بازگشت

عبادت و رفتار و اخلاق و دانش فراوان امام


قرب الاسناد - ص 174 - ابراهيم بن عبدالحميد گفت: وارد خانه موسي بن جعفر عليه السلام شدم همان اطاقي كه در آن نماز مي خواند در خانه جز حصير و شمشيري آويزان و قرآني نديدم.

قرب الاسناد: علي بن جعفر گفت: با برادرم موسي بن جعفر عليه السلام در چهار عمره به مكه مشرف شديم با خانواده اش يك مرتبه در بيست و شش روز راه را پيموديم مرتبه دوم بيست و پنج روز و سومين مرتبه بيست و چهار روز و در مرتبه ديگر به بيست و يك روز راه را طي كرديم.

قرب الاسناد: علي بن ابي حمزه گفت: خدمت موسي بن جعفر عليه السلام بودم سي نفر غلام حبشي برايش خريده بودند آنها را آوردند با يكي از آنها كه زيبا بود صحبت كرد سخناني به او نزديك يك ساعت گفت و مقداري پول در اختيارش گذاشت. فرمود: به هر يك از دوستان خود در هر ماه سي درهم بده آنها رفتند.

عرض كردم: فدايت شوم با آن غلام به زبان حبشي صحبت كردي چه دستور به او دادي؟

فرمود گفتم: همراهان خود را وادار به كار نيك كند و هر ماه به هر كدام سي درهم بدهد، وقتي چشمم به او افتاد فهميدم پسر زيرك و از فرزندان رؤساي آنها است. هر چه لازم بود به او سفارش كردم سخنان را پذيرفت غلام درستي است.

فرمود: شايد تو تعجب كردي كه من با او به زبان حبشي صحبت كردم؟ تعجب نكن آنچه از كار امام بر تو پوشيده و مخفي است بيشتر از اينها است، اين كار



[ صفحه 86]



در مقابل علم امام مانند آن است كه مرغي از دريائي با منقار خود يك قطره آب بردارد آيا با برداشتن آن يك قطره آب دريا نقصان مي پذيرد. امام چون دريا است كه كمالات او تمام شدني نيست و كردار عجيبش بيش از اينهاست. وقتي مرغ با منقار از دريا آب بردارد چيزي كم نمي شود همين طور از علم امام چيزي كم و كاست نمي شود و عجائب او پايان پذير نيست.

اعلام الوري - ص 296 - مي نويسد: حضرت موسي بن جعفر عابدترين فرد زمان خود بود، فقيه ترين و سخاوتمندترين و بزرگوارترين اشخاص به شمار مي رفت.

روايت شده نافله هاي شبانه را هميشه مي خواند و آن را وصل به نماز صبح مي كرد بعد تعقيب مي كرد تا آفتاب طلوع كند آنگاه سر به سجده مي گذاشت تا هنگام زوال ظهر سر از سجده بر نمي داشت پيوسته چنين دعا مي كرد: «اللهم اني اسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب» اين دعا را تكرار مي نمود.

يك جمله از دعايش اين بود: «عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك» به طوري از خوف خدا گريه مي كرد كه محاسنش از اشك چشم تر مي شد از همه مردم بيشتر به خانواده و خويشاوندانش رسيدگي مي كرد.

شبها به سروقت فقراء مدينه مي رفت و زنبيل هائي كه محتوي پول از طلا و نقره و آرد و خرما بود براي آنها مي برد و به ايشان مي داد نمي فهميدند چه كسي اين كمك را به آنها مي كند.

ارشاد مفيد - ص 317 - محمد بن عبدالله بكري گفت: وارد مدينه شدم تا پولي به قرض بگيرم خسته شدم، گفتم: خوب است بروم خدمت موسي بن جعفر عليه السلام و شكايت حال خود را به آن جناب بنمايم. رفتم به نقمي همانجا كه امام باغ داشت. امام عليه السلام با غلام خود از باغ خارج شد در دست غربالي داشت كه در آن قطعه گوشت هاي سرخ كرده بود، ديگر چيزي در آن نبود آن جناب شروع به خوردن كرد من نيز با ايشان خوردم.



[ صفحه 87]



آنگاه از من پرسيد چكار داشتي جريان را شرح دادم، داخل باغ شد، مختصري توقف نمود، سپس خارج گرديد به غلام فرمود برو، دست به جانب من دراز كرد كيسه اي كه محتوي سيصد دينار طلا بود به من داد از جاي حركت كرده رفت من نيز سوار بر مركب خود شده برگشتم.

ارشاد و اعلام الوري: يكي از بازماندگان عمر بن خطاب در مدينه موسي بن جعفر عليه السلام را اذيت مي كرد هر وقت ايشان را مي ديد دشنام مي داد و ناسزا به علي عليه السلام مي گفت. روزي يكي از اطرافيان امام عليه السلام عرض كرد: اجازه مي دهي اين تبهكار را بكشم. امام عليه السلام او را به شدت از اين كار بازداشت.

از كار آن مرد جويا شد گفتند: در اطراف مدينه زراعت مي كند به جانب او رفت و او را در مزرعه اش يافت با الاغ خود وارد زراعت او شد، مرد عمري فرياد زد زراعت مرا لگدمال مكن ولي امام همان طور سواره روي زراعت مي رفت تا به او رسيد از مركب پياده شده نشست با صورتي گشاده و خنده به او فرمود: چقدر خرج اين زراعت كرده اي؟ گفت: صد دينار.

فرمود: چقدر اميد داري حاصل برداري. گفت: خبر از غيب ندارم.

فرمود: از تو پرسيدم چقدر اميدواري حاصل بدهد. گفت: اميدوارم دويست دينار حاصل بردارم. امام عليه السلام كيسه اي كه محتوي سيصددينار طلا بود در اختيار او گذاشت. فرمود: زراعت تو نيز به جاي خود هست خداوند آنچه اميدواري حاصل به تو خواهد داد.

عمري از جاي حركت كرده سر امام را بوسيد خواهش كرد از خطايش چشم بپوشد. امام عليه السلام لبخندي زده برگشت.

وقتي امام به مسجد رهسپار شد در آنجا ديد عمري نشسته همين كه چشم او به موسي بن جعفر عليه السلام افتاد گفت: خدا مي داند مقام امامت را به كه بسپارد. اصحاب امام دور او جمع شده گفتند: تو قبلا برخلاف اين رفتار مي كردي. گفت اكنون شنيديد چه گفتم، شروع به دعا براي موسي بن جعفر نمود با او دعوا كردند او نيز



[ صفحه 88]



با آنها نزاع كرد.

وقتي موسي بن جعفر عليه السلام به منزل برگشت به اطرافيان خود فرمود: كدام كار بهتر بود آنچه شما تصميم داشتيد يا آنچه من انجام دادم؟ من او را به راه آوردم با همان مبلغي كه مي دانيد و جلو شر او را گرفتم (شما مي خواستيد او را بكشيد).

گروهي از اهل علم گفته اند كه موسي بن جعفر از دويست تا سيصد دينار به مردم كمك مي كرد كيسه هاي دينار موسي بن جعفر مثل زده مي شد.

ابن عماره و ديگر راويان نقل كرده اند كه وقتي هارون الرشيد به حج رفت به نزديك مدينه كه رسيد بزرگان مدينه از او استقبال كردند از همه جلوتر موسي ابن جعفر عليه السلام قرار داشت كه سوار قاطري بود ربيع گفت: آقا اين چه مركب سواري است كه با آن به ديدار اميرالمؤمنين آمده اي اگر با چنين مركبي به جستجوي چيزي بروي به او نخواهي رسيد اگر از چيزي بخواهي فرار كني فوري به شما مي رسند.

فرمود اين مركب موجب كبر و خودپسندي كه معمولا در اسب هست نخواهد بود در ضمن از ذلت و خواري كه در الاغ سواري وجود دارد دور است (و خير الامور اوسطها) بهترين كارها ميانه روي است.

گفته اند وقتي هارون الرشيد وارد مدينه شد به زيارت قبر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رفت با او گروهي بودند هارون جلو ايستاد از روي افتخار گفت: (السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يابن عم) سلام بر تو يا رسول الله پسر عمو.

موسي بن جعفر عليه السلام پيش آمده گفت: (السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا ابتاه) سلام بر تو يا رسول الله بابا جان، رنگ صورت هارون تغيير كرد و آثار خشم در چهره اش آشكارا ديده مي شد.

روايات زيادي از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نقل شده فقيه ترين فرد زمان خود بود چنانچه قبلا ذكر شد و از همه بهتر قرآن كريم را حفظ داشت و از تمام مردم در خواندن قرآن خوش صداتر بود وقتي قرآن مي خواند محزون مي گرديد و شنوندگان از شنيدن صداي آن جناب كه قرآن تلاوت مي كرد به گريه مي افتادند.



[ صفحه 89]



مردم مدينه ايشان را زين المجتهدين مي ناميدند، بواسطه كظم غيظ و حلمي كه داشت كاظم لقب داشت مدتها بر نابكاري ظالمين صبر كرد تا بالاخره در زندان آنها با غل و زنجير از دنيا رفت صلي الله عليه.

ابوالفرج در مقاتل الطالبيين از احمد بن محمد بن سعيد از يحيي بن حسن نقل مي كند: هر وقت موسي بن جعفر عليه السلام از كسي چيزي مي شنيد كه آزرده مي شد كيسه پر از دينار طلا براي او مي فرستاد. كيسه هاي دينار موسي بن جعفر بين سيصد تا دويست دينار بود و كيسه هاي دينار آن جناب مثل قرار گرفته بود.

مناقب: هشام بن حكم گفت: موسي بن جعفر عليه السلام به ابرهه نصراني فرمود: به كتاب خود انجيل چقدر اطلاع داري. جواب داد من عالم به آن كتاب و تأويلش هستم موسي بن جعفر عليه السلام شروع به خواندن انجيل بود.

ابرهه گفت: عيسي مسيح همين طور تلاوت مي كرد جز عيسي كسي چنين نخوانده انجيل را من مدت پنجاه سال است كه در جستجوي چون تو بوده ام بدست موسي بن جعفر عليه السلام مسلمان شد [1] .

موسي بن جعفر عليه السلام به طور ناشناس وارد يكي از دهات شام شد از حكومت وقت گريزان بود رسيد به در غاري كه در آنجا راهي بود هر سال يك روز پيروان خود را موعظه مي كرد. همين كه چشم راهب به موسي بن جعفر عليه السلام افتاد هيبتي از آن آقا بر دل او وارد شد عرض كرد: شما غريب هستيد فرمود: آري.

عرض كرد: از ملت ما هستيد يا از غير ما فرمود از شما نيستم پرسيد تو از امت مرحومه (امت محمد) هستي فرمود: بلي. عرض كرد از نادانان آنهائي يا از دانشمندانشان



[ صفحه 90]



فرمود: از نادانان نيستم؟

گفت: چطور مي شود كه درخت طوبي ريشه اش در خانه علي است به عقيده شما در خانه حضرت محمد است و شاخه هاي آن در تمام خانه ها هست. فرمود: مانند خورشيد است كه نورش همه جا هست و تمام مكانها را فرا مي گيرد با اينكه خودش در آسمان است. گفت: چطور مي شود كه ميوه ها و غذاهاي بهشتي هر چه بخورند نه تمام مي شود و نه كم مي گردد؟

فرمود: مانند چراغ است كه هر چه از آن چراغ هاي ديگر را روشن كنند نور آن كم نمي شود. عرض كرد: در بهشت سايه اي گسترده هست؟ فرمود: قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سايه اي گسترده است اين آيه قرآن اشاره به آن است: «الم تر الي ربك كيف مد الظل».

گفت: چه مي خورند در بهشت كه نه ادرار مي كنند و نه غائط مي نمايند.

فرمود: بچه در رحم مادر چگونه تغذيه مي شود كه نه بول مي كند و نه غائط.

عرض كرد: اهل بهشت خدمتكاراني دارند كه براي آنها هر چه ميل داشته باشند مي آورند بدون اينكه به ايشان دستوري بدهد؟ فرمود: هر وقت انسان احتياج به چيزي پيدا كند اعضاء او متوجه مي شوند و طبق خواسته ي او عمل مي كنند بدون اينكه به آنها امري كند. عرض كرد كليد بهشت از طلا است يا نقره فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه مي گويد: «لا اله الا الله» گفت: صحيح مي فرمائيد مسلمان شد با تمام همراهانش.

ابوحنيفه گفت: موسي بن جعفر عليه السلام را در كودكي در راهرو منزل پدرش ديدم از او پرسيدم آدم غريب كجا بايد قضاي حاجت كند هر وقت احتياج به چنين كاري داشت. فرمود: مي رود پشت ديوار در جائي كه كسي او را نبيند و كنار نهر آب نباشد و نه زير درخت ميوه و نه اطراف خانه مردم و نه ميان راه و معبر و مساجد نه رو به قبله و نه پشت به قبله وقتي اين شرايط را جمع كرد هرجا خواست قضاي حاجت مي كند.



[ صفحه 91]



گفت: اين جواب را كه از او شنيدم خيلي به نظرم بزرگ و با شخصيت جلوه نمود. عرض كردم: فدايت شوم معصيت از كه سر مي زند. نگاهي به من نموده فرمود: بنشين تا برايت توضيح دهم. نشستم.

فرمود: گناه يا بايد از بنده سر بزند يا از خدا يا از هر دو. اگر از خدا باشد او عادل تر و با انصاف تر از اين است كه بنده اش را كيفر كند بواسطه كاري كه انجام نداده اگر از هر دو سر زده باشد پس خدا با او شريك است، قوي شايسته تر است كه انصاف دهد بنده ي ضعيفش را، اگر از بنده تنها سر بزند به همين جهت خدا امر و نهي مي كند و مي تواند ثواب دهد يا عقاب فرمايد و شايسته بهشت برين يا آتش جهنم گردد.

گفتم: «ذرية بعضها من بعض» [2] نژادي هستند كه عظمت و بزرگواري را از يكديگر به ارث مي برند.

ثعلبي در كشف و بيان مي نويسد: با اينكه احمد بن حنبل از اهل بيت پيامبر كناره مي گرفت هر وقت از امام هفتم عليه السلام روايت مي كرد مي گفت: حديث كرد مرا موسي بن جعفر فرمود، حديث كرد مرا پدرم حضرت صادق همين طور تا پيامبر اكرم. احمد گفت: اين سلسله سند را اگر بر ديوانه بخوانند ديوانگي او برطرف مي شود.

ابونواس در يك ملاقات در مدح موسي بن جعفر اين شعر را سرود:



اذا ابصرتك العين من غير ريبة

و عارض فيك الشك اثبتك القلب



و لو ان ركبا امموك لقادهم

نسيمك حتي يستدل بك الركب



جعلتك حسبي في اموري كلها

و ما خاب من اضحي و انت له حسب



مناقب: صفوان جمال گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم امام بعد از شما



[ صفحه 92]



كيست؟ فرمود: امام اهل بازي و شوخي نيست، در اين موقع موسي بن جعفر عليه السلام آمد چند بزغاله نتاج مكه به همراهش بود به آنها مي فرمود براي پروردگار خود سجده كنيد. امام صادق عليه السلام او را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد فرمود: پدر و مادرم فداي كسي كه اهل بازي و شوخي نيست.

احمد بن عبدالله از پدر خود نقل كرد كه گفت: رفتم پيش فضل بن ربيع آن وقت روي پشت بامي نشسته بود. به من گفت: از اين پنجره داخل خانه را نگاه كن ببين چه مي بيني. نگاه كرده گفتم: جامه اي روي زمين افتاده گفت: خوب دقت كن با دقت نگاه كردم گفتم: شخصي در سجده است. گفت: او را مي شناسي؟ آن آقا موسي بن جعفر عليه السلام است كه در تمام شبانه روز من متوجه ايشان هستم، پيوسته در همين حالت است.

نماز صبح را كه مي خواند تعقيب مي كند تا آفتاب طلوع كند بعد به سجده مي رود در سجده هست تا زوال ظهر. يك نفر مأمور است كه وقت نماز را به اطلاع ايشان برساند وقتي اطلاع مي دهد از جاي حركت مي كند بدون اينكه وضو را تجديد كند به نماز مي ايستد. اين عادت اوست پس از نماز مغرب افطار مي كند بعد وضوي خود را تجديد مي نمايد سپس به سجده مي رود در دل شب پيوسته نماز مي خواند تا سپيده دم.

يكي از نگهبانان مي گفت: من زياد شنيده ام كه اين دعا را مي خواند: «اللهم انت تعلم انني كنت اسألك ان تفرغني لعبادتك، اللهم و قد فعلت فلك الحمد».

در سجده مي فرمود: «قبح الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك».

يك قسمت از دعاي آن جناب اين بود: «اللهم اني اسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب».

حكايت شده كه منصور دوانيقي از موسي بن جعفر عليه السلام درخواست كرد كه در عيد نوروز جلوس نمايد براي تبريك و تهنيت و گرفتن پيشكشي هائي كه مي آورند فرمود:«اني قد فتشت الاخبار عن جدي رسول الله فلم اجد لهذا العيد خبرا و انه



[ صفحه 93]



سنة للفرس و محاها الاسلام» من تمام اخبار جدم پيامبر را جستجو كردم خبري راجع به اين عيد نيافتم اين سنت ايراني است كه اسلام آن را از بين برده هرگز چيزي را كه اسلام از بين برده باشد من دومرتبه آن را زنده نمي كنم.

منصور پيغام داد كه ما اين كار را از نظر سياست لشكري مي كنيم شما را به خداي بزرگ قسم مي دهم كه جلوس بفرمائيد. امام هشتم نشست امراء و وزراء و فرمان روايان و سپهداران براي عرض تبريك مي آمدند و هر كدام هديه و تحفه اي پيشكش مي كردند.

خادم منصور بالاي سر موسي بن جعفر عليه السلام بود هر چه مي آوردند او صورت بر مي داشت از همه آخرتر پيرمرد كهنسالي وارد شد عرض كرد: من مرد فقيري هستم كه وضع مالي ام خوب نبود تا براي شما هديه بياورم.

اما سه شعر جد من درباره جد شما حسين بن علي عليه السلام سروده كه همان ها را به عنوان هديه به شما تقديم مي كنم، اشعار به اين كيفيت خواند:



عجبت لمصقول علاك فرنده

يوم الهياج و قد علاك غبار



و لا سهم نفذتك دون حرائر

يدعون حدك و الدموع غزار



الا تغضغضت السهام و عاقها

عن جسمك الاجلال و الاكبار [3] .

فرمود: هديه تو را پذيرفتم بنشين خدا تو را به خير و بركت رهنمون گردد.

در اين موقع توجه به خادم نموده فرمود: برو پيش اميرالمؤمنين و صورت هديه ها را به او نشان ده بپرس آنها را چه بايد كرد.

خادم رفت پس از مختصر زماني برگشته گفت: اميرالمؤمنين همه آنها را به شما بخشيده و گفته است هر چه مي خواهد بكند. امام عليه السلام به پيرمرد فرمود:



[ صفحه 94]



تمام اين مال را من به تو مي بخشم جمع كن و ببر.

مناقب: موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: روزي از مكتب آمدم و لوح مشقم همراهم بود پدرم مرا مقابل خود نشانده فرمود: پسر جان بنويس «تنح عن القبيح و لا ترده» آنگاه فرمود: مصرع دوم اين شعر را خودت تكميل كن گفتم: «و من اوليته حسنا فزده» پس از آن فرمود: بنويس: «ستلقي من عدوك كل كيد». باز من در تكميل مصرع دوم چنين گفتم: «اذا كاد العدو فلا تكده» پدرم فرمود: «ذرية بعضها من بعض».

رجال كشي - ص 311 - محمد بن سالم گفت: وقتي موسي بن جعفر عليه السلام را آوردند پيش هارون هشام بن ابراهيم عباسي خدمت آن جناب رسيده عرض كرد حواله دارم كه بايد به فضل بن يونس بپردازد تقاضا دارم از او بخواهيد پرداخت كند كه كارم گير است.

امام عليه السلام سوار بر مركب شد و به طرف فضل بن يونس رفت دربان فضل به او اطلاع داد كه موسي بن جعفر درب خانه است. فضل گفت: اگر راست بگوئي تو در راه خدا آزادي. فضل بن يونس با پاي برهنه درب خانه دويد همين كه چشمش به امام افتاد خود را به قدم هاي او انداخته شروع به بوسيدن كرد. تقاضا كرد وارد خانه شود. امام عليه السلام وارد شد به او فرمود: درخواست هشام بن ابراهيم را بپذير. فضل پول او را پرداخت.

عرض كرد: آقا اگر منتي بر من گذاريد هنگام صبحانه است و غذا حاضر است بفرمائيد در خدمت شما صبحانه بخوريم. فرمود: بياور. فضل غذاي سرد آورد امام عليه السلام دست داخل غذا نموده ميل كرد فرمود: مي توان دست داخل غذاي سرد كرد وقتي غذاي سرد را برداشت و غذاي گرم آورد فرمود: غذاي گرم مانع است از اين كه دست در آن فرو بري.

كافي - ج 6 ص 281 - حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در وليمه يكي از فرزندان



[ صفحه 95]



خود سه روز اهل مدينه را غذا داد در ديگهاي بزرگ حلوا مي داد در مساجد و بازارها، يكي از اهل مدينه بر اين كار امام خرده گرفت. سخن او را امام عليه السلام شنيد.

فرمود: خداوند هر چه به پيامبران پيشين داده به حضرت محمد صلي الله عليه و آله نيز مانند آن را عنايت كرده و اضافي نيز داده است. به سليمان فرموده: «هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغير حساب» [4] و به حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرموده است: «ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» [5] .

كافي: موسي بن بكر گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بيشتر اوقات هنگام خواب شكر ميل مي كرد.

كافي: يونس بن يعقوب گفت: كسي كه به او اطمينان دارم به من گفت: كه كنيزان موسي بن جعفر عليه السلام را ديدم لباس رنگارنگ داشتند.

كافي: حسين بن موسي گفت: پدرم موسي بن جعفر عليه السلام هر وقت تصميم مي گرفت به حمام برود دستور مي داد سه مرتبه حمام را آتش كنند به طوري گرم مي شد كه نمي توانست وارد شود تا سياه هاي حبشي مي رفتند براي پدرم فرش مي گستردند وقتي وارد مي شد گاهي مي نشست و گاهي مي ايستاد. روزي از حمام خارج شد مردي از اولاد زبير به او برخورد به نام كيند كه در دست اثر حنا داشت.

فرمود: اين نشانه چيست روي دستت، عرض كرد: حنا. فرمود: پدرم كه دانشمندترين فرد زمان خود بود از پدر خود از جدش نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود: هر كس داخل حمام شود ابتدا نوره بكشد و سپس از فرق سر تا كف پا



[ صفحه 96]



حنا به خود بمالد برايش امان است از جنون و جذام و برص و مرض خارش پوست تا مرتبه دوم كه باز نوره مي كشيد.

كافي: حسن بن عاصم گفت: خدمت موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم با شانه عاج مشغول شانه زدن بود. عرض كردم: فدايت شوم بعضي از عراقي ها معتقدند كه با شانه عاج حلال نيست شانه كردن، فرمود به چه جهت؟ پدرم يك يا دو شانه عاج داشت فرمود: با شانه عاج شانه بزنيد كه موجب از بين رفتن وبا مي شود.

كافي: موسي بن بكر گفت: حضرت موسي بن جعفر را ديدم با شانه عاج شانه مي كرد، برايش خودم خريدم.

كافي: حفض گفت: كسي را نديدم بر خود بيشتر بترسد از موسي بن جعفر عليه السلام و نه كسي بيشتر از او براي مردم اميدوارتر بود از روي حزن و اندوه، قرائت قرآن مي كرد، وقتي قرآن مي خواند مثل اين كه با كسي صحبت مي كند.

كافي: مرازم گفت: با حضرت موسي بن جعفر وارد حمام شدم وقتي خارج شد و به سر حمام آمد دستور داد بخور بياورند و خود را بخور داد. فرمود: براي مرازم هم بخور ببريد. عرض كرد: هر كس بخواهد از بخور استفاده مي كند، فرمود: بسيار خوب.

كافي: احمد بن ابي خلف غلام موسي بن جعفر كه او و پدر و مادر و برادرش را حضرت موسي بن جعفر خريد و آزاد كرد خود احمد را مكاتبه نمود [6] و او را مأمور خريد بازار و امين دخل و خرج كرد.

احمد گفت: زنان موسي بن جعفر دانه خرماي صيحاني كه روي آن پوست و خرما نداشت و پاك بود روي آتش مي گذاشتند قبل از بخور دادن همين كه دانه خرماي شروع به بخور مي كرد بقيه دانه ها را مي ريختند و خود را از دور بخور مي دادند اين طور خوشبوتر و بهتر است و امر مي كردند همين طور بخور دهيد.

كافي: خلف بن حماد كوفي گفت: يكي از اصحاب با دختري كه هنوز



[ صفحه 97]



حيض نشده بود ازدواج كرد، وقتي با او نزديكي كرد خون جاري شد كه تا حدود ده روز قطع نشد، گفت او را به قابله ها و زناني كه وارد هستند نشان بدهيد زنها اختلاف كردند، بعضي گفتند خون حيض و بعضي معتقد بودند خون بكارت است.

اين مسئله را از فقهاي خود مثل ابوحنيفه و ديگران سؤال كردند. در جواب گفتند پيش آمد مشكلي است نماز هم واجب است بايد وضو بگيرد و نمازش را بخواند و شوهرش از نزديكي با او خودداري كند تا پاك شود اگر خون حيض باشد نماز خواندنش ضرر ندارد اگر خون بكارت باشد كه بايد نماز بخواند دخترك همين كار را كرد.

خلف بن حماد گفت: همان سال من به حج رفتم وقتي به مني رسيديم پيغام به موسي بن جعفر عليه السلام دادم و به ايشان عرض كردم مسئله اي است كه براي ما خيلي مشكل شده اگر اجازه مي دهي از شما سؤال كنم. جواب داد وقتي مردم از رفت و آمد افتادند و خلوت شد بيا پيش من انشاءالله.

ايستادم تا شب شد و مردم از رفت و آمد افتادند رفتم به خيمه موسي بن جعفر عليه السلام، همين كه نزديك خيمه رسيدم غلام سياهي را ديدم سر راه نشسته گفت: كيستي؟ گفتم: يكي از حاجيانم. پرسيد اسمت چيست؟ گفتم: خلف بن حماد گفت: بدون اجازه وارد شو مرا دستور داده است اينجا بنشينم هر وقت آمدي به تو اجازه بدهم، داخل خيمه شده سلام كردم. جواب سلام مرا داد تنها روي تشك نشسته بودم در خيمه هيچكس جز امام نبود همين كه نشستم از حالم جويا شد من نيز از حال امام پرسيدم.

عرض كردم يكي از دوستان شما با دختري كه هنوز حايض نشده بود ازدواج كرد پس از همبستر شدن خون از دختر مي آمد در حدود ده روز اين خون طول كشيد. زنهاي قابله اختلاف داشتند بعضي مي گفتند خون حيض است و گروهي معتقد بودند خون بكارت است اين زن چه بايد بكند.

فرمود از خدا بپرهيز و اگر خون حيض است نماز نخواند تا پاك شود و



[ صفحه 98]



همسرش از نزديكي با او خودداري كند اگر خون بكارت باشد باز بايد از خدا بترسد وضو بگيرد و نمازش را بخواند شوهرش مي تواند با او همبستر شود در صورتي كه ميل داشت، عرض كردم آقا از كجا تشخيص دهند كه چه خوني است كه بعد به اين دستور عمل كنند.

در اين موقع امام به جانب چپ و راست خيمه نگاهي كرد مبادا كسي سخن او را بشنود آنگاه از جاي حركت نموده نزديك من آمد فرمود خلف! مواظب باش اين از اسرار خداست مبادا فاش كني و به اين مردم اصول دين خدا را نياموزي سپس با دست چپ اشاره كرد كه چنين پنبه را داخل فرج مي گذارد و كمي صبر مي كند بعد آرام خارج مي نمايد اگر خون دور پنبه را فراگرفته بود از بكارت است چنانچه خون داخل پنبه رفته بود از حيض است.

چنان از توضيح اين جواب شاد شدم كه اشكهايم جاري شد وقتي از گريه آرام گرفتم فرمود: چرا گريه مي كني؟ عرض كردم يابن رسول الله چه كسي مي تواند جز شما چنين جوابي بدهد؟ فرمود به خدا قسم اين توضيح از جانب پيامبر اكرم از جبرئيل از طرف خدا بود.

كافي: حضرت موسي بن جعفر هر وقت ناراحت و غمگين بود نافله را ترك مي كرد. كافي: معتب گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در باغ مشغول قطع كردن شاخه هاي درختان بود چشم به غلامش افتاد كه خوشه ي خرمائي را برداشت و پشت ديوار باغ انداخت پيش غلام آمدم و او را با خوشه خرما خدمت امام برده گفتم اين غلام را با اين خوشه خرما ديدم به غلام فرمود: فلاني گرسنه مي شوي عرض كرد: نه. فرمود: برهنه هستي عرض كرد نه. فرمود پس چرا اين خرما را برداشتي. گفت خواستم چنين كنم فرمود: برو اين مال تو باشد فرمود: آزادش بگذاريد.

كافي: علي بن ابي حمزه از پدر خود نقل كرده گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را ديدم در زمين خود مشغول كار بود و پاهايش در عرق فرو رفته



[ صفحه 99]



بود عرض كردم: آقا كارگرها كجا هستند فرمود: علي! با دست خود كساني كار كرده اند كه از من و پدرم بهتر بوده اند، عرض كردم: كيانند آنها.

فرمود: پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين عليهماالسلام اجداد من همه با دست خود كار مي كردند، كار كردن شيوه پيمبران و مرسلين و اوصياء و صالحين است.

كافي: ابوبصير گفت: در سالي كه حضرت صادق عليه السلام از دنيا رفته بود خدمت موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم عرض كردم آقا چه شد كه شما يك قوچ قرباني كردي فلان كس شتر كشت.

فرمود: نوح در كشتي بود با آنچه در كشتي قرار داشت كشتي مأموريت داشت اطراف خانه كعبه طواف كرد كه همين طواف نساء است بعد مهار كشتي را رها كرد خداوند به كوهها خطاب كرد كه من كشتي نوح را روي يكي از شما قرار خواهم داد كوهها بر خود باليدند و كبر نمودند اما كوه جودي تواضع و فروتني كرد كه يكي از كوههاي شهر شما است. سينه كشتي در روي آن كوه قرار گرفت.

نوح در اين موقع گفت: «يا ماوي اتقن» به زبان سرياني يعني خدايا اصلاح كن، ابوبصير گفت گمان كردم امام عليه السلام كنايه به نفس خود داشت.

كافي: هشام بن احمر گفت: با حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي رفتم در اطراف مدينه ناگهان امام از مركب خود فرود آمد و سر به سجده گذاشته سجده اي طولاني كرد آنگاه سربرداشت و سوار شد.

عرض كردم: فدايت شوم سجده اي طولاني كردي؟ فرمود: به ياد يكي از نعمت هاي خدا بر خود افتادم خواستم شكر خدايم را كنم.

كافي: عيسي شلقان گفت: من نشسته بودم موسي بن جعفر عليه السلام رد شد با او چارپائي بود گفتم: غلام نمي بيني پدرت چه مي كند به ما كاري را دستور مي دهد بعد ما را از آن نهي مي كند به ما دستور داد نسبت به ابوالخطاب مهر بورزيم، اينك



[ صفحه 100]



دستور مي دهد او را لعنت كنيم و از او متنفر باشيم.

حضرت موسي بن جعفر كه در آن وقت كودكي بود فرمود: خداوند گروهي را براي ايمان آفريده كه ثابت هستند و گروهي را نيز براي كفر كه آنها نيز ثابت هستند و گروهي را بين اين دو دسته قرار داده كه ايمان را عاريه به آنها داده هر وقت بخواهد از آنها مي گيرد ابوالخطاب از كساني است كه ايمان او عاريه است.

گفت: خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم و آنچه به موسي بن جعفر عليه السلام گفته بودم و جواب ايشان را برايش عرض كردم فرمود: او از نژاد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است.

كافي: موسي بن بكر گفت: بيش از شماره شنيدم حضرت موسي بن جعفر اين شعر را مي خواند:



فان يك يا اميم علي دين

فعمران بن موسي يستدين



كافي: عبدالحميد بن سعيد گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام غلامي را فرستاد تا تخم مرغ بخرد غلام با يك يا دو تخم قماربازي كرد وقتي آنها را آورد موسي بن جعفر عليه السلام خورد غلام ديگري عرض كرد آقا در ميان اين تخم مرغ، تخم مرغي بوده كه با او قماربازي كرده بودند، امام عليه السلام طشتي خواست آنچه خورده بود استفراغ كرد.

كافي: معتب گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام دستور مي داد وقتي ميوه مي رسيد بچينيم و در بازار بفروشيم احتياج خود را روز به روز با ساير مردم از بازار بخريم.

مكارم الاخلاق - ص 165 - محمد بن جعفر عاصمي از پدر خود از جدش نقل كرد كه گفت: به مكه رفتم با گروهي از اصحاب و دوستان وارد مدينه شدم در جستجوي محلي بوديم كه آنجا فرود آئيم در بين راه روبرو با حضرت موسي بن جعفر عليه السلام شديم كه سوار الاغ سبز رنگي بود از پي آن جناب غذا حمل مي كردند.

مابين نخلستانها فرود آمديم امام عليه السلام نيز همانجا فرود آمد دستور داد



[ صفحه 101]



طشت آوردند با آب و چوبك ابتدا دستهاي خود را شست از طرف راست طشت گرداندند تا تمام ما شستيم، بعد از طرف چپ شروع كردند تا همه دستهاي خود را شستند غذا آوردند ابتدا به نمك نمود. سپس فرمود: بخوريد به نام خداوند بخشنده مهربان بعد از سركه ميل كرد سپس شانه گوسفندي را كه بريان كرده بودند آوردند فرمود: بخوريد، بسم الله الرحمن الرحيم. اين غذائي است كه پيغمبر اكرم از آن خوشش مي آمد.

بعد سركه و روغن زيتون آوردند فرمود:بخوريد بسم الله الرحمن الرحيم اين غذائي است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام آن را دوست مي داشت پس از آن سكباج [7] آوردند فرمود: ميل كنيد به نام خداوند بخشنده مهربان به اين غذا اميرالمؤمنين عليه السلام علاقه داشت.

سپس گوشت و بادنجان آوردند فرمود: بخوريد به نام خداوند بخشنده مهربان به اين غذا حسن بن علي عليه السلام علاقه داشت، آن گاه شير ترش آوردند كه در آن نان تريد شده بود فرمود: بخوريد به نام خداوند بخشنده مهربان از اين غذا حسين بن علي عليه السلام خوشش مي آمد سپس پنيري كه با ادويه معطر شده بود آوردند فرمود:بخوريد بسم الله الرحمن الرحيم. اين غذا را محمد بن علي عليه السلام دوست مي داشت بعد قدحي آوردند كه در آن تخم مرغ را با آرد و روغن درست كرده بودند فرمود بخوريد به نام خداوند بخشنده مهربان اين غذا را پدرم حضرت صادق دوست داشت بعد حلوا آوردند فرمود: بخوريد به نام خداوند بخشنده مهربان از اين غذا من خوشم مي آيد. سفره را برچيدند يكي از ما حركت كرد تا آنچه زير سفره بود بيرون بريزد فرمود اين كار را در اطاقها مي كنند كه زير سقف است ولي در چنين جائي، باشد براي پرندگان و چهارپايان.

بعد خلال آوردند فرمود: قبل از خلال بايد زبان را به دور دهان بگرداني



[ صفحه 102]



هر چه از غذاهاي بن دندان و اطراف لثه بيرون آمد آن را فروببري هر چه ماند به وسيله خلال خارج مي كني و بيرون مي اندازي. سپس طشت و آب آوردند ابتداء از طرف چپ شروع كرد تا رسيد به ايشان دست خود را شست سپس دست كساني كه طرف راست بودند شستند تا تمام شد.

