بازگشت

عبادت و خشوع


امام هفتم در اثر كثرت عبادت به عبدالصالح ملقب شده و اهل مدينه او را زين المجتهدين (يا زين المتهجدين) مي گفتند و روايت شده است كه آن حضرت شب ها به عبادت و انجام نوافل مشغول بود و آنها را به نماز صبح متصل مي كرