بازگشت

در فضيلت عقل


امام هفتم در فضيلت عقل به هشام بن حكم بياناتي فرموده است كه مستند به آيات مباركات قرآن بوده و بسيار عالي و ارزنده مي باشد و كليني آن را در اصول كافي و شيخ حراني در تحف العقول با اختلافاتي نقل كرده اند.

هشام گويد: حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام به من چنين فرمود: يا هشام ان الله تبارك و تعالي بشر اهل العقل و الفهم في كتابه فقال: فبشر عباد، الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولواالالباب [1] .

ترجمه: اي هشام خداوند تبارك و تعالي صاحبان عقل و فهم را در كتابش مژده داده و فرموده است: آن بندگان مرا كه هر گفتاري را شنيده و از نيكوترين آنها پيروي مي كنند بشارت ده آنان كساني هستند كه خداوند هدايتشان نموده و آنها هستند كه خردمندانند.

يا هشام ان الله تبارك و تعالي اكمل للناس الحجج بالعقول و نصر النبيين بالبيان و دلهم علي ربوبيته بالادلة فقال: و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم، ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون. [2] .



[ صفحه 133]



ترجمه: اي هشام خداوند تبارك و تعالي به وسيله ي عقول حجت ها را براي مردم كامل كرده و پيغمبران را با بيان ياري نموده است (نفوس پيغمبران را با زيادتي عقل كامل كرده كه براي مردم حجت هائي باشند و به بيان حق آنها را ياري نموده است) و با دلايل و براهيني آنان را به ربوبيت خويش رهنمائي كرده و فرموده است: معبود شما خداي يگانه است و جز او كه رحمان و رحيم است خدائي نيست، زيرا كه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد (يا تفاوت) شب و روز و كشتي كه در دريا به سود مردم روان است و باراني كه خداوند از آسمان نازل مي كند و زمين را به وسيله ي آن پس از مردنش زنده مي گرداند و در روي زمين از همه ي جنبندگان پراكنده نمايد و همچنين در گردش بادها و ابري كه ميان آسمان و زمين تحت فرمان است همگي نشانه هائي است (بر وجود خداي يگانه) براي كساني كه تعقل مي كنند.

يا هشام قد جعل الله ذلك دليلاً علي معرفته بان لهم مدبراً فقال: و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر، و النجوم مسخرات بامره ان في ذلك لايات لقوم يعقلون [3] و قال: هو الذي خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلاً لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخاً و منكم من يتوفي من قبل و لتبلغوا اجلاً مسمي و لعلكم تعقلون [4] و قال: ان في اختلاف الليل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون و قال: يحيي الارض بعد موتها قد



[ صفحه 134]



بينا لكم الايات لعلكم تعقلون. [5] و قال:

و جنات من أعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي

بماء واحد و نفضل بعضها علي بعض في الاكل ان في ذلك لايات لقوم يعقلون. [6] و قال و من اياته يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينزل من السماء ماء فيحيي به الارض بعد موتها ان في ذلك لايات لقوم يعقلون [7] و قال: قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون [8] و قال: هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء فيما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم انفسكم كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون [9] .

ترجمه: اي هشام البته خداوند اينها را رهنماي معرفت خويش قرار داده است زيرا كه مسلماً براي آنها مدبري است پس فرموده است: شب و روز و خورشيد و ماه را به خدمت شما گماشت و ستارگان به امر او تحت فرمانند كه در اين امور براي كساني كه انديشه و تعقل مي كنند نشانه هائي است. و فرمود: او آن چنان خدائي است كه شما را از خاك آفريد آنگاه از نطفه و سپس از پاره ي گوشتي و سپس شما را به صورت طفلي (از رحم مادر) بيرون آورد تا به كمال رشد و نيرو برسيد و سپس پير شويد و بعضي از شما پيش از پيري مي ميرد و (اين تحولات براي اين است كه) به مدت معين عمر خود برسيد شايد تعقل كنيد. و



[ صفحه 135]



باز فرمود: در گردش شب و روز و رزقي كه (باران) خداوند از آسمان مي فرستد و زمين را بعد از موات شدنش زنده نمايد و در گردش بادها و ابر تسخير شده در فضا نشانه هائي (بر وجود خدا) است براي كساني كه تعقل مي كنند و فرمود زمين را پس از مردن زنده مي كند اين آيات را براي شما بيان كرديم تا تعقل كنيد. و فرمود: باغ هائي از تاك ها و زراعت و درختان خرما جفت هم و جدا از هم كه از يك آب آبياري مي شوند و ميوه ي بعضي از آنها را به بعضي ديگر برتري داديم كه در اين امور نشانه هائي است براي كساني كه تعقل مي كنند و فرمود: از جمله ي آيات خدا اين است كه برق را براي بيم و اميد به شما بنمايانند و از آسمان آبي نازل مي كند كه به وسيله ي آن زمين را پس از مواتش زنده مي گرداند و در اين كارها نشانه هائي است براي كساني كه تعقل مي كنند. و فرمود: (اي پيغمبر به مردم) بگو بيائيد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده برايتان بخوانم اينكه چيزي را با او شريك قرار ندهيد و با پدر و مادر نيكي كنيد و فرزندانتان را از ترس تنگدستي نكشيد كه شما و آنها را ما روزي مي دهيم و به كارهاي زشت چه آشكار و چه پنهان نزديك نشويد و نفسي را كه خدا محترم داشته جز به حق مكشيد، اينها است كه خداوند شما را بدان ها سفارش كرده شايد تعقل كنيد. و فرمود: آيا بعضي از بردگان شما در مورد آنچه ما به شما روزي داده ايم شريك مي باشند تا در مال و دارائي برابر باشيد و از آنها مي ترسيد همچنانكه از همديگر مي ترسيد ما آيات خود را اين چنين براي كساني كه تعقل مي كنند شرح و تفصيل مي دهيم.

