بازگشت

ولادت و مدت زندگي امام


اعلام الوري: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در سال 128 هجري در ابواء [1] هفتم ماه صفر متولد گرديد و سال 183 پنج روز به آخر رجب در زندان سندي بن شاهك در بغداد از دنيا رفت.

بعضي گفته اند: پنجم رجب سال 183 از دنيا رفت و در آن موقع 55 سال داشت، مادرش كنيزي فرزند دار به نام حميده بربريه بود او را حميده پاك نهاد مي گفتند. مدت امامت آن جناب 35 سال بود كه در بيست سالگي به امامت رسيد.

در زمان امامت موسي بن جعفر عليه السلام منصور دوانيقي حكومت مي كرد پس از او پسرش مهدي ده سال زمامدار بود، بعد از مهدي پسر او هادي به نام موسي بن محمد يك سال و يك ماه حكومت داشت. بعد خلافت در اختيار هارون پسر محمد كه مشهور به رشيد بود قرار گرفت. پانزده سال پس از حكومت هارون موسي بن جعفر عليه السلام به وسيله سم در زندان سندي بن شاهك از دنيا رفت. در مدينةالسلام (بغداد) در قبرستان معروف به قبرستان قريش دفن شد. [2] .

بصائرالدرجات - ج 9 ص 129 - ابوبصير گفت: سالي كه موسي بن جعفر عليه السلام



[ صفحه 5]



متولد شد من در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم، وارد ابواء كه شديم امام براي ما و اصحاب سفره اي مرتب و عالي ترتيب داد مشغول غذا خوردن بوديم كه حميده پيغام داد حالت زايمان به من دست داده طبق دستور شما كه فرموده بودي در هنگام تولد اين فرزند شما را مطلع كنم اينك اطلاع دادم.

حضرت صادق عليه السلام با شادي و خوشحالي از جاي حركت كرد طولي نكشيد كه با خنده و خوشحالي تمام آستين بالا زده بود برگشت. گفتيم: خدا شما را خندان داشته باشد و چشمتان روشن باد، بالاخره چه شد كار حميده؟ فرمود: خدا به من پسري عنايت فرمود كه بهترين موجود روي زمين است. جرياني را حميده برايم نقل كرد كه من خود از او بهتر مي دانستم.

عرض كردم: آقا، حميده چه گفت؟ فرمود: حميده مي گفت: هنگام تولد با دو دست روي زمين آمد و سر به سوي آسمان بلند نمود به او گفتم اين نشانه پيامبر و جانشينان بعد از او است.

عرض كردم:چطور اين علامت امام مي شود؟ فرمود: در شبي كه نطفه پدر بزرگم بسته شد هنگام خواب شخصي پيش پدربزرگ پدرم آمد و ظرفي زلال تر از آب و سفيدتر از شير و نرم تر از كره و شيرين تر از عسل و سردتر از يخ آورده به ايشان داد، گفت: پس از آشاميدن با همسر خود همبستر شو. پدربزرگ پدرم با شادي از جاي حركت كرد و آميزش نمود در آن شب نطفه جدم بسته شد.

در شبي كه نطفه پدرم بسته شد نيز شخصي آمد همان شربت را براي جدم آورد و او را وادار به همبستر شدن نمود با شادي همبستر شد نطفه پدرم منعقد گرديد در شب انعقاد نطفه من نيز شخصي همان شربت را براي پدرم آورد و او را مأمور به آميزش نمود، پدرم با شادي و سرور همبستر شد نطفه من منعقد گرديد. شبي كه خودم نطفه اين فرزند را بستم شخصي آمد همان طور كه به پدر و جد و پدربزرگ پدرم شربت داده بود به من نيز داد و مرا به آميزش مأمور كرد با شادي و سرور كه مي دانستم خداوند چه نعمتي به من عنايت مي فرمايد همبستر شدم و نطفه اين فرزندم



[ صفحه 6]



منعقد شد، اينك به شما اطلاع مي دهم به خدا قسم او امام شما بعد از من است.

محاسن برقي همين خبر را در ج 2 ص 314 نقل مي كند، دنباله خبر چنين اضافه مي شود وقتي فرمود اين امام شما است بعد از من. مي نويسد: امام عليه السلام فرمود نطفه امام اين طور بسته مي شود. وقتي نطفه در رحم قرار گرفت پس از چهارماه كه روح در آن دميده شد خداوند فرشته اي به نام حيوان را مي فرستد بر بازوي راستش مي نويسد: «و تمت كلمة ربك صدقاً و عدلا لا مبدل لكلماته» هنگام تولد دو دست خود را روي زمين مي گذارد و سر به آسمان بلند مي كند.

وقتي دست بر روي زمين نهاد يك منادي از عرش از طرف خداي بزرگ از افق اعلي او را به نام و نام پدرش مي خواند: فلاني پسر فلان كس (سه بار اين حرف را تكرار كرد) بواسطه عظمت آفرينشت تو را برگزيده ي خود و صاحب اسرار و مخزن دانش انتخاب نمودم و امين وحي و جانشين من در زميني، رحمت خود را اختصاص داده ام به تو و هر كه تو را دوست داشته باشد و بهشت جاويد و حوريه و غلمان را به آنها بخشيدم. به عزت و جلالم سوگند هر كه با تو دشمني ورزد به شديدترين عذاب خود گرفتارش مي كنم گرچه در دنيا روزي فراخ به او بدهم.

وقتي نداي منادي تمام شود او جواب مي دهد در همان حالي كه دستهاي خود را روي زمين گذاشته مي گويد: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم» وقتي اين جواب را داد خداوند دانش پيشينيان و آيندگان را به او مي بخشد و شايسته زيارت روح در شب قدر مي گردد. گفتم مگر روح همان جبرئيل نيست. فرمود نه. روح مخلوقي است بزرگتر از جبرئيل زيرا جبرئيل از ملائكه است روح از ملائكه بزرگتر است مگر توجه به اين آيه نداري كه خداوند مي فرمايد: «تنزل الملائكة و الروح» فرود مي آيند ملائكه و روح.

محاسن برقي: منهال قصاب گفت: من از مكه به طرف مدينه رهسپار شدم گذارم به ابواء افتاد و آن روز براي حضرت صادق در ابواء فرزندي متولد شده بود



[ صفحه 7]



من يك روز جلوتر از ايشان به مدينه وارد شدم.

امام صادق وقتي به مدينه رسيد سه روز مردم را اطعام كرد من نيز جزو كساني بودم كه از اطعام آن جناب استفاده نمودم هر روز كه مي رفتم آن قدر غذا مي خوردم كه كاملاً سير مي شدم تا فردا ديگر چيزي نمي خوردم، اين سه روز كارم همين بود كه يك مرتبه بيشتر غذا ميل نمي كردم.

خرايج - عيسي بن عبدالرحمان از پدر خود نقل كرد كه پسر عكاشة بن محصن اسدي خدمت حضرت باقر رسيد. امام صادق عليه السلام نيز ايستاده بود مقداري انگور براي عكاشه آوردند. حضرت صادق فرمود: پيرمرد كهنسال و بچه كوچك انگور را يكدانه يكدانه مي خورد كسي كه خيال مي كند سير نمي شود سه تا چهار تا مي خورد ولي تو دوتا دوتا بخور كه مستحب است.

به حضرت باقر عرض كرد: چرا حضرت صادق را داماد نمي كني موقع دامادي اوست در جلو امام كيسه اي پر از دينار قرار داشت كه آن مهر شده بود فرمود: به زودي برده فروشي از اهل بربر وارد منزل ميمون خواهد شد كنيزي از او برايش به همين دينارهائي كه در اين كيسه است مي خرم.

مدتي گذشت روزي خدمت آن جناب رسيديم فرمود: آن برده فروشي كه گفته بودم آمده اكنون با همين كيسه پول از او يك كنيز بخريد. ما رفتيم پيش برده فروش گفت هر چه كنيز داشتم فروختم فقط دو كنيز ديگر باقي مانده كه هر دو مريض هستند يكي از آنها نزديك به بهبودي است. گفتم بياور آن دو را ببينم. هر دو كنيز را آورد. گفتيم همين كنيزي كه بيماريش بهتر شده چند مي فروشي؟

گفت هفتاد دينار گفتيم كمتر كن. گفت از هفتاد دينار كم نمي كنم. گفتيم: به هر مبلغي كه در اين كيسه پول هست مي خريم نمي دانيم در اين كيسه چقدر است.

مردي كه موي هاي سر و ريشش سفيد بود حضور داشت او گفت مهر از كيسه برداريد و بشماريد. برده فروش گفت: باز نكنيد اگر يك شاهي از هفتاد دينار كمتر باشد نمي دهم، آن پيرمرد گفت شما باز كنيد.



[ صفحه 8]



كيسه را گشوديم و شمرديم درست هفتاد دينار بدون كم و زياد. كنيز را برديم خدمت حضرت باقر عليه السلام، امام صادق نيز حضور داشت جريان را عرض كرديم، حمد و سپاس خدا را بجاي آورد به كنيز فرمود اسم تو چيست؟ جواب داد: حميده. فرمود پسنديده هستي در دنيا و شايسته هستي در آخرت اكنون بگو ببينم بيوه هستي يا بكر گفت بكر هستم.

فرمود: چطور ممكن است بكر باشي با اينكه هر كنيزي كه به دست اين برده فروشان بيافتد او را سالم نمي گذارند. گفت نسبت به من نيز همين تصميم را داشت ولي هر وقت نزديك مي شد خداوند پيرمردي كه موي سر و صورتش سفيد شده بود بر او مسلط مي كرد مرتب به چهره اش مي نواخت تا از تصميم خود منصرف مي شد چندين مرتبه اين كار را كرد كه او را مانع شد.

حضرت باقر به امام صادق فرمود: جعفر اين كنيز را داشته باش كه براي تو از او بهترين فرد روي زمين به نام موسي بن جعفر متولد خواهد شد.

كافي - معلي بن خنيس گفت: حضرت صادق فرمود حميده پاك و پاكيزه از كثافات چون شمش طلا پيوسته فرشته ها نگهبان او بودند تا رسيد به دست من اين لطفي بود كه خدا نسبت به من و جانشين من نمود.

در كشف الغمه مي نويسد: در ابواء سال 128 متولد شد. بعضي گفته اند 129 مادرش كنيزي بربري به نام حميده بود و در سال 183 پنج روز به آخر رجب مانده از دنيا رفت بنا به قول او پنجاه و پنج سال داشت و به قول دوم پنجاه و چهار سال.

اعلام الوري - ص 298 - مي نويسد: هشام بن احمر گفت حضرت صادق عليه السلام در روز گرمي مرا فرستاد پيش مردي افريقائي برده فروش. فرمود: كنيزي به اين نام و نشان دارد او را مي خري. به برده فروش مراجعه كردم آنچه امام فرموده بود نزد او نبود برگشتم و جريان را عرض كردم. فرمود: برگرد كنيز همان جا است.

باز پيش برده فروش رفتم قسم خورد كه هر چه كنيز داشته به من نشان داده



[ صفحه 9]



بعد گفت دختركي هست كه مريض است و سرش تراشيده شده كسي به او توجهي ندارد، گفتم همان را بياور او را آورد در حالي كه از بيماري پاهايش به زمين كشيده مي شد و تكيه به دو كنيز ديگر داشت. گفت: به خدا هر چه خواستم اين كنيز را تصرف كنم مقدورم نشد كسي كه از او خريدم نيز مي گفت كه نتوانسته با او نزديكي كند كنيز قسم خورد كه خواب ديدم ماه در دامنم نشست.

گفتار برده فروش و كنيز را براي حضرت صادق نقل كردم دويست دينار به من داده پول را براي برده فروش بردم آن مرد گفت: اين كنيز در راه خدا آزاد باشد اگر معادل پولي كه در مغرب خريده ام به وسيله تو نفرستاده باشد.

گفتار او را براي امام عليه السلام نقل كردم فرمود پسر احمر از اين كنيز فرزندي متولد مي شود كه بين او و خدا حجابي وجود ندارد.

شيخ مفيد - همين روايت را در ارشاد ص 328 - نقل كرده از هشام بن احمر جز اينكه نوشته است: حضرت موسي بن جعفر او را فرستاد براي خريدن كنيز و او مادر حضرت رضا عليه السلام بود.

كافي نيز سال تولد آن جناب را سال 129 و مادرش را حميده ذكر كرده. در روضةالواعظين - هفتم صفر سال 128 تاريخ تولد آن جناب را نوشته، شهيد در دروس نيز سال 128 و 129 را ذكر كرده همان هفتم ماه صفر نوشته.



[ صفحه 10]




پاورقي

[1] ابواء منزلي است بين مكه و مدينه از دهات اطراف مدينه است كه آمنه مادر پيغمبر اسلام در آنجا دفن شده.

[2] در ارشاد مفيد مي نويسد: شش روز قبل از تمام شدن ماه رجب موسي بن جعفر شهيد شد و در غرب بغداد در قبرستان معروف به قبرستان قريش دفن شد و باب الحوائج گرديد.