آنگاه فرمود: عاصم چگونه به هم رسيدگي مي كنيد و به درد هم مي خوريد؟ عرض كرد: به بهترين وجهي كه مردم ممكن است به هم برسند. فرمود: اگر يكي از شما تنگدست شد مي آيد به خانه برادرش و مي گويد كيسه پول او را بياورند و مهر از سر كيسه برداشته آنگاه هر چه لازم داشت بر مي دارد و كسي به او اعتراض نمي كند؟

عرض كرد: نه اين طور نيست. فرمود: پس آن طور كه من دوست دارم، شما به هم رسيدگي و كمك نداريد هنگام تنگدستي و فقر.

ابراهيم بن ابي البلاد گفت: حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به من فرمود: كه هر روز پنج هزار مرتبه استغفار مي كنم.

قرب الاسناد - ص 173 - حسين بن ابي الفرندس گفت: حضرت موسي بن جعفر را در مني ديدم كه شبيه شلوار چيزي بر پا داشت و ردائي بر دوش، تكيه كرده بود به چند جوان سياه روي دست راست خود. غلام سياهي قدحي خرما آورد شروع كرد به خوردن با دست چپ و به روي دست راست خود تكيه نموده بود.

اين جريان را به يكي از دوستانم نقل كردم گفت: تو ديدي با دست چپ ميل كند گفتم: بلي. گفت: به خدا سوگند سليمان بن خالد گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم مي فرمود: امام هر دو دستش راست است.

قرب الاسناد: حسين بن موسي بن جعفر عليه السلام از مادر خود نقل كرد كه گفت: موسي بن جعفر عليه السلام رو به قبله روي پشت بام خوابيده بود من پايش را مي خاراندم ناگهان از جاي جست و لباس خود را روي زمين مي كشيد به سرعت رفت. من از پي ايشان رفتم ديدم دو غلام با دو كنيز مشغول صحبت هستند ولي ديوار بين



[ صفحه 103]



آنها فاصله است به يكديگر نمي رسند حرفهاي آنها را گوش مي دهد در اين موقع متوجه من شد فرمود از چه وقت اينجا آمده اي؟ گفتم: از وقتي با عجله از خواب حركت كردي ترسيدم از پي شما آمدم فرمود: صحبت را نشنيدي؟ گفتم: چرا. فردا صبح آن دو غلام را به يك شهر و دو كنيز را به شهر ديگري فرستاد و آنها را فروخت.

خرايج - ص 253 - روايت شده كه مهدي خليفه عباسي دستور داد چاهي نزديك قبر عبادي بكنند كه حجاج از آب آن استفاده نمايند بيش از صد قامت حفر كردند در بين حفر كردن ناگهان روزنه بزرگي باز شد كه از داخل آن هوا خارج مي شد بسيار گود و تاريك، بادي كه خارج مي شد صدائي داشت.

دو نفر را داخل آن كردند وقتي خارج شدند رنگشان پريده بود گفتند در آنجا هوا بود و منزل هائي كه در آنها مردان و زناني قرار داشتند و چهارپاياني از قبيل شتر و گاو و گوسفند نيزبود به هر كدام دست مي زديم از هم مي پاشيدند، از علما پرسيدند هيچكدام نتوانستند جواب بدهند.

روزي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام پيش مهدي رفت از آن جناب سؤال كرد فرمود: آنها اصحاب احقاف باقي مانده قوم عاد هستند كه زمين آنها را با خانه هايشان فرو برد و آنچه آن دو مرد ديده بودند امام نيز توضيح داد.



[ صفحه 104]




پاورقي

[1] در روايت ص 114 نام او را بريه مي نويسد و نقل مي كند كه زن همراه او نيز مسلمان شد هشام با او و آن زن خدمت حضرت صادق رسيدند و جريان را به عرض امام رساند بريه گفت شما از كجا تورات و انجيل و كتابهاي پيامبران را داريد فرمود به ارث از آنها به ما رسيده همان طور كه آنها مي خوانده اند ما مي خوانيم خدا در روي زمين حجتي قرار نمي دهد كه از او چيزي بپرسند بگويد نمي دانم.

[2] معني شعر: وقتي چشم به شما مي افتد بدون شك شخصيت و جلالت شما را در مي يابد اگر كارداني شما را رهنماي خود قرار دهند به تمام هدف و منظور خود مي رسند من تو را كفيل و پشتيبان خود قرار داده ام كسي كه چون تو را پشتيبان خود قرار داده نااميد نمي شود.

[3] تعجب مي كنم از شمشيرهاي آبدار چگونه بر پيكر تو فرود آمدند با اينكه غبار غريبي چهره عزيزت را گرفته بود و درشگفتم از تيرها در مقابل چشم بانوان حريمت كه با اشكهاي جاري جد خود را به مدد مي خواستند چگونه نشكستند و چرا بزرگواري و عظمت تو مانع از فرو رفتن آنها نشد.

[4] سوره ص آيه 39 اين بخشش ما است، بر ديگران منت گذار و يا آن را نگهدار بدون حساب.

[5] سوره حشر آيه 7 هر چه پيامبر اكرم به شما امر كرد بپذيريد و از هر چه بازداشت خودداري كنيد. كنايه از اين كه هر چه ما انجام مي دهيم عين مصلحت و عيب جوئي صحيح نيست.

[6] مكاتبه كه با غلام قراردادي مي گذارند كه پس از پرداخت فلان مبلغ و گذشت فلان زمان آزاد خواهد بود.

[7] غذاي معروفي است كه از سركه و زعفران و گوشت تهيه مي كنند.