يا هشام ثم وعظ اهل العقل و رغبهم في الاخرة فقال: و ما الحيوة الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون؟ [10] .



[ صفحه 136]



ترجمه: سپس خداوند خردمندان را پند داد و آنها را به آخرت تشويقشان كرد و فرمود: زندگاني دنيا جز بازيچه و سرگرمي نيست و البته سراي آخرت براي پرهيزكاران بهتر است آيا تعقل نمي كنيد؟

يا هشام ثم خوف الذين لا يعقلون عقابه فقال تعالي: ثم دمرنا الاخرين، و انكم لتمرون عليهم مصبحين، و بالليل افلا تعقلون؟ و قال: انا منزلون علي اهل هذه القرية رجزاً من السماء بما كانوا يفسقون، و لقد تركنا منها اية بينة لقوم يعقلون [11] .

ترجمه: اي هشام آنگاه خداوند تعالي كساني را كه عذاب او را تعقل نمي كنند بيم داده و فرمود: سپس ديگران را هلاك ساختيم، شما صبحگاه و شامگاه بر آنها گذر مي كنيد آيا تعقل نمي كنيد؟ و فرمود: ما بر مردم اين دهكده به كيفر فسق و گناهي كه مي كردند عذابي از آسمان فرود آورديم و از آن نشانه ي روشني به جا گذاشتيم براي كساني كه تعقل مي كنند.

يا هشام ان العقل مع العلم فقال: و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون [12] .

ترجمه: اي هشام يقيناً عقل همراه علم است و خدا فرمود: و اين مثل ها را براي مردم مي زنيم و در آنها تعقل نمي كنند مگر دانشمندان.

يا هشام ثم ذم الذين لا يعقلون فقال: و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالو بل نتبع ما الفينا عليه اباءنا او لو كان اباءهم لا يعقلون شيئا و لا



[ صفحه 137]



يهتدون [13] و قال: مثل الذين كفروا كمثل الذي ينعق بمالا يسمع الا دعاء و نداء صم بكم عمي فهم لا يعقلون [14] و قال: و منهم من يستمعون اليك افأنت تسمع الصم و لو كانؤا لا يعقلون [15] و قال: ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلاً [16] و قال: لا يقاتلونكم جميعاً الا في قري محصنة او من وراء جدر بأسهم بينهم شديد تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتي ذلك بانهم قوم لا يعقلون [17] و قال: و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون؟ [18] .

ترجمه: اي هشام سپس خداوند كساني را كه تعقل نمي كنند مذمت كرده و فرمود: چون به آنها (مشركين) گفته شود كه پيروي كنيد از آنچه خداوند نازل كرده است گويند بلكه ما از آنچه پدران خود را بدان يافتيم پيروي مي كنيم اگر چه پدرانشان چيزي تعقل نكرده و هدايت نيافته بودند. و فرمود: داستان كافران (اي پيغمبر كه تو آنها را دعوت مي كني) مانند آن است كه كسي به حيواني كه جز صدا و فريادي نشنود بانگ زند آنان كران و لالان و كورانند و تعقل نمي كنند. و فرمود: و بعضي از آنان به سوي تو گوش فرا مي دهند اما آيا تو مي تواني به كران سخني بشنواني در صورتي كه تعقل نمي كنند. و فرمود: يا گمان مي كني بيشتر آنها مي شنوند و يا تعقل مي كنند آنها نيستند مگر مانند چهار پايان بلكه راه و روش آنها گمراه تر است. و فرمود: (يهود) با شما بطور دسته جمعي جنگ نكنند مگر از داخل دهكده ي مستحكم و يا از پشت ديوارها، دليري آنها در ميان



[ صفحه 138]



خودشان شديد است (ميان خود لاف شجاعت مي زنند ولي در برابر مسلمين ضعيف و زبونند) چنانكه گمان بري كه آنها با هم اتفاق دارند اما دلهايشان از هم پراكنده است، اين براي آنست كه آنها گروهي هستند كه تعقل نمي كنند. و فرمود (مردم را به نيكي دستور مي دهيد) و خودتان را فراموش مي كنيد در حالي كه كتاب آسماني را مي خوانيد آيا تعقل نمي كنيد؟

يا هشام ثم ذم الله الكثرة فقال: و ان تطع اكثر من في الارض يضلوك عن سبيل الله [19] و قال: و لئن سألتهم من خلق السماوات و الارض ليقولن الله قل الحمدلله بل اكثرهم لا يعلمون [20] و قال: و لئن سألتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض

من بعد موتها ليقولن الله قل الحمد لله بل اكثرهم لا يعقلون [21] .

ترجمه: اي هشام آنگاه خداوند اكثريت مردم را نكوهش كرده و فرمود: اگر بخواهي از اكثريت مردم پيروي كني تو را از راه خدا گمراه مي كنند. و فرمود اگر از آنها (مشركين و بت پرستان) بپرسي آسمان ها و زمين را كه خلق كرده است، يقيناً مي گويند خدا بگو ستايش مخصوص خداست بلكه اكثر آنها نمي دانند. و فرمود: و اگر از آنها بپرسي چه كسي آب را از آسمان فرو فرستاد و به وسيله ي آن زمين موات را احياء نمود البته مي گويند خدا، بگو ستايش مخصوص خدا است اما اكثر آنها تعقل نمي كنند.

يا هشام ثم مدح القلة فقال: و قليل من عبادي الشكور [22] و قال: قليل ما



[ صفحه 139]



هم [23] و قال: و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه أتقتلون رجلا ان يقول ربي الله [24] و قال: و من آمن و ما آمن معه الا قليل [25] و قال: و لكن اكثرهم لا يعلمون [26] و قال: و اكثرهم لا يعقلون [27] و قال: و اكثرهم لا يشعرون.

ترجمه: اي هشام خداوند سپس اقليت را ستود و فرمود: و كمي از بندگان من شكرگزارند، و فرمود: (بسياري از شركاء به همديگر ستم مي كنند به جز آنها كه ايمان داشته و كار شايسته انجام مي دهند) و آنها كمند. و فرمود: يك مرد مؤمن از خاندان فرعون كه ايمانش را مخفي مي داشت گفت آيا مي خواهيد مردي را بكشيد كه مي گويد پروردگارم خدا است؟ و فرمود: جز اندكي به نوح ايمان نياوردند. و فرمود: لكن بيشتر آنها نمي دانند. و فرمود: بيشتر آنها تعقل نمي كنند و فرمود: بيشترشان شعور ندارند.

يا هشام ثم ذكر اولي الالباب باحسن الذكر و حلاهم باحسن الحلية فقال: يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيرا كثيراً و ما يذكر اولوالالباب و [28] قال: الراسخون في العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا و ما يذكر الا اولواالالباب [29] و قال: ان خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب [30] و قال: أفمن يعلم انما انزل اليك من



[ صفحه 140]



ربك الحق كمن هو اعمي انما يتذكر اولواالالباب [31] و قال: أمن هو قانت اناء الليل ساجداً و قائماً يحذر الاخرة و يرجو رحمة ربه قل هل يستوي الذين يعلمون لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب [32] و قال: كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا اياته و ليتذكر [33] اولوالالباب و قال: و لقد اتينا موسي الهدي و اورثنا بني اسرائيل الكتاب هدي و ذكري لاولي الالباب [34] قال: و ذكر فان الذكري تنفع المؤمنين [35] .

ترجمه: اي هشام خداوند آنگاه خردمندان را به نيكوترين وجهي ياد نموده و به بهترين زيوري آراسته و فرموده است: خدا حكمت را به هر كه خواهد مي دهد و به كسي كه حكمت داده شده به خير كثيري عطاء شده است و جز خردمندان يادآور نشوند. و فرمود: آنان كه در علم رسوخ دارند گويند به قرآن ايمان آورديم كه همه اش از جانب پروردگار ما است و جز خردمندان متذكر نشوند، و فرمود: در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هائي است (از وجود خدا) براي خردمندان. و فرمود: آيا كسي كه مي داند آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده حق است مانند كسي است كه كور است فقط خردمندان متذكر شوند. و فرمود: يا كسي كه اوقات شب را در حال سجود و قيام مشغول عبادت بوده و از آخرت بيمناك و به رحمت پروردگارش اميدوار است بگو آيا كساني كه مي دانند با آنانكه نمي دانند برابرند؟ فقط خردمندانند كه متذكر شوند. و فرمود: كتاب مباركي (قرآن كريم) را به سوي تو فرستاديم كه در آياتش تدبر كنند و هر آينه خردمندان متذكر شوند و فرمود: موسي را هدايت



[ صفحه 141]



داديم و آن كتاب را كه هدايت و اندرز خردمندان بود ميراث بني اسرائيل كرديم. و فرمود: پند ده كه پند دادن مؤمنين را سود دهد.

يا هشام ان الله تعالي يقول في كتابه: ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب [36] يعني عقل و قال: و لقد آتينا لقمان الحكمة [37] قال الفهم و العقل.

ترجمه: اي هشام خداوند تعالي در كتابش فرمايد: البته در اين قرآن پندي است براي كسي كه دل آگاه دارد يعني عقل دارد. و فرمود: لقمان را حكمت داديم و فرمود منظور از حكمت عقل و فهم است.

يا هشام ان لقمان قال لابنه: تواضح للحق تكن اعقل الناس، و ان الكيس لدي الحق يسير، يا بني ان الدنيا بحر عميق قد غرق فيها عالم كثير فلتكن سفينتك فيها تقوي الله وحشوها الايمان و شراعها التوكل و قيمها العقل و دليلها العلم و سكانها الصبر.

ترجمه: اي هشام لقمان به پسرش گفت حق را فرمان ببر تا عاقل ترين مردم باشي و شخص آگاه موقع برخورد با حق انعطاف پذير است، پسر جانم دنيا دريا ژرفي است كه جهاني بسيار در آن غرق شدند بايد كشتي تو در آن دريا (براي نجات يافتن) تقوي و ترس از خدا كه درونش پر از ايمان و بادبانش توكل و ناخدايش عقل و رهنمايش علم و لنگرش شكيبائي باشد.

يا هشام ان لكل شي ء دليلاً و دليل العقل التفكر و دليل التفكر الصمت، و لكل شي ء مطية و مطية العقل التواضع، و كفي بك جهلا ان تركب ما نهيت



[ صفحه 142]



عنه!

ترجمه: اي هشام براي هر چيزي دليل و راهنمائي است و راهنماي عقل تفكر و انديشيدن است و راهنماي تفكر سكوت و خاموشي است، و هر چيزي مركبي دارد و مركب عقل تواضع است، و بر ناداني تو همين بس كه مرتكب كاري شوي كه از آن نهي شده اي!

