بازگشت

ابطال حركت براي خدا


جعفري گويد در خدمت موسي بن جعفر عليهماالسلام بودم گفته شد كه مردمي عقيده دارند از خداي تبارك و تعالي از آسمان دنيا پايين مي آيد! (اين قبيل روايات از عامه است و بعضي از آنها چنين اخباري را به ظاهرشان حمل مي كنند بدون اينكه آنها را تأويلي شان نگاه كنند) حضرت فرمود: خداوند پايين نيايد و احتياجي ندارد كه پايين بيايد ديدگاه او نسبت به نزديك و دور برابر است. (خداي تعالي منزه از حركت و انتقال است زيرا آنچه متصف به حركت باشد موجود ممكن است كه نسبت آن به مكان ها نسبت واحدي نيست چون در جائي حاضر شود از جاي ديگر غايب گردد و زماني كه به چيزي نزديك شود از چيز ديگري دور ماند و چنانچه در مورد مكاني غرضي به آن تعلق گيرد ناچار است كه براي ايجاد غرض بدان مكان حركت و انتقال يابد و



[ صفحه 173]



تمام اين نسبت ها به خداي تعالي محال است زيرا نسبت او به تمام امكنه و جميع ممكنات نسبت واحده است و براي او چيزي نزديكتر از چيز ديگر نيست لذا احتياجي به حركت ندارد چون ديدگاه و منظر او نسبت به نزديك و دور برابر است).

هيچ نزديكي از خدا دور نشده و هيچ دوري به او نزديك نگشته است و او به چيزي محتاج نيست بلكه همه چيز به او نياز دارند و او صاحب عطاء است و خدائي جز او كه عزيز و حكيم است نيست. (بايد دانست كه براي هر چيزي از جانب خداوند وجود عطاء شود پس اگر خداوند به چيزي محتاج شود لازم مي آمد كه خدا نيز از آن كسب وجود كند و اين امر از نظر فلسفي بنا به مسلميت بطلان دور محال است)

اما گفتار كساني كه مي گويند خداي تبارك و تعالي پايين مي آيد (به هيچ وجه درست نيست زيرا) اين سخن عقيده ي كساني است كه خدا را به كاهش و فزوني نسبت دهند و هر متحركي نيازمند محرك يا وسيله ي حركت دارد و كسي كه درباره ي خدا چنين گمان هائي بكند هلاك گردد. (هر متحركي علاوه بر اين كه مبدأ و منتهي و مسير و جهت حركت و محركي لازم دارد حركتش موجب خروج از قوه بفعل يا از نقص به كمال است و آنچه به نقصان و زياده توصيف شود ذاتاً براي انفعال از غير امكانيت داشته و مركب از قوه و فعل خواهد بود، و بنا به قاعده ي مشهور فلسفي هر مركبي هم ممكن الوجود است كه در حصول وجودش به غير خود احتياج خواهد داشت، بنابراين قائل شدن چنين اوصافي براي خداوند او را از مرحله ي وجوب خارج كرده و در رديف ممكنات قرار خواهد داد و اين امر محال و ممتنع است).

پس بپرهيزيد از اينكه درباره ي صفات خداوند در حد معيني توقف نموده و او را به كاهش و فزوني يا تحريك و يا تحرك يا انتقال يا پايين آمدن يا



[ صفحه 174]



برخاستن و يا نشستن محدود كنيد زيرا خداوند از توصيف واصفين و از ستايش ستايشگران و توهم متوهمين بالاتر و گرامي تر است، و توكل كن بر خداي عزيز مهرباني كه تو را هنگام ايستادن و گريدنت ميان سجده كنندگان مي بيند [1] .

و همچنين امام هفتم در مورد نفي حركت از خداي تعالي به اصحابش فرمايد: اينكه مي گويم خدا قائم است بدين معني نيست كه او را از مكانش جدا سازم و يا او را به مكاني كه در آنجا باشد مخصوص گردانم و به حركت اعضاء و جوارح و به تلفظ از شكاف دهان محدود نمايم بلكه گفتار من همان است كه خداوند تبارك و تعالي فرمايد يعني به هر چيزي كه اراده كند بدون تردد در خاطر فقط مي فرمايد: باش پس وجود پيدا مي كند، او صمد و يگانه است و به شريكي نياز ندارد كه امور ملكش را به او تذكر دهد و درهاي علمش را براي او بگشايد. [2] (مقصود امام اين است كه اگر كلمه ي قيام در مخلوق بكار برده شود محلي كه آن مخلوق پيش از قيام در آنجا نشسته بود از او گرفته مي شود و محل جديدي كه در آن ايستاده به او داده مي شود در صورتي كه در مورد خداوند چنين نيست، و باز اگر جائي به مخلوقي اختصاص داده شود چون آن مخلوق جسم و محدود است در نتيجه مكان مخصوص را اشغال كرده است ولي در مورد خداي تعالي چنين نباشد و همچنين خداوند به حركت توصيف نشود زيرا حركت مستلزم تغيير و خروج از نقص به سوي كمال است كه اين امر درباره ي خداي تعالي محال و ممتنع مي باشد و كيفيت صنع او هم در مورد ايجاد اشياء با تلفظ كلمات نيست بلكه به نفس مشيت است).


پاورقي

[1] اصول كافي كتاب التوحيد باب الحركه و الانتقال حديث 1 و 2.

[2] اصول كافي كتاب التوحيد باب الحركه و الانتقال حديث 1 و 2.