بازگشت

مطالبي درباره اولاد موسي بن جعفر


حضرت موسي بن جعفر داراي سي و هفت فرزند بود بعضي سي و نه نفر نوشته پسر و دختر به نامهاي علي بن موسي الرضا عليه السلام، ابراهيم، عباس، قاسم كه از چند كنيز بودند. اسماعيل كه داراي زيارتگاه بزرگي در تويسركان ايران و جعفر و هارون، حسن از يك كنيز. احمد و محمد و حمزه از كنيزي ديگر. عبدالله و اسحاق و عبيدالله و زيد و حسن و فضل كه قبرش در بهبهان معروف است و زيارت مي شود معروف به شاه فضل و حسين و سليمان از چند كنيزي ديگر. فاطمه كبري و فاطمه صغري و رقيه و حكيمه و ام ابيها و رقيه صغري و كلثوم و ام جعفر و لبانه و زينب، خديجه، عليه و آمنه، حسنه و بريهه، عايشه، ام سلمه، ميمونه كه از چند مادر بودند.

شيخ مفيد درباره ابراهيم در ارشاد و طبرسي در اعلام الوري مي نويسد:

ابراهيم بن موسي مردي شجاع و كريم بود فرمانرواي يمن شد در ايام مأمون از طرف محمد بن زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب كه با او ابوالسرايا در كوفه بيعت كرد ابراهيم به آن طرف رفت و فتح كرد و مدتي تا آخر كار ابوالسرايا در آنجا بود براي او از مأمون امان گرفتند. شيخ مفيد و شيخ طبرسي هر دو تصريح كرده اند كه هر يك از فرزندان حضرت موسي بن جعفر داراي فضل و منقبتي مشهورند.

در كتاب وجيزه مجلسي است كه ابراهيم بن موسي بن جعفر رفتارش پسنديده بود. در كافي در بخش اينكه امام چه وقت مي فهمد به مقام امامت رسيده به سند خود از علي بن اسباط نقل مي كند كه به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: مردي



[ صفحه 271]



پيش برادرت ابراهيم رفت به او گفت پدرت زنده است شما (منظورش حضرت رضا است) اطلاع از مكان او داري؟ گفت: سبحان الله پيغمبر مي ميرد، موسي بن جعفر نمي ميرد! به خدا قسم از دنيا رفت مانند رسول خدا ولي خداوند تبارك و تعالي پس از درگذشت پيغمبر پيوسته دين خود را تأييد مي كند بوسيله مردماني غير عرب (ايراني) و از خويشاوندان پيغمبر دور مي كند به آنها مي دهد و از اينها مي گيرد من اول ماه ذي حجه هزار دينار قرض او را (همان عباس برادرش كه در روايت بوسيله مردي به او اشاره شد كه رفت پيش ابراهيم) پرداخت كردم با اينكه نزديك بود زنان خود را طلاق دهد و كنيزان خويش را آزاد كند از فقر، ولي افسوس كه آنچه يوسف از برادران خود شنيد من نيز شنيدم.

توضيح: تأييد دين بوسيله غير عرب مانند سلمان و ديگران است در خبر مدح و ستايش زيادي است از غير عرب و فضيلت آنها بر عرب.

ابوعامر بن حرشنه كتابي نوشته به نام تفضيل عجم بر عرب و همچنين اسحاق ابن سلمه چگونه مي توان انكار مقام آنها را نمود با اينكه در اخبار رسيده كه آنها از ياران حضرت قائم عجل الله فرجه هستند و خداوند بوسيله ايشان دين را تأييد مي كند.

«قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: اسعد الناس بهذا الدين فارس» پيغمبر اكرم فرمود بوسيله اين دين ايرانيان سعادتمند مي شوند: اين روايت را شيخ ابومحمد جعفر بن احمد بن علي قمي ساكن ري در كتاب جامع الاحاديث نقل كرده.

با اينكه ايرانيان در پذيرش دين و علم بهتر و پيش قدم تر از عرب هستند دليل بر اين مطلب آيه قرآن است: «و لو نزلناه علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين»، علي بن ابراهيم در تفسير اين آيه از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل مي شد عرب به آن ايمان نمي آورد ولي بر عرب نازل شد، عجم به آن ايمان آورد اين فضيلت و شخصيتي است براي عجم.

و در تفسير آيه شريفه: «و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله



[ صفحه 272]



اتقيكم» مي نويسد: شعوب دسته هاي غير عرب است و قبائل دسته هاي عرب و اسباط دسته هاي بني اسرائيل است اين توضيح از حضرت صادق عليه السلام نقل شده.

پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در فتح مكه فرمود: مردم! خداوند به وسيله اسلام نخوت جاهليت را كه افتخار به آباء و اجداد خود مي كردند از بين برد عرب بودن به اين نيست كه پدر انسان كه باعث وجودش شده عرب باشد اين يك لهجه و زبان است هر كس به آن زبان گويا باشد عرب است شما همه از آدم به وجود آمده ايد و آدم از خاك است.

اين فرمايش پيغمبر صريح است در اينكه به عربي صحبت كردن موجب افتخار نيست، مايه افتخار تقوي است.

در فتوحات مكيه در باب سيصد و شصت و ششم مي نويسد: كه وزراي حضرت مهدي عليه السلام از عجم هستند هيچكدام عرب نيستند ولي با زبان عربي صحبت مي كنند آنها نگهباني دارند كه از نژاد ايشان نيست.

از خطبه اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اصحاب قائم عليه السلام نيز استفاده مي شود در اين قسمت كه مي فرمايد: «و كأني اسمع صهيل خيلهم و طمطمة رجالهم» كه اصحاب حضرت قائم به فارسي صحبت مي كنند.

در بحار مي نويسد: طمطمه لغت فارسي است (رجل طمطمي في لسانه عجمة) مرد طمطمي كسي است به زبان فارسي صحبت مي كند.

حضرت اميرالمؤمنين اشاره مي كند به اين سخن كه سپاه حضرت قائم عجمي هستند اين منافات با آنچه صاحب فتوحات ذكر كرده كه وزيران آن جناب به عربي صحبت مي كنند ندارد زيرا ممكن است به عربي صحبت كردن اختصاص به وزيران ايشان داشته باشد نه سپاهيان.

در حيات الحيوان - از ابن عمر نقل مي كند كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در خواب گوسفندهاي سياهي ديدم كه گوسفندان سفيد زيادي داخل آن شد گفتند: چه تعبير نموديد فرمود: ملت عجم (ايراني) در نژاد و دين شما شريك



[ صفحه 273]



خواهند شد. عرض كردند: عجم يا رسول الله؟ (قال لو كان الايمان متعلقا بالثريالناله رجال من العجم) اگر ايمان به ثريا آويزان باشد گروهي از ايران آن را به چنگ مي آورند.

اينكه در روايت كافي مي فرمايد: خداوند منت مي گذارد بوسيله گروهي از عجم يا دين را به آنها عطا مي كند و از عرب مي گيرد منظور همان استعداد فطري و پذيرش قلبي است و سخت دلي و بدپذيري عرب است نه اينكه واقعا خداوند از عرب بگيرد و به عجم بدهد كه موجب جبر گردد.

در بصايرالدرجات - ص 374 - ابراهيم اصرار كرد كه حضرت رضا عليه السلام به او پول بدهد امام عليه السلام با شلاق خود خطي بر زمين كشيد شمشي طلا پديدار شد فرمود: اين را بردار استفاده كن و آنچه ديدي پنهان دار.

بالاخره جدم بحرالعلوم (رحمه الله) گفت آنچه شيخ مفيد و ديگران گفته اند كه وضع اولاد موسي بن جعفر همه خوب بوده به طور كلي قابل قبول نيست همچنين راجع به ابراهيم چنانچه روايت پيش نيز شاهد اين مطلب است.

هر چه هست اين ابراهيم جد سيد مرتضي و رضي (ره) است، زيرا آن دو پسر ابي احمد نقيب هستند و او حسين بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر عليه السلام است.

از عبارت شيخ مفيد در ارشاد و طبرسي در اعلام الوري و ابن شهرآشوب در مناقب و اربلي در كشف الغمه چنين استفاده مي شود كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام يك پسر به نام ابراهيم داشته، ولي صاحب عمدةالطالب مي نويسد: دو پسر آن جناب ابراهيم نام داشته اند: يكي ابراهيم اكبر و ديگري ابراهيم اصغر كه هم او مرتضي لقب داشته و نسل از همين كوچكي بوده مادرش كنيز صاحب فرزندي از نوبيه به نام نجيه بود، بايد چنين نيز باشد زيرا دانشمندان علم نسب واردتر از ديگران در اين فن هستند.

ظاهرا كسي كه از او پرسيدند پدرت زنده است همان ابراهيم اكبر بوده و



[ صفحه 274]



ابراهيمي كه جد سيد مرتضي و رضي است ابراهيم اصغر بوده است توضيح داديم كه او در حائر حسيني پشت سر حضرت حسين عليه السلام دفن شده.

در شيراز بقعه اي است كه نسبت داده مي شود به ابراهيم بن موسي واقع در محله (لب آب) كه آن بقعه را محمد زكي خان نوري از وزراء شيراز ساخته در سال 1240 ولي مستند محكمي نيافتم كه اين نسبت را ثابت كند، مخصوصا آنچه شيخ مفيد صاحب ارشاد نقل مي كند كه او فرمان رواي يمن بوده بيشتر اين نسبت را بعيد مي نمايد.

صاحب انساب الطالبيين مي نويسد كه: ابراهيم اكبر پسر امام موسي بن جعفر عليه السلام در يمن خروج كرد، و مردم را دعوت به بيعت با محمد بن ابراهيم طباطبا نمود بعد مردم را به بيعت خويش فراخواند و در سال 202 به حج رفت مأمون آن وقت در خراسان بود. حمدوية بن علي را به جانب او فرستاد با او جنگ كرد ابراهيم فرار نمود و به جانب عراق رفت مأمون او را امان داد در بغداد از دنيا رفت.

به فرض صحت آنچه نقل كرديم ابراهيمي كه در صحن حضرت موسي بن جعفر عليه السلام دفن شده يكي از همين دو ابراهيم است زيرا آنجا قبرستان قريش بوده از زمان قديم كه او را پهلوي پدرش دفن كرده اند.

احمد بن موسي - در ارشاد مي نويسد: كه مردي كريم و بزرگوار و پرهيزكار بوده حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به او خيلي محبت مي ورزيد و او را مقدم مي داشته همان باغستان معروف به يسيره را به او بخشيده. نقل شده كه او هزار بنده آزاد كرده.

گفت: ابومحمد حسن بن محمد بن يحيي نقل كرده كه جدم گفت: از اسماعيل بن موسي عليه السلام شنيدم مي گفت پدرم فرزندان خود را به ملكي كه در اطراف مدينه داشت برد ما همه در آنجا بوديم با احمد بن موسي بيست نفر از غلامان و خدمتكاران پدرم بودند كه اگر احمد از جاي حركت مي كرد آنها نيز حركت مي كردند اگر او مي نشست آنها مي نشستند پدرم از آن پس احمد را رعايت مي كرد و از نظر دور نمي داشت از آنجا بيرون نشده بوديم كه احمد شخصيتي برجسته و مورد احترام



[ صفحه 275]



گرديد در بين ما.

مادرش از زنان بسيار محترم بود كه او را ام احمد مي ناميدند حضرت موسي ابن جعفر به او خيلي علاقه داشت وقتي از مدينه به بغداد رفت، امانت هاي امامت را به او سپرده فرمود: هر كس در هر موقع آمد و اين امانتها را از تو خواست بدان من از دنيا رفته ام و او جانشين من است و امامي است كه اطاعتش واجب است بر تو و ساير مردم. حضرت رضا عليه السلام دستور داد كه از خانه نگهداري كند.

وقتي هارون او را در بغداد مسموم كرد حضرت رضا عليه السلام از ام احمد امانت ها را خواست. ام احمد گفت واي پدرت شهيد شد؟ فرمود: آري اكنون از دفن او فارغ شدم آن امانتهائي كه پدرم موقع رفتن به بغداد در اختيارت گذاشت بياور من جانشين او و امام به حق هستم بر جن و انس. ام احمد گريبان چاك زده امانتها را تحويل داد و به آن جناب به امامت بيعت كرد.

وقتي خبر شهادت موسي بن جعفر عليه السلام در مدينه منتشر شد اهالي مدينه به در خانه ام احمد آمدند احمد با آنها به طرف مسجد رفت چون خيلي با جلالت و عابد و پارسا و بافضل بود و كراماتي نيز داشت مردم خيال كردند خليفه و جانشين پدرش اوست با او به امامت بيعت كردند از آنها بيعت گرفت بعد بر فراز منبر رفت و خطبه اي در نهايت بلاغت و فصاحت ايراد كرد آنگاه گفت: مردم! همان طور كه اكنون همه شما با من بيعت كرديد و بيعت من به گردن شما است من نيز با برادرم علي بن موسي الرضا بيعت كرده ام بدانيد او امام و خليفه پيغمبر است بعد از پدرم او ولي الله است كه اطاعتش بر من و شما از جانب خدا و پيغمبر واجب است هر دستوري به ما بدهد.

تمام حاضرين گفتار او را با جان و دل پذيرفتند از مسجد خارج شدند پيش رو آنها احمد بن موسي بود به در خانه حضرت رضا آمدند با علي بن موسي الرضا عليه السلام تجديد بيعت كردند. حضرت رضا عليه السلام براي احمد دعا كرد و او پيوسته ملازم خدمت برادر بود تا اينكه مأمون از پي حضرت رضا فرستاد و او را براي ولايت عهد



[ صفحه 276]



به مرو دعوت كرد.

اين احمد همان كسي است كه در شيراز دفن شده و معروف به سيد سادات و اهالي شيراز او را شاه چراغ مي نامند. در زمان مأمون با گروهي قصد شيراز كرد منظورش اين بود كه خدمت برادرش حضرت رضا عليه السلام برسد وقتي قتلغ خان فرمانرواي شيراز از طرف مأمون اين جريان را شنيد به دفع او از شيراز خارج شد و در محلي به نام خان زينان كه هشت فرسخ از شيراز فاصله داشت روبرو گرديد بين دو طرف جنگ درگرفت يكي از سپاهيان قتلغ گفت: اگر منظور شما رسيدن خدمت حضرت رضا است او از دنيا رفته. اطرافيان احمد كه اين حرف را شنيدند از گردش پراكنده شدند با او جز چند نفر از بستگان و برادرانش باقي نماند وقتي امكان بازگشت برايش نبود به جانب شيراز رهسپار گرديد مخالفين از او تعقيب كردند و در محلي كه دفن شده او را كشتند.

بعضي در شرح حالش نوشته اند كه وقتي وارد شيراز شد در گوشه اي پنهان گرديد و مشغول به عبادت پروردگار شد تا به اجل خود از دنيا رفت كسي به محل دفن او مطلع نبود تا زمان امير مقرب الدين مسعود بن بدرالدين كه از وزراء مقرب اتابك ابي بكر بن سعد بن زنگي بود او مشغول تعميري بود در محل مرقد احمد بن موسي ناگاه جسدي صحيح كه تغييري نيافته پيدا شد كه در انگشت انگشتري داشت و نوشته بود: «العزة لله احمد بن موسي» جريان را به گوش ابي بكر رساندند بر فراز قبر او قبه اي بنا كرد پس از گذشت سالها مشرف به خراب شدن گرديد.

ملكه تاشي خاتون مادر سلطان شيخ ابواسحاق پسر سلطان محمود ساختمان آن را تجديد نمود و قبه اي عالي ساخت و در پهلوي آن مدرسه اي بنا كرد و قبر خود را كنار قبه آن جناب قرار داد تاريخ تجديد بنا در حدود 750 هجري است.