يا هشام ما بعث الله انبيائه و رسله الي عباده الا ليعقلو عن الله، فاحسنهم استجابة احسنهم معرفة، و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا و اكملهم عقلاً ارفعهم درجة في الدنيا و الاخر.

ترجمه: اي هشام خداوند پيغمبران و رسولانش را به سوي بندگان نفرستاد جز اينكه آنها از ناحيه ي خدا خردمند شوند (معلوماتي كه به دست مي آورند مكتسب از گفتار و تعليمات پيغمبران باشد) پس هر كس (سخن آنها را) نيكوتر بپذيرد معرفتش به خدا بهتر باشد و آنكه به امر خدا داناتر از سايرين است عقلش نيكوتر از ديگران است و آنكه عقلش كامل تر است درجه و مقامش در دنيا و آخرت بالاتر است.

يا هشام ان الله علي الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الأنبياء و الأئمة، و اما الباطنة فالعقول.

ترجمه: اي هشام خدا را بر مردم دو حجت است: حجتي آشكار و حجتي پنهان، اما حجت آشكار رسولان و انبياء و ائمه عليهم السلام اند، و اما حجت پنهاني عقول مردم اند.

يا هشام ان العاقل الذي لا يشغل الحلال شكره و لايغلب الحرام



[ صفحه 143]



صبره.

ترجمه: اي هشام عاقل كسي است كه حلال او را از سپاسگزاري باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نشود.

يا هشام من سلط ثلاثاً علي ثلاث فكأنما اعان علي هدم عقله: من اظلم نور تفكره بطول امله، و محاطرائف حكمته بفضول كلامه، و اطفأنور عبرته بشهوات نفسه فكأنما اعان هواه علي هدم عقله، و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه.

ترجمه: اي هشام هر كس سه چيز را بر سه چيز مسلط گرداند مانند اين است كه بر ويران كردن عقلش كمك كرده است: كسي كه روشنائي ضمير و انديشه اش را به درازي آرزويش تيره و تاريك كند و با پر گوئي خود شگفتي هاي حكمتش را نابود سازد و نور پند گرفتن را به وسيله ي شهوات نفسانيش خاموش گرداند در اين صورت مثل اينكه هواي نفسش را براي ويران كردن عقلش كمك نموده است و كسي كه عقلش را ويران كند دين و دنيايش را تباه ساخته است.

يا هشام كيف يزكو عندالله عملك و انت قد شغلت قلبك عن امر ربك و اطعت هواك علي غلبة عقلك؟

ترجمه: اي هشام چگونه عمل تو در نزد خدا پاك باشد در حالي كه تو دل خود را از فرمان پروردگارت باز داشته و براي غلبه بر عقلت از هواي نفست پيروي نمودي؟

يا هشام الصبر علي الوحدة علامة قوة العقل، فمن عقل عن الله اعتزل



[ صفحه 144]



اهل الدنيا و الراغبين فيها و رغب فيما عندالله، و كان الله انسه في الوحشة، و صاحبه في الوحدة و غناه في العيلة و معزة من غير عشيرة.

ترجمه: اي هشام صبر بر تنهائي نشانه ي قوت عقل است پس كسي كه از جانب خدا عقل گرفت از اهل دنيا و دنياخواهان كناره گيرد و بدانچه در نزد خدا است راغب باشد و خداوند انيس او در وحشت و يار او در تنهائي و غناي وي در تنگدستي و عزيزكننده ي اوست بدون قوم و تبار.

يا هشام نصب الحق لطاعة الله و لا نجاة الا بالطاعة، و الطاعة بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد، و لا علم الا من عالم رباني و معرفة العلم بالعقل.

ترجمه: اي هشام حق براي فرمانبرداري خدا بر پا داشته شده و نجات و رهائي نيست مگر به وسيله ي طاعت خدا، و طاعت و فرمانبرداري به سبب علم است و علم با يادگرفتن به دست آيد و ياد گرفتن به عقل نقش مي بندد، و علم جز از دانشمندان الهي به دست نيايد و شناختن علم به وسيله ي عقل است.

يا هشام قليل العمل من العالم مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوي و الجهل مردود.

ترجمه: اي هشام كردار اندك از عالم چند برابر مقبول افتد و عمل بسيار از هوي پرستان و نادانان مردود گردد.

يا هشام ان العاقل رضي بالدون من الدنيا مع الحكمة و لم يرض بالدون من الحكمة مع الدنيا فلذلك ربحت تجارتهم.

ترجمه: اي هشام خردمند به اندكي از دنيا كه همراه حكومت باشد خشنود



[ صفحه 145]



است و به كمي حكمت كه همراه (تمام) دنيا باشد خشنود نيست و براي همين است كه تجارتشان سودمند افتد.

يا هشام ان العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب، و ترك الدنيا من الفضل و ترك الذنوب من الفرض.

ترجمه: اي هشام خردمندان زياده بر احتياج از دنيا را ترك كردند تا چه رسيد به گناهان، و ترك (زيادي) دنيا از فضيلت است و ترك گناهان از واجبات.

يا هشام ان العاقل نظر الي الدنيا و الي اهلها فعلم انهالاً تنال الا بالمشقة و نظر الي الاخرة فعلم انها لا تنال الا بالمشقة فطلب بالمشقة ابقاهما.

ترجمه: اي هشام عاقل به دنيا و اهل دنيا نگريست پس دانست كه دنيا بدون رنج و زحمت به دست نيايد و به آخرت نيز نگريست كه آن هم بدون مشقت حاصل نشود پس با زحمت و مشقت پاينده ترين آن دو را خواستار شد. (در صدد تأمين آخرت خود برآمد كه پاينده و جاوداني است و ارزش دارد كه انسان براي حصول آن رنج برد).

يا هشام ان العقلاء زهدوا في الدنيا و رغبوا في الاخرة لانهم علموا ان الدنيا طالبة مطلوبة و الاخرة طالبة و مطلوبة، فمن طلب الاخرة طلبته الدنيا حتي يستوفي منها رزقه و من طلب الدنيا طلبته الاخرة فياتيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته.

ترجمه: اي هشام خردمندان از دنيا رو گردانيده و به آخرت راغب شدند زيرا آنها دانستند كه دنيا هم خواهان است و هم خواسته شده و آخرت نيز



[ صفحه 146]



خواهان است و هم خواسته شده، پس كسي كه آخرت را طلب كند دنيا او را بجويد تا وي روزيش را بطور كامل از دنيا بگيرد و كسي كه خواهان دنيا باشد آخرت او را مي جويد يعني مرگش فرا رسد و دنيا و آخرتش را تباه سازد.

يا هشام من اراد الغني بلا مال و راحة القلب من الحسد و السلامة في الدين فليتضرع الي الله عزوجل في مسألته بان يكمل عقله، فمن عقل قنع بما يكفيه و من قنع بما يكفيه استغني و من لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغني ابداً.

ترجمه: اي هشام هر كه بخواهد بدون مال و دارائي توانگر شود و از حسد دل آسوده گردد و سلامتي دين داشته باشد بايد به درگاه خداوند عزوجل زاري و تضرع كند و از او بخواهد كه عقل وي را كامل گرداند (زيرا) هر كس كه خردمند شد بدانچه او را كفايت كند قانع شود و آنكه قانع كند بي نياز گردد و كسي كه بد آنچه او را كفايت كند قانع نشود هرگز توانگري و بي نيازي را به دست نياورد.

يا هشام ان الله حكي عن قوم صالحين انهم قالوا: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب [38] حين علموا ان القلوب تزيغ و عود الي عمي ها و رداها. انه لم يخف الله من لم يعقل عن الله و من لم يعقل عن الله لم يعقد قلبه علي معرفة ثابتة يبصرها و يجد حقيقتها في قلبه، و لا يكون احد كذلك الا من كان قوله لفعله مصدقاً و سره لعلانيته موافقاً، لأن الله تبارك اسمه لم يدل علي الباطن الخفي من العقل الا بظاهر



[ صفحه 147]



منه و ناطق عنه.

ترجمه: اي هشام خداوند از گروهي كه شايسته و نيك بودند حكايت كرده كه آنها گفتند: پروردگار ما پس از آنكه ما را هدايت فرمودي دل هاي ما را منحرف مكن و از جانب خود ما را رحمتي بخش زيرا توئي زياد بخشنده، چون دانستند كه دل ها منحرف شوند و به كوري و هلاكت بر مي گردند. البته آنكه از جانب خدا تعقل نيابد از خدا نترسد و آنكه از طرف خدا تعقل نكند به معرفتي كه ثابت باشد و بدان بصيرت پيدا نموده و حقيقتش را دريابد دل نبندد، و كسي چنين نباشد مگر اينكه گفتار او با كردارش يكي شود و نهان و آشكارش موافق هم باشد زيرا خدائي كه نامش مبارك است بر عقل باطن نهاني دليلي نگماشته مگر به عقل ظاهر كه گوياي باطن است.

يا هشام كان اميرالمؤمنين عليه السلام يقول: ما عبدالله بشي ء افضل من العقل و ماتم عقل امرء حتي يكون فيه خصال شتي، الكفر و الشر منه مأمونان، و الرشد و الخير منه مأمولان، و فضل ماله مبذول و فضل قوله مكفوف، و نصيبه من الدنيا القوت، لا يشبع من العلم دهره، الذل احب اليه مع الله من العز مع غيره، و التواضع احب اليه من الشرف، يستكثر قليل المعروف من غيره و يستقل كثير المعروف من نفسه، و يري الناس كلهم خيراً منه و انه شرهم في نفسه، و هو تمام الامر.

ترجمه: اي هشام اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: خداوند به چيزي بهتر از عقل پرستش نشود و عقل انسان تا چند صفت در او نباشد كامل نشود، مردم از كفر و شر او در امان بوده و به هدايت خيرش اميدوار باشند، زيادي مالش را بخشيده و از پرگوئي خودداري كند، بهره اش از دنيا همان قوت او باشد و تا پايان عمرش از علم سير نشود، ذلت با خدا را از عزت با غير خدا بيشتر دوست



[ صفحه 148]



دارد، فروتني براي او از اشرافيت محبوب تر باشد، نيكي ديگري را اگر چه اندك باشد بيشتر شمارد و نيكي بسيار خود را اندك به حساب آرد، همه ي مردم را بهتر از خود داند و خويشتن را در نزد خود از همه بدتر شمارد، و اين تمام آن چيزهائي است كه براي كمال عقل لازم است.

يا هشام ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه.

اي هشام خردمند دروغ نگويد اگر چه دلخواه او در دروغ گفتن باشد.

يا هشام لا دين لمن مروة له و لا مروة لمن لا عقل له، و ان اعظم الناس قدرا الذي لا يري الدنيا لنفسه خطرا، أما ان ابدانكم ليس لها ثمن الا الجنة فلا تبيعو لا بغيرها.

