهيم بن ابي البلاد از حضرت رضا عليه السلام نقل كرد كه صحبت از سگهاي باران خورده و شك آنها شد فرمود: تا وقتي زنده باشند در شك هستند و با كفر مي ميرند.

يحيي بن مبارك گفت: نامه اي براي حضرت رضا عليه السلام نوشتم و چند مسئله پرسيدم كه جواب آنها را داد، در آخر نامه اين آيه را نوشتم: «مذبذبين بين ذلك



[ صفحه 246]



لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء» [5] .

فرمود: درباره واقفي مذهبان نازل شده. جواب نامه تمام به خط خود امام بود كه نوشته بود: آنها نه از مؤمنين و نه از مسلمانان به شمار مي آيند، از كساني هستند كه آيات خدا را تكذيب نموده اند ما همان ماه هاي معلوم هستيم كه جنگ و جدال و حرف ناشايست و كار بد در ما نيست.

يحيي! هر چه مي تواني با آنها دشمني كن.

ابن ابي يعفور گفت: خدمت حضرت صادق بودم كه موسي بن جعفر عليه السلام وارد شده، نشست، امام صادق فرمود: اين بهترين فرزندان و محبوب ترين آنها نزد من است جز اين كه گروهي از شيعيان ما را خدا گمراه مي كند كساني هستند كه بهره اي در آخرت ندارند و نه خدا در قيامت با آنها سخن خواهد گفت و نه آنها را پاك مي نمايد، دچار عذابي دردناك مي شوند. عرض كردم: فدايت شوم دلم از آنها بيزار شد! فرمود: گروهي از شيعيان بواسطه او گمراه مي شوند پس از مرگش بواسطه شدت ناراحتي كه بر او دارند مي گويند نمرده، به همين جهت امامان بعد از او را منكر مي شوند و ديگران را دعوت به گمراهي خود مي كنند كه موجب از بين رفتن حق ما و دين خدا مي شود. پسر ابي يعفور! خدا و پيامبر و ما از آنها بيزاريم.

حمران بن اعين مي گويد: به حضرت باقر عرض كردم: من از شيعيان شما هستم؟ فرمود: آري به خدا در دنيا و آخرت هر يك از شيعيان ما اسم او و پدرش نوشته شده است نزد ما مگر كسي كه از ما كناره بگيرد عرض كردم: مگر شيعيان شما پس از معرفت امام ممكن است از شما كناره بگيرند؟ فرمود: آري حمران! ولي تو آنها را نخواهي ديد.

حمزة گفت: درباره اين حديث گفتگو كرديم، بالاخره براي حضرت رضا نوشتيم منظور امام صادق عليه السلام كيانند كه جدا نمود در اين فرمايش خود آنها را از شيعيان. در جواب نوشت: آنها كساني هستند كه توقف در امامت موسي بن جعفر نمودند.



[ صفحه 247]



رجال كشي: اسماعيل بن سهل گفت: يكي از اصحاب حديث كرد مرا ولي تقاضا كرد اسمش را نبرم، گفت: خدمت حضرت رضا بودم علي بن ابي حمزه و ابن سراج و ابن مكاري وارد شدند. ابن ابي حمزه گفت: پدرت چه شد؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود: از دنيا رفت. گفت مرد؟ فرمود: بلي گفت به چه كس وصيت كرد؟ فرمود: به من گفت شما امام هستي و اطاعت از شما واجب است؟ فرمود آري.

ابن سراج و ابن مكاري گفتند: به خدا سوگند مثل اين كه خداوند به تو اطمينان داده كه هارون زياني به جانت نمي رساند فرمود: واي بر تو چه اطميناني دارم تو مايلي بروم به بغداد به هارون بگويم من امام هستم و فرمان برداري از من واجب است به خدا چنين تكليفي ندارم. اين حرف را هم كه زدم بواسطه اين بود كه مي دانستم بين شما اختلاف است و عقائد مختلفي پيدا كرده ايد نخواهم راز شما پيش دشمنتان فاش گردد.؟

ابن ابي حمزه گفت: مطلبي را آشكارا گفتي كه هيچيك از آباء گرامت چنين نمي گفتند و آشكارا ابراز نمي نمودند (مسأله امامت). فرمود چرا به خدا سوگند بهترين آباء گرامم حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله همين طور آشكارا فرمود، وقتي خداوند دستور داد كه خويشاوندان نزديك خود را دعوت كن. چهل نفر از بستگان و خويشاوندان خود را جمع كرده فرمود: من پيامبر خدايم كه مأمور راهنمائي شما شده ام، از همه بيشتر عمويش ابولهب تكذيب مي كرد و مردم را عليه او مي شورانيد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود:

اگر مرا خدشه و آسيبي نتوانستيد برسانيد من پيامبر هستم اين اولين معجزه اي است كه از نبوت خويش آشكار مي كنم. من هم مي گويم: اگر هارون مرا خدشه اي وارد كرد امام نيستم اين اولين معجزه ي من باشد درباره امامت.

علي گفت: ما از آباء گرامت روايت داريم كه عهده دار غسل و كفن امام نمي شود مگر امامي مانند خودش، فرمود: بگو ببينم حسين بن علي امام بود يا نه؟ گفت: امام بود پرسيد چه كس عهده دار غسل و كفن او گرديد؟ گفت: علي بن الحسين



[ صفحه 248]



فرمود: علي بن الحسين كجا بود او كه در زندان ابن زياد به سر مي برد. گفت: به طوري كه آنها متوجه نشدند خارج شد امر غسل و كفن و دفن پدر خويش را به پايان رسانيد، آنگاه برگشت.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: در صورتيكه ممكن باشد براي علي بن الحسين عليه السلام بيايد به كربلا و كار دفن و كفن و پدر را انجام دهد براي امام وقت نيز امكان دارد كه وارد بغداد شود و متصدي كفن و دفن پدر گردد باز به محل خود مراجعت نمايد با اينكه در زندان و اسارت هم به سر نمي برده.

علي گفت: ما روايت داريم كه امام تا از دنيا نرفته فرزند و جانشين خود را مي بيند. فرمود: در اين مورد حديث ديگري نيز نداريد گفت: نه فرمود: چرا به خدا قسم روايت داريد كه مگر قائم با اينكه شما معني آن را نمي دانيد كه چرا گفته شده؟ علي گفت: آري به خدا در آخر اين حديث هست. فرمود: واي بر تو چگونه جرأت پيدا كردي مقداري از حديث را قطع كردي فرمود: پيرمرد از خدا بترس از آنها كه مانع پيشرفت دين خدا هستند نباش.

رجال كشي: ابن ابي سعيد مكاري خدمت حضرت رضا رسيده عرض كرد: در خانه ات را باز گذاشته اي و به مردم فتوي مي دهي؟ پدرت چنين نمي كرد. فرمود: من از جانب هارون ناراحتي نخواهم ديد آنگاه فرمود: خدا دلت را تاريك كند و فقر وارد خانه ات گرداند. نمي داني خداوند به مريم وحي كرد كه در شكم پيامبري داري، عيسي براي او متولد شد. مريم از عيسي و عيسي از مريم است، من از پدرم و پدرم از من است.

عرض كرد: من سؤالي مي خواهم از شما بكنم. فرمود: گمان نمي كنم از من بشنوي تو امامت مرا قبول نداري ولي سؤال كن.

گفت: مردي هنگام وفات گفته است هر غلام و كنيزي از قديم دارم آزاد است در راه خدا، ولي آنها كه قديمي نيستند آزاد نخواهند بود. فرمود: واي بر تو مگر اين آيه را نخوانده اي: «و القمر قدرناه منازل حتي عاد كالعرجون القديم» هر چه را قبل از شش ماه داشته آزاد است و آنها قديمي هستند ولي غلام



[ صفحه 249]



و كنيزي كه از شش ماه كمتر داشته مالك آنها بوده قديمي نيستند (طبق آيه شريفه) و آزاد نخواهند بود. از خدمت امام مرخص شد چنان مبتلا به فقر و تنگدستي شد كه خدا مي داند.

توضيح - شايد واقفي مذهبان به اين روايت كه از حضرت صادق رسيده كه فرزندان من يكي قائم است، يا اينكه موسي قائم است متمسك شده اند حضرت رضا عليه السلام توضيح مي دهد كه قائم از نسل امام موسي كاظم است نه اينكه خود او قائم باشد.

رجال كشي - محمد بن اسماعيل بن ابي سعيد زيات گفت: با زياد قندي به حج رفتم شب و روز با هم بوديم در راه و مكه و در طواف شبي به جستجوي او شدم تا صبح او را نيافتم. صبحگاه كه او را ديدم گفتم، از دير آمدنت خيلي ناراحت شدم چرا دير آمدي؟

گفت: تمام شب را در ابطح خدمت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بودم پسرش علي بن موسي الرضا نيز طرف راست او بود. فرمود: ابوالفضل يا زياد! اين پسرم علي سخنش سخن من و كارش كار من است اگر حاجتي داشتي از او بخواه و حرف او را بپذير، او جز حقيقت در راه خدا نمي گويد.

ابن ابي سعيد گفت: مدتي گذشت تا پيش آمد برامكه شد، زياد نامه اي براي حضرت رضا عليه السلام نوشت از او پرسيد كه اين حديث را اظهار كنم يا نه. حضرت رضا عليه السلام جواب داد: اظهار كن تو را گزندي نمي رسد.

زياد در ميان مردم شروع به تبليغ ناروا كرد تا بالاخره مذهب واقفه پيدا شد يك روز به او گفتم: چه كاري بالاتر از اين است كه تبليغ از امام كني. گفت: حالا موقع اين حرف ها نيست. هر چه من در كوفه و بغداد و جاهاي ديگر اين حرف را تكرار كردم، همان جواب را مي داد تا بالاخره يك روز گفت: اگر از علي بن موسي الرضا تبليغ كنم اين حديث هائي كه نقل كرده ايم (در مورد مذهب واقفه) همه باطل مي شود.