در سال 1243 فتحعلي شاه قاجار ضريحي از نقره خالص براي او ساخت روي قبرش نصف قرآن به خط كوفي خوب يافت شد كه روي پوست آهو نوشته بودند نصف ديگر آن با همين خط در كتابخانه حضرت رضا عليه السلام است، در آخر آن نوشته



[ صفحه 277]



است: كتبه علي بن ابوطالب به همين جهت گفته اند خط حضرت علي است.

بعضي بر اين نوشته ايراد كرده اند كه مخترع علم نحو هرگز كلمه اي كه بايد مجرور باشد مرفوع نمي نويسد (زيرا بايد علي بن ابي طالب مي نوشت نه ابوطالب).

آنچه به خاطر من مي رسد اين است كه گروهي از علماي علم نحو و ادبيات عرب تصريح كرده اند كه اب و ابو وقتي علم و اسم خاص باشند با آنها معامله علمهاي شخصي مي شود از نظر احكام (يعني همين طور علي بن ابوطالب علم شده است و مبني بر همين صورت است اعراب در او اثر نمي گذارد).

صاحب تصريح به اين مطلب تصريح كرده و ابوالبقاء در آخر كتاب كليات خود مي نويسد: از چيزهائي كه مجراي مثل را طي كرده و قابل تغيير نيست (علي ابن ابيطالب) است كه در حالت نصب و جر نيز مانند همان حالت رفعي ذكر مي شود زيرا به همين شكل مشهور شده همچنين معاوية بن ابي سفيان و ابواميه.

ولي به گمان من قرآن به خط علي عليه السلام فقط پيش حضرت حجت خواهد بود نويسنده قرآن كه نوشته است به خط علي بن ابيطالب است آن علي بن ابيطالب مغربي است كه معروف به نوشتن خط كوفي بوده نظير همين قرآن نيز در مصر در مقام رأس الحسين عليه السلام هست چنانچه گفتيم نظيرش در مرقد علوي مرتضوي است كه جزو آنچه سوخت مقداري از آن آتش گرفته. بعضي گفته اند كه مدفن سيد احمد پسر موسي بن جعفر در بلخ است خدا عالم است.

و در بيرم از نواحي شيراز زيارتگاهي است كه منسوب است به برادر سيد احمد به نام شاه علي اكبر شايد صاحب عمدةالطالب هم او را از اولاد موسي بن جعفر شمرده و علي ناميده است.

قاسم بن موسي خيلي مورد محبت پدرش موسي بن جعفر عليه السلام بود او را داخل در چند نفري كرد كه وصيت به آنها نموده بود.

در باب اشاره و نص بر حضرت رضا در كافي در حديث طويل ابوعماره يزيد بن



[ صفحه 278]



سليط حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايد: به تو بگويم ابوعمارة! من از منزلم خارج شدم وصيت كردم به پسرم فلاني (منظورش حضرت رضا عليه السلام) در ظاهر چند نفر از فرزندانم را با او شريك كردم ولي در باطن تنها به او وصيت نمودم اگر اختيار دست من مي بود امامت را در قاسم پسر ديگرم قرار مي دادم چون او را خيلي دوست دارم و به او مهربانم ولي اين كار مربوط به خداست به هر كس بخواهد او مي دهد.

اين دستور را جدم پيغمبر اكرم و جدم اميرالمؤمنين عليه السلام به من دادند و به من او را و كسي كه با اوست نشان دادند همين طور به هيچكدام از ما ائمه وصيت نمي شود مگر اينكه پيغمبر اكرم و علي مرتضي عليهماالسلام خبر بدهند.

در اختيار پيغمبر صلي الله عليه و آله يك انگشتر و شمشير و عصا و كتاب و عمامه اي ديدم عرض كردم: اينها چيست يا رسول الله؟ فرمود: عمامه سلطان خداست، شمشير عزت خدا است و كتاب نور او است، اما عصا نيروي خدا است و انگشتر جامع همه اينها است. فرمود: امر امامت از تو خارج شده و به ديگري داده خواهد شد عرض كردم: نشان بدهيد كداميك از فرزندانم هست فرمود: نديدم هيچيك از ائمه را كه ناراحت تر باشد از تو در جدا شدن امامت از او اگر امامت به محبت و علاقه بود اسماعيل را پدرت بيشتر از تو دوست داشت ولي اين امر به تعيين خدا است.

در كافي نيز به سند خود از سليمان جعفري نقل مي كند كه گفت: حضرت موسي بن جعفر به فرزندش قاسم مي گفت: پسرم حركت كن كنار بالين برادرت سوره (و الصافات صفا) را بخوان تا آخر خواند تا رسيد به اين آيه: «اهم اشد خلقا ام من خلقنا» پسرك از دنيا رفت پس از اينكه او را كفن كردند و به طرف قبرستان بردند يعقوب بن جعفر رو به موسي بن جعفر نموده گفت: ما قبلا بالاي سر محتضر سوره (يس و القرآن الحكيم) مي خوانديم شما دستور دادي (والصافات) را بخوانند؟

فرمود: پسرم اين سوره در بالاي سر هر كس كه گرفتار مرگ باشد خوانده شود خداوند او را زودتر آسوده مي كند و جانش خارج مي گردد.