ترجمه: اي هشام هر كه مروت ندارد دين ندارد و كسي كه عقل ندارد مروت ندارد، و با ارزش ترين مردم كسي است كه دنيا را براي خود مقامي نداند، و بدانيد كه براي بدن هاي شما بهائي جز بهشت نيست پس آنها را به غير بهشت نفروشيد.

يا هشام ان اميرالمؤمنين عليه السلام كان يقول: ان من علامة العاقل ان يكون فيه ثلاث خصال، يجيب اذا سئل، و ينطق اذا عجز القوم عن الكلام، و يشير بالراي الذي يكون فيه صلاح اهله، فمن لم يكن فيه من هذه الخصال الثلاث شي ء فهو احمق.

ترجمه: اي هشام اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: از جمله ي علامات عاقل اين است كه در او سه خصلت باشد. چون مورد سوال قرار گيرد پاسخ دهد، و چون مردم از سخن گفتن درمانده شوند او سخن گويد و (موقع مشورت) رأيي اظهار كند كه به صلاح همگان باشد، پس كسي كه چيزي از اين صفات را نداشته باشد



[ صفحه 149]



احمق است.

يا هشام ان اميرالمؤمنين عليه السلام قال: لا يجلس في صدر المجلس الا رجل فيه هذه الخصال الثلاث او واحدة منهن، فمن لم يكن فيه شي ء منهن فجلس فهو احمق.

و قال الحسن بن علي عليهماالسلام اذا طلبتم الحوائج فاطلبوها من اهلها، قيل يا ابن رسول الله و من اهلها؟ قال: الذين قص الله في كتابه و ذكرهم فقال: انما يتذكر اولواالالباب. قال هم اولوا العقول.

و قال علي بن الحسين عليهماالسلام: مجالسة الصالحين داعية الي الصلاح و آداب العلماء زيادة في العقول و طاعة ولاة العدل تمام العز، و استثمار المال تمام المروة و ارشاد المستشير قضاء لحق النعمة، و كف الاذي من كمال العقل و فيه راحة البدن عاجلا و آجلا.

ترجمه: اي هشام اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: در صدر مجلس نبايد بنشيند مگر مردي كه داراي اين سه خصلت (كه در سطور پيش گفته شد) و يا يكي از آنها باشد، پس كسي كه در او از آن صفات چيزي نباشد و در صدر مجلس بنشيند احمق است. و حسن ابن علي عليهماالسلام فرمود: چون حوائجي خواستيد از اهلش بخواهيد، عرض كردند اي پسر پيغمبر خدا اهلش كيانند؟ فرمود كساني هستند كه خداوند در كتابش بيان كرده و ياد نموده و فرموده است فقط خردمندان پند گيرند. و گفت آنان صاحبان عقلند.

و علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: چون حوائجي خواستيد، از اهلش بخواهيد عرض كردند اي پسر پيغمبر خدا اهلش كيانند؟ فرمود كساني هستند كه خداوند در كتابش بيان كرده و ياد نموده و فرموده است: فقط خردمندان پند



[ صفحه 150]



گيرند. و گفت آنان صاحبان عقلند.

و علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: همنشيني با نيكان و شايستگان موجب صلاح است و آداب دانشمندان سبب فزوني عقل است و طاعت حكام عادل مايه ي كمال عزت است و بهره مندي از مال (براي حفظ آبرو) كمال مردانگي و ارشاد مشورت خواه اداي حق نعمت است و خود را از آزار ديگران بازداشتن از كمال عقل و مايه ي آسايش تن در دنيا و آخرت است.

يا هشام ان العاقل لا يحدث من يخاف تكذيبه و لا يسأل من يخاف منعه و لا يعد ما لا يقدر عليه، و لا يرجو ما يعنف برجائه و لا يقدم علي ما يخاف فوقه بالعجز عنه [39] .

ترجمه: اي هشام خردمند به كسي كه از تكذيب او مي ترسد سخن نگويد و از كسي كه از دريغ و مضايقه ي او مي ترسد خواهشي نكند و چيزي را كه به آن توانائي ندارد وعده ندهد و بدانچه در اميدواريش به آن سرزنش شود اميدوار نگردد و بدانچه مي ترسد در انجام آن درمانده شود اقدام نكند.

يا هشام من كف نفسه عن اعراض الناس اقاله الله عثرته يوم القيامة و من كف غضبه عن الناس كف الله عنه غضبه يوم القيامة.

ترجمه: اي هشام هر كس خود را از اعراض مردم باز دارد خداوند روز قيامت از لغزش او در گذرد و كسي كه خشم خود را از مردم بازدارد خدا در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.

يا هشام افضل ما يتقرب به العبد الي الله بعد المعرفة به الصلوة و بر



[ صفحه 151]



الوالدين و ترك الحسد و العجب و الفخر.

ترجمه: اي هشام بهترين چيزي كه بنده به وسيله ي آن به خداوند تقرب جويد پس از شناختن او نماز و نيكي به والدين و ترك حسد و خودبيني و فخر كردن است.

يا هشام ان كل الناس يبصر النجوم ولكن لا يهتدي بها الا من يعرف مجاريها و منازلها، و كذلك انتم تدرسون الحكمة و لن لا يهتدي بها منكم الا من عمل بها.

ترجمه: اي هشام البته همه ي مردم ستارگان را مي بينند اما به وسيله ي آنها راهنمائي نشوند مگر كسي كه مسير حركت و منازل آنها را بشناسد و همچنين شما هم حكمت و دانش را مي خوانيد ولي از شما كسي بدان رهبري نشود مگر اينكه آن را بكار بندد.

عظم العالم لعلمه ودع منازعته و صغر الجاهل لجهله و لا تطرده ولكن قرية و علمه.

ترجمه: اي هشام از علم و دانش آنچه را نداني بيآموز و از آنچه آموختي به نادان ياد بده، دانشمند را به خاطر علمش بزرگ شمار و از ستيز و منازعه اش دست بدار و نادان را براي نادانيش كوچك شمار و او را از خود مران بلكه به خود نزديك گردان و تعليمش كن.

يا هشام الحياء من الايمان و الايمان في الجنة و البذاء من الجفاء و الجفاء في النار.

اي هشام شرم و حياء از ايمان است و ايمان در بهشت است و بي شرمي و



[ صفحه 152]



فحش گوئي از جفاء است و جفا در دوزخ است.

يا هشام لا يكون الرجل مؤمنا حتي يكون خائفاً راجياً و لا يكون خائفاً راجياً حتي يكون عاملاً لما يخاف و يرجو.

ترجمه: اي هشام مرد، مؤمن نباشد تا اينكه بيمناك و اميدوار باشد (به رحمت خدا اميدوار و از عذاب او بيمناك شود) و بيمناك و اميدوار نباشد تا اينكه براي آنچه مي ترسد و اميدوار است عمل كند.

يا هشام عليك بالرفق فان الرفق يمن و الخرق شوم، ان الرفق و البر و حسن الخلق يعمر الديار و يزيد في الرزق.

ترجمه: اي هشام ملازم نرم خوئي باش كه نرمش ميمون است و تندي و كج خلقي شوم است، نرمي و نيكوكاري و حسن خلق خانه ها را آباد و روزي را زياد گردانند.

يا هشام ان مثل الدنيا مثل الحية مسهالين و في جوفها الم القاتل يحذرها الرجال ذو و العقول و يهوي اليها الصبيان بايديهم.

ترجمه: اي هشام داستان دنيا داستان آن مار است كه دست سودن به آن نرم و درونش زهر كشنده است، مردان خردمند از آن بر حذر باشند و كودكان مي خواهند كه آن را به دستشان گيرند.

يا هشام مثل الدنيا مثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتي يقتله.

ترجمه: اي هشام داستان دنيا، داستان آب (شور) دريا است كه شخص



[ صفحه 153]



تشنه هر قدر از آن بنوشد تشنگي اش را زيادتر كند تا اينكه او را بكشد.

يا هشام اياك و الكبر فانه لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال حبة من كبر، الكبر رداء الله فمن نازعه ردائه اكبه الله في النار علي وجهه.

ترجمه: اي هشام از كبر دوري گزين كه در دل هر كس به اندازه ي سنگيني دانه اي از كبر باشد وارد بهشت نشود، كبر شايان و مخصوص خدا است و هر كس در اين مورد با وي به ستيز برخيزد خداوند او را به رو در دوزخ اندازد.

يا هشام ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل حسنا استزاد منه و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب اليه.

اي هشام از ما نيست كسي كه هر روز از خود حساب نكشد پس اگر كار نيك كرده بر آن بيفزايد و اگر بد كرده از خدا آمرزش بخواهد و به سوي او توبه كند.

يا هشام تمثلت الدنيا للمسيح عليه السلام في صورة امرأة زرقاء فقال لها: كم تزوجت؟ فقال كثيرا: قال فكل طلقك؟ قالت لا بل كلا قتلت! قال المسيح عليه السلام فويح لازواجك الباقين كيف لا يعتبرون بالماضين!؟

ترجمه: اي هشام دنيا به صورت زني كبود چشم براي مسيح عليه السلام مجسم شد آن حضرت پرسيد چند تا شوهر كرده اي؟ گفت: فراواني! عيسي گفت همه ي شان طلاقت دادند؟ گفت نه بلكه همه را كشتم! مسيح فرمود: واي به حال شوهران آينده ات كه چگونه از گذشته ها عبرت نمي گيرند!؟

يا هشام ما اقبح الفقر بعد الغني و اقبح الخطيئة بعد النسك و اقبح من



[ صفحه 154]



ذلك العابد لله ثم يترك عبادته.

ترجمه: اي هشام چقدر زشت است نيازمندي پس از توانگري و خطاء و گناه پس از عبادت و زشت تر از آن خداپرستي كه ترك پرستش خدا را كند.

يا هشام لا خير في العيش الا الرجلين: لمستمع واع، و عالم ناطق.

ترجمه: اي هشام در زندگي خير و سعادتي نيست مگر براي دو مرد: شنونده ي حفظ كننده، و دانشمند گويا.

يا هشام ما قسم بين العباد افضل من العقل، نوم العاقل افضل من سهر الجاهل.

ترجمه: اي هشام ميان بندگان چيزي بهتر از عقل تقسيم نشده، خواب عاقل از شب زنده داري نادان بهتر است.

يا هشام من تعظم في نفسه لعنته ملائكة السماء و ملائكة الارض و من تكبر علي اخوانه و استطال عليهم فقد ضاد الله و من ادعي ما ليس له فهو عني لغير رشده.

ترجمه: اي هشام هر كس خود را در نظر خود بزرگ شمارد فرشتگان آسمان و زمين بر او لعنت مي كنند و هر كه به برادرانش تكبر ورزد و بر آنها گردنگشي كند با خداوند ضديت كرده است و هر كه آنچه را (از مقام ثروت و جاه) كه براي او نيست كه ادعا كند به راه نادرست رفته است.