[ صفحه 250]



رجال كشي - عبدالله بن مغيره گفت: من واقفي مذهب بودم با همان عقيده حج گزاردم به مكه كه رسيدم در دلم چيزي گذشت چنگ به ملتزم زده گفتم: خدايا تو مي داني من در جستجوي واقعيت هستم و منظوري ندارم خدايا مرا به راه راست هدايت فرما. به دلم چنين گذشت كه خدمت حضرت رضا عليه السلام برسم.

وارد مدينه شدم و به در خانه امام رفتم به غلام گفتم به آقايت بگو مردي عراقي بر در خانه است صداي علي بن موسي الرضا عليه السلام را شنيدم فرمود: داخل شو عبدالله ابن مغيره! وارد شدم، همين كه چشمش به من افتاد فرمود: خدا دعايت را مستجاب كرد و تو را هدايت نمود گفتم: شهادت مي دهم كه تو حجت خدا و امين او در ميان خلقي.

رجال كشي: يزيد بن اسحاق شعر كه از مدافع ترين اشخاص نسبت به مذهب واقفه بود گفت: روزي برادرم محمد با من به خصومت پرداخت او خودش امامي بود. بين ما خيلي صحبت شد تا بالاخره به او گفتم: اگر واقعا علي بن موسي الرضا عليه السلام امام است از او درخواست كن دعا كند تا من به مذهب شما درآيم.

محمد به من گفت: خدمت حضرت رضا رسيدم، عرض كردم: فدايت شوم! من برادري دارم كه بزرگتر از من است او معتقد است كه پدرت زنده است من خيلي با او مناظره مي كنم روزي به من گفت: از امام خود بخواه اگر واقعا امام است دعا كند من هم به مذهب شما درآيم. من مايلم براي او دعا بفرمائيد.

امام عليه السلام روي به قبله كرده شروع به دعا كردن نمود سپس فرمود: خدايا! گوش و چشم و دلش را بگير و او را به حقيقت راهنمائي كن اين دعا را مي كرد در حالي كه دست راست خود را به آسمان بلند كرده بود وقتي برادرم از خدمت حضرت رضا عليه السلام برگشت گفت: كه چه شده به خدا قسم طولي نكشيد كه معتقد به امامت حضرت رضا و مذهب حق شدم.

رجال كشي: ابوخالد سجستاني پس از فوت حضرت موسي بن جعفر جزو واقفي مذهبان شد بعد كه به علم نجوم خود مراجعه كرد يقين به مرگ موسي بن جعفر عليه السلام



[ صفحه 251]



نمود از مذهب خود دست كشيد برخلاف دوستان خويش.

رجال كشي: حسين بن عمر بن يزيد گفت: خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم در حالي كه به امامتش مشكوك بودم همسفر من در راه مردي به نام مقاتل بن مقاتل بود كه معتقد به امامت حضرت رضا عليه السلام بود در ميان كوفه كه بوديم به او گفتم عجله كردي در اين مورد گفت: من دليل دارم.

حسين گفت: به حضرت رضا عرض كردم پدرت از دنيا رفت؟ فرمود: آري به خدا او در مقام پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين عليه السلام است اگر پدرم زنده مي بود چه كسي از من بيشتر خوشحال بود؟

سپس فرمود: خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد: «و السابقون السابقون اولئك المقربون» اينها كساني هستند كه عارف به مقام امامت هستند موقعي كه آشكار مي شود.

بعد فرمود: رفيقت چه مي كند عرض كردم منظور شما كيست فرمود مقاتل بن مقاتل مردي كه صورت دراز و ريش بلند و وسط بيني اش برآمده است فرمود من نه او را ديده ام و نه پيش من آمده ولي مردي باايمان و حقيقت جو است قدرش را بدان.

من از خدمت امام عليه السلام خارج شدم و به محل خود برگشتم ديدم مقاتل خوابيده او را بيدار كردم. گفتم يك بشارت خوبي برايت دارم ولي نمي گويم تا صد مرتبه خدا را ستايش و حمد كني صد مرتبه حمد و ستايش كرد بعد جريان را برايش گفتم.

توضيح: بي اساس بودن مذهب واقفه به دليل مطالبي كه در جلدهاي امامت قبلا ذكر شد و در جلدهاي ديگر نيز ذكر مي شود علاوه بر اينها دليل ديگر منقرض شدن و از بين رفتن اين مذهب است اگر مذهبي واقعي مي بود چنانچه در محل خود ثابت شد نبايد منقرض گردد.



[ صفحه 252]




پاورقي

[1] محلي است در مدينه.

[2] سوره نساء آيه 140 قرآن را بر شما نازل نموده كه هرگاه شنيديد انكار آيات خدا را مي كنند و آنها را به باد مسخره مي گيرند با آنها منشينيد تا وارد مطلب ديگري شوند اگر با آنها بنشينيد مانند ايشان خواهيد بود.

[3] ترجمه آيه 61 سوره احزاب.

[4] سورة غاشيه آيه 2 و 3.

[5] سوره نساء آيه 143.