سيد بن طاووس - تصريح كرده به زيارت قاسم، زيارت او را قرين زيارت عباس



[ صفحه 279]



پسر اميرالمؤمنين و علي بن الحسين عليه السلام كه در كربلا شهيد شد قرار داده و براي آنها و كساني كه در اين مقام باشند زيارتي نقل كرده كه با آن زيارت كنند كسي كه مايل باشد مي تواند به كتاب مصباح الزائرين سيد بن طاووس مراجعه كند.

در بحار مي نويسد: قاسم پسر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه سيد رحمةالله عليه نام برده قبرش نزديك غري (نجف) است آنچه در بين مردم مشهور است كه حضرت رضا عليه السلام فرموده: هر كس نمي تواند مرا زيارت كند، برادرم قاسم را زيارت كند دروغ است و اصلي ندارد در هيچيك از اصول. مقام او بالاتر از اينها است كه مردم را به زيارتش تشويق كند با اين دروغ بافيها.

محمد بن موسي عليه السلام - در ارشاد مي نويسد: او اهل فضل و صلاح بود سپس مطالبي كه دليل بر مدح و حسن عبادت او است نقل مي كند. در رجال شيخ ابوعلي نقل مي كند از حمدالله مستوفي در كتاب نزهةالقلوب كه او مانند برادرش شاه چراغ در شيراز دفن شده شيعه از قبر آن دو تبرك مي جويند و زياد به زيارت آنها مي روند ما خيلي به زيارت آن دو رفته ايم.

مي گويند در زمان خلفاي عباسي وارد شيراز شد و در گوشه اي مخفي گرديد از اجرت نوشتن قرآن هزار بنده آزاد كرد. اختلاف دارند مورخين در اينكه او بزرگتر است يا احمد در هر صورت مرقدش در شيراز معروف است با اينكه تا زمان اتابك بن سعد بن زنگي مخفي بود براي او قبه اي ساخت در محله باغ قتلغ.

چندين مرتبه مقبره او تجديد بنا شده، از آن جمله در زمان سلطان نادرخان در سال 1296 كه آن را نواب اويس ميرزا پسر نواب اعظم عالم و دانشمند شاهزاده فرهاد ميرزاي قاجار مرمت كرد.

اما حسين بن موسي كه ملقب به سيد علاءالدين بود نيز در شيراز دفن شده و قبرش معروف است، شيخ الاسلام شهاب الدين ابوالخير حمزة بن حسن بن مودود اين مطلب را ذكر كرده كه نواده خواجه عزالدين مودود بن محمد بن معين الدين مشهور



[ صفحه 280]



به زركوش شيرازي است كه از طرف مادر منسوب است به ابوالمعالي مظفرالدين محمد بن روزبهان كه در حدود سنه 800 فوت شده. مورخ فارسي در شيراز نامه خود ذكر كرده.

خلاصه آن اين است كه قتلغ خان فرمانرواي شيراز بود باغي داشت كه قبر سيد علاءالدين در همانجا بود، باغبان مردي متدين و جوانمرد بود در شب هاي جمعه مي ديد نوري از بلندي به يك طرف باغ مي آيد. بالاخره جريان را به عرض امير قتلغ رسانيد پس از اينكه امير خود مشاهده كرد آنچه باغبان مي ديد تجسس زياد كرد تا بالاخره قبري پيدا شد كه درون آن جسدي عظيم كه آثار جلالت و جمال و كمال از او آشكارا ديده مي شد در يك دست قرآن و در دست ديگر شمشيري داشت از روي نشانه ها و قرائن فهميدند قبر حسين بن موسي است اطراف قبر قبه و رواقي ساخت.

چنين معلوم مي شود كه اين قتلغ خان غير از آن قتلغي است كه با برادرش سيد احمد جنگ كرد ممكن است باغ به اسم او باشد و فرمانداري كه دستور داد مزار او را بسازند غير آن قتلغ است. زيرا قتلغ خان لقب چند نفر بوده از قبيل ابي بكر بن سعد زنگي يكي از اتابك هاي آذربايجان و از دولت هاي اسلامي به شمار مي رفتند كه پايتخت آنها كرمان بود، اين سلسله داراي هشت پادشاه شد كه در سال 619 بوجود آمدند و در 703 منقرض شدند قطعا آن قتلغ كه با سيد احمد بن موسي جنگ كرده نبوده چون معلوم است كه قبر سيد علاءالدين بعد از گذشت سالها از وفاتش پيدا شده.

بعضي نوشته اند كه سيد علاءالدين حسين بن موسي به طرف اين باغ مي رفته او را شناخته اند كه از بني هاشم است در همان باغ او را به قتل رسانيده اند پس از گذشت سالها كه آن باغ از بين رفته و اثري از آن جز پشته خاكي باقي نمانده با همان علامات قبر او را شناخته اند و اين جريان در زمان دولت صفويه بوده مردي از مدينه به شيراز آمد و ساكن آنجا شد خيلي ثروتمند بود قبه اي بر روي مزار سيد علاءالدين



[ صفحه 281]



ساخت و املاك و چند باغ وقف بر آن نمود.

پس از فوت او را پهلوي قبه دفن كردند توليت اين موقوفه بدست فرزندش ميرزا نظام الملك يكي از وزراء همين دولت صفوي بود. پس از او با فرزندان و بازماندگانش بود. سلطان خليل كه از طرف شاه اسماعيل پسر شاه حيدر صفوي حاكم شيراز بود بقعه مذكور را مرمت كرد و ساختمان آن را افزايش داد در سال 810.

حمزة بن موسي در ري دفن شده در قريه معروف به شاهزاده عبدالعظيم كه داراي قبه و بارگاه و خدام است شاهزاده عبدالعظيم با آن جلالت و مقامي كه داشت در ايام سكونتش در ري به زيارت حمزة بن موسي مي رفت و اين مطلب را از مردم مخفي مي داشت، مخفيانه به بعضي از خواص خود گفت كه اينجا قبر يكي از اولاد موسي بن جعفر عليه السلام است.

از كساني كه نائل به قرب جوار حمزة بن موسي پس از فوت شده شيخ بزرگوار پيشواي مفسرين جمال الدين ابوالفتوح حسين بن علي خزاعي رازي است صاحب تفسير معروف به روض الجنان در بيست جلد به فارسي كه تفسير عجيبي است روي قبرش اسم و نسب او با خط قديمي نوشته شده آنچه در مجالس المؤمنين نوشته كه قبرش در اصفهان است بسيار بعيد مي نمايد.

در تبريز نيز مزار بزرگي است كه نسبت مي دهند به حمزه، همچنين در قم وسط شهر مزاري است داراي ضريح كه صاحب تاريخ قم مي نويسد: قبر حمزة بن موسي بن جعفر عليه السلام است ولي صحيح همان است كه ما نوشتيم شايد اين مزار متعلق به يكي از فرزندان موسي بن جعفر باشد.

اما دو مرقدي كه در صحن كاظمين است كه مي گويند از اولاد موسي ابن جعفرند معلوم نيست خوب بوده اند يا بد من نديده ام كسي متعرض حال آنها شود جز اينكه علامه سيد مهدي قزويني در كتاب مزار خود به نام فلك النجاة مي نويسد: دو قبر مشهور هست در صحن كاظمين كه از اولاد موسي بن جعفرند ولي از فرزندان



[ صفحه 282]



مشهور آن جناب نبوده اند، گفته يكي از آنها به نام عباس بن موسي است كه از او در روايات عيبجوئي شده.

ولي در لوح زيارت اين دو نفر نوشته است كه يكي از آنها ابراهيم است كه قبلا ذكر كرديم او يكي از كساني است كه در صحن كاظمين دفن شده و ديگري اسماعيل شايد همان اسماعيل عباس بن موسي باشد كه كاملا توضيح داديم، حضرت رضا عليه السلام از او بدگوئي مي كرد. همين مطلب را تأييد مي كند آنچه مشهور است بر سر زبانها كه جدم بحرالعلوم پس از اينكه خارج شد از زيارت موسي بن جعفر و امام محمدتقي عليهماالسلام به زيارت اين مزار نرفت عرض كردند آقا آنجا براي زيارت نمي رويد؟ اعتنائي نكرد.

اسماعيل بن موسي بن جعفر همان صاحب جعفريات است كه قبرش در مصر است كه در آنجا سكونت داشته و فرزندانش در همانجا بوده اند او كتاب هائي دارد كه از پدرش و ايشان از آباء گرامش نقل كرده: كتاب طهارت، كتاب نماز، كتاب زكوة، كتاب روزه، كتاب حج، كتاب جنائز، كتاب طلاق، كتاب حدود، كتاب دعا، كتاب سنن و آداب، كتاب رؤيا.

در رجال نجاشي - چنين نوشته: در تعليقات الرجال مي نويسد كتابهاي زيادي كه نوشته و عنوانهاي زيبا و مرتب آن كتابها و نظم و ترتيبش شاهد جلالت و مقام اوست مخصوصا آنچه درباره صفوان بن يحيي نقل شده كه حضرت جواد عليه السلام براي او وسيله غسل و كفن فرستاد و به اسماعيل بن موسي دستور داد كه بر بدنش نماز بخواند بايد همان اسماعيل باشد كه اين خود شاهد شخصيت او است.

در مجمع الرجال مولانا عناية الله مي نويسد: اين همان اسماعيل است قطعا و دليلي است بر عظمت و شخصيت او در رجال ابن شهرآشوب است كه اسماعيل ابن جعفر صادق عليه السلام ساكن مصر بود و فرزندانش نيز همانجا بودند بعد كتابهاي او را نام مي برد. و پوشيده نيست كه اين مرد از فقهاء بوده در نزد آنها و در فيروزكوه



[ صفحه 283]



نيز مزاري است كه نسبت مي دهند به اسماعيل پسر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام.

اسحاق بن موسي بن جعفر - از نسل شريف اوست ابوعبدالله معروف به نعمة كه محمد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسين بن اسحاق بن موسي بن جعفر عليه السلام است همان كسي كه صدوق براي او كتاب من لا يحضره الفقيه را نوشته چنانچه در اول كتاب نيز تصريح كرده به اين مطلب.

در اطراف حله مزار عظيم و بقعه بزرگي است كه داراي گنبد مرتفعي است كه منسوب است به حمزة بن موسي بن جعفر عليه السلام كه او را مردم زيارت مي كنند و كراماتي از او نقل مي نمايند ولي اين شهرت اصلي ندارد چون آن جا قبر حمزة ابن قاسم بن علي بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين است كه كنيه اش ابويعلي بوده، مردي ثقه و جليل القدر بوده، نجاشي در فهرست ذكر كرده نوشته است كه از اصحاب ما است و بسيار حديث روايت كرده. كتابي دارد كه شرح حال كساني كه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند در آن ثبت شده و كتاب خوبي است و كتابي در توحيد و كتاب زيارات و مناسك دارد كتابي در رد بر محمد بن جعفر اسدي نوشته.

زيد بن موسي بن جعفر در بصره قيام كرد و مردم را دعوت به بيعت با خود نموده و خانه هائي را آتش زد و كاري بيهوده نمود بعد او را گرفته پيش مأمون آوردند. زيد گفت وقتي مرا پيش مأمون بردند نگاهي كرده گفت: ببريد او را پيش برادرش ابوالحسن علي بن موسي، يك ساعت در حضور برادرم ايستاده بودم آنگاه فرمود: زيد! چه كار بدي كردي خون ريزي كردي و امنيت راهها را از بين بردي و اموال مردم را از غير راه حلال صاحب شدي فريب مردمان نادان كوفه را خوردي كه گفتند پيغمبر اكرم فرموده است: فاطمه پاكدامن است



[ صفحه 284]



خداوند فرزندان او را بر آتش جهنم حرام كرده.

اين فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله مخصوص فرزندان بدون واسطه خود او هست حسن و حسين فقط به خدا قسم به اين مقام نرسيدند مگر به واسطه بندگي و اطاعت خدا اگر بنا باشد تو با معصيت و مخالفت خدا مقام آنها را با بندگي بدست آورده اند بيابي تو در نزد خدا از آنها گرامي تري.

در عيون مي نويسد: زيد بن موسي تا آخر خلافت متوكل زنده بود در سر من رآي فوت شد، بالاخره اين همان زيدالنار مشهور است كه اهل رجال او را تضعيف كرده اند از آن جمله مجلسي در وجيزه و در عمدة مي نويسد: حسن بن سهل با او جنگ كرد و بر او پيروز شد زيد را پيش مأمون فرستاد او را دست بسته از مرو پيش مأمون آوردند مأمون فرستاد خدمت برادرش حضرت رضا عليه السلام و جرم او را به برادرش بخشيد. حضرت رضا قسم ياد كرد كه تا زنده است با او صحبت نخواهد كرد دستور داد آزادش كنند بعد مأمون زيد را مسموم كرد و از دنيا رفت.

ابن شهرآشوب - در معالم مي نويسد: حكيمه دختر موسي بن جعفر عليه السلام گفت: وقتي به بالين خيزران رفتم براي زايمان حضرت جواد حضرت رضا عليه السلام مرا خواست فرمود: حكيمه! برو براي ولادت فرزندم، خيزران را با قابله در يك خانه قرار ده. چراغي براي ما گذاشت و در را به روي ما بست.

همين كه حالت زايمان به او دست داد چراغ خاموش شد طشتي مقابل او بود من از خاموش شدن چراغ افسرده شدم، در همين موقع حضرت جواد داخل طشت قرار گرفت بر روي پيكرش چيز نازكي شبيه جامه قرار داشت و نورش مي درخشيد به طوري كه خانه روشن شد. ما به وسيله نور خودش او را ديديم من فوري او را برداشتم و روي دامن گرفته آن روكش نازك را از بدنش گرفتم. حضرت رضا آمد درب را باز كرد ما كار او را تمام كرديم حضرت جواد را گرفت و در گهواره گذاشت فرمود: حكيمه! كنار گهواره او باش.



[ صفحه 285]



حكيمه گفت: در روز سوم چشم به طرف آسمان گشوده گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله. من با ترس حركت كرده خدمت حضرت رضا رفتم گفتم: چيز عجيبي از اين پسر ديدم فرمود: چه چيز؟ جريان را نقل كردم فرمود حكيمه! كارهاي شگفت انگيزي كه نديده اي از اين فرزندم بيشتر است از آنچه تو ديدي.

حكيمه با كاف است چنانچه جدم بحرالعلوم به اين مطلب تصريح نموده و گفته است حليمه با لام از تغييراتي است كه عوام داده اند، در كوههاي بهبهان مزاري است كه منسوب به حكيمه است كساني كه از آنجا رفت و آمد دارند آن مزار را زيارت مي كنند.

فاطمه دختر موسي بن جعفر عليه السلام. صدوق در ثواب الاعمال و عيون نيز با سند خود نقل مي كند كه گفت: سؤال كردم از حضرت رضا عليه السلام راجع به فاطمه دختر موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: هر كس او را زيارت كند بهشت برين جايگاهش خواهد بود. در كامل الزياره نيز همين روايت نقل شده، در همان كتاب با سند خود از حضرت جواد نقل مي كند كه فرمود: هر كس عمه ام را زيارت كند به او بهشت برين را مي دهند. در مزار بحار مي نويسد: در بعضي از كتابهاي زيارت ديدم كه علي ابن ابراهيم از پدرش از سعد از حضرت رضا عليه السلام نقل كرد كه فرمود: سعد قبري از ما در بلاد شما است عرض كردم: فدايت شوم قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: آري هر كس زيارت كند او را با عرفان بهشت برين جايگاهش خواهد بود.

در تاريخ قم حسن بن محمد قمي از حضرت صادق عليه السلام نقل مي كند كه خدا را حرمي است كه مكه است و پيامبر نيز حرمي دارد كه مدينه است و اميرالمؤمنين حرمي دارد كه كوفه است و حرم ما قم است به زودي زني از فرزندان من در آن جا دفن مي شود هر كس او را زيارت كند بهشت برين او را واجب مي شود. اين فرمايش را حضرت صادق موقعي فرمود كه هنوز مادر موسي بن جعفر به موسي حامله نشده بود.

با سند ديگري: زيارت حضرت معصومه ثوابش برابر با بهشت است. در بعضي



[ صفحه 286]



از تواريخ نقل كرده اند گنبدي كه اكنون بر روي قبر آن بي بي است در سال 529 به امر شاه بيگم دختر عمادبيگ ساخته شده اما طلاكاري و بعضي از جواهراتي كه روي قبر است از آثار فتحعلي شاه قاجار است.

فاطمه صغري قبرش در بادكوبه خارج شهر است به فاصله يك فرسخ از قسمت جنوبي كه در وسط يك مسجد قديمي قرار دارد. صاحب مرآت البلدان چنين نقل كرده و در رشت مزاري است كه منسوب است به فاطمه طاهره خواهر حضرت رضا عليه السلام شايد او غير اين فاطمه باشد. سبط ابن جوزي در تذكرة الخواص در ضمن تعداد دختران موسي بن جعفر مي نويسد: چهار فاطمه داشت: كبري و صغري و وسطي و اخري. والله اعلم.

سخني درباره قبه موسي بن جعفر عليه السلام

شافعي مي گفت: قبر موسي بن جعفر پادزهر مجربي است. در جامع التواريخ تأليف رشيدالدين فضل الله وزير پسر عمادالدوله ابي الخير مي نويسد: در روز دوشنبه هفدهم ذيحجه سال 672 وفات خواجه نصيرالدين طوسي در بغداد اتفاق افتاد موقع غروب آفتاب. وصيت كرده بود كه كنار قبر موسي بن جعفر و حضرت جواد او را دفن كنند، قبري آراسته با كاشي و ساير لوازم يافتند وقتي جستجو كردند معلوم شد كه خليفه ناصرلدين الله اين قبر را براي خودش دستور داده بود بسازند پس از فوت او پسرش الظاهر او را در مقبره آباء و اجداد خود به نام رصافه دفن كرد.

از عجائب اتفاقات اين بود كه تاريخ تمام شدن اين سرداب مطابق با روز تولد خواجه نصير بود، روز شنبه يازدهم جمادي الاولي سال 597 كه هفتاد و پنج سال و هفت روز عمر كرد.

از كساني كه به فيض هم جواري موسي بن جعفر نائل شد ابوطالب يحيي بن سعيد بن هبة الدين علي بن قزغلي بن زياده كه از فرماندهان بني عباس بود او را شيباني مي گفتند، اصل او از واسط بود كه در بغداد متولد شد سال 522 و در سال 594



[ صفحه 287]



از دنيا رفت و در كنار روضه موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد. ابن خلكان در تاريخ خود چنين نوشته - شيباني مردي شيعه و خوش اخلاق و خوش رفتار بود.

ديگر از كساني كه به فيض قرب جوار رسيده پس از فوت، امير توزن ديلمي از امراء و رجال ديالمه است در زمان متقي عباسي - با او مخالفت كرد سركشي نمود به طوري كه خليفه مجبور شد فرار كند به موصل باز او را دلجوئي كرد و به بغداد برگرداند امير توزن در سال 568 از دنيا رفت ابتداء در خانه اش او را دفن كردند سپس نقل شد به مقابر قريش.

از جمله كساني كه در جوار حضرت موسي بن جعفر و امام جواد دفن شد ابويوسف يعقوب بن ابراهيم يكي از شاگردان ابوحنيفه شاگرد ديگر او محمد بن حسن شيباني بود: قاضي مزبور در سال 113 متولد شد و در هنگام ظهر پنجم ربيع الاول سال 166 از دنيا رفت، قبرش در كنار قبه حضرت موسي بن جعفر و حضرت جواد مشهور است؟

از ديگر كساني كه آنجا دفن شده نواب فرهاد ميرزا معتمدالدوله فرزند مرحوم عباس ميرزا پسر فتحعلي شاه قاجار و ولي عهد سابقش اين نواب از رجال برجسته علمي زمان قاجار بوده كه شهرتي در تتبع و حضور ذهن داشته مخصوصا در تاريخ و جغرافيا و زبان انگليسي.

از او كتابهائي به يادگار مانده از قبيل جام جم در تاريخ ملوك عالم و كتاب قمقام ذخار و صمصام بتار كه در شهادت است و كتاب زنبيل كه شبيه كشكول است و شرح خلاصةالحساب به فارسي و هدايةالسبيل و كفايةالدليل سفر زيارت او به خانه خدا.

از بزرگترين آثار او تعمير صحن امام موسي بن جعفر عليه السلام و طلاكاري سر چهار گلدسته آن دو امام است كه اكنون نيز مشهود است كه مدت تعمير شش سال طول كشيد و در سال 1299 تعمير آن تمام شد. در سال 1305 در طهران از دنيا رفت جنازه او را به كاظمين بردند جلو در صحن شريف دفن كردند محلي كه اكنون پيداست.



[ صفحه 288]