يا هشام اوحي الله تعالي الي داود عليه السلام يا داود حذر فانذر اصحابك عن حب الشهوات فان المعلقة قلوبهم بشهوات الدنيا قلوبهم محجوبة عني.



[ صفحه 155]



ترجمه: اي هشام خداي تعالي به سوي داوود عليه السلام وحي فرستاد كه اي داوود يارانت را بر حذر دار و آنها را از حب شهوات و تمايلات نفساني بيم ده زيرا كساني كه دلشان به محبت و شهوات دنيا آميخته است قلوبشان از من محجوب و پوشيده است.

يا هشام مجالسة اهل الدين شرف الدنيا و الاخرة و مشاورة العاقل الناصح يمن و بركة و رشد و توفيق من الله، فاذا اشار عليك العاقل الناصح فاياك و الخلاف فان في ذلك العطب.

ترجمه: اي هشام با دينداران همنشيني كردن موجب شرافت دنيا و آخرت است و مشورت خردمند خيرخواه يمن و بركت و رشد و توفيق از جانب خداوند است، پس موقعي كه خردمند خيرخواه به تو رأي و نظري داد مبادا مخالفت كني كه در اين صورت به هلاكت افتي.

يا هشام ان العاقل اللبيب من ترك ما لا طاقة له به، و اكثر الصواب في خلاف الهوي و من طال امله ساء عمله.

ترجمه: اي هشام خردمند صاحب عقل كسي است كه آنچه را كه به انجام آن توانائي ندارد رها كند، و درستي زياد در مخالفت هواي نفس است و كسي كه آرزويش دراز باشد عمل و كردارش بد مي شود.

يا هشام لو رأيت مسير الاجل لألهاك عن الامل.

ترجمه: اي هشام اگر مسير مرگ را مي ديدي تو را از آرزو باز مي داشت.

يا هشام اياك و الطمع و عليك باليأس مما في ايدي الناس.



[ صفحه 156]



ترجمه: اي هشام از حرص و طمع دوري گزين و از آنچه در دست مردم است نااميد باش.

يا هشام من احب الدنيا ذهب خوف الاخرة من قلبه، و ما اوتي عبد علما فازداد للدنيا حبا الا ازداد من الله بعداً و ازداد الله عليه غضباً.

ترجمه: اي هشام هر كس دنيا را دوست داشته باشد ترس آخرت از دلش مي رود و به بنده اي علمي داده نشد كه دوستيش را به دنيا زياد نمود جز اينكه دوري خود را از خداوند زياد كرده و خدا نيز غضبش را بر او زياد گردانيد.

يا هشام من اكرمه الله بثلاث فقد لطف له: عقل يكفيه مؤونة هواه، و علم يكفيه مؤونة جهله، و غني يكفيه مخافة الفقر [40] .

ترجمه: اي هشام هر كه را كه خداوند به سه چيز گرامي داشت به او لطف فرمود: عقلي كه از رنج هوا پرستي او را باز دارد، و علمي كه رنج ناداني را از او ببرد، و غنائي كه ترس فقر و نيازمندي را از او دور گرداند.



[ صفحه 157]




پاورقي

[1] سوره ي زمر آيه ي 17 - 18.

[2] سوره ي بقره آيه 163 - 164.

[3] سوره ي نحل آيه ي 12.

[4] سوره ي مؤمن آيه ي 67.

[5] سوره ي حديد آيه ي 17.

[6] سوره ي رعد آيه ي 4.

[7] سوره ي روم آيه ي 24.

[8] سوره ي انعام آيه ي 151.

[9] سوره ي روم آيه ي 28.

[10] سوره ي انعام آيه 32.

[11] سوره ي عنكبوت آيه ي 34 - 35.

[12] سوره ي عنكبوت آيه ي 43.

[13] سوره ي بقره آيه ي 170.

[14] سوره ي بقره آيه ي 171.

[15] سوره ي يونس آيه ي 42.

[16] سوره ي فرقان آيه ي 44.

[17] سوره ي حشر آيه ي 14.

[18] سوره ي بقره آيه ي 44.

[19] سوره ي انعام آيه ي 116.

[20] سوره ي لقمان آيه ي 25.

[21] سوره ي عنكبوت آيه ي 63.

[22] سوره ي سبا آيه ي 13.

[23] سوره ي ص آيه ي 24.

[24] سوره ي مؤمن آيه ي 28.

[25] سوره ي هود آيه ي 40.

[26] سوره ي انعام آيه ي 37.

[27] سوره ي مائده آيه ي 103.

[28] سوره ي بقره آيه ي 269.

[29] سوره ي آل عمران آيه ي 6.

[30] سوره ي آل عمران آيه ي 190.

[31] سوره ي رعد آيه ي 19.

[32] سوره ي زمر آيه ي 9.

[33] سوره ي ص آيه ي 29.

[34] سوره ي مؤمن آيه ي 53 - 54.

[35] سوره ي ذاريات آيه ي 55.

[36] سوره ي ق آيه ي 37.

[37] سوره ي لقمان آيه ي 12.

[38] سوره آل عمران آيه ي 8.

[39] اصول كافي جلد 1 كتاب العقل و الجهل حديث 12، و در اين مورد شيخ حراني در تحف العقول زياده بر آنچه كليني در كافي نقل كرده بيان نموده است كه براي تكميل فايده ي چند فقره نيز از كتاب مزبور نقل مي گردد.

[40] تحف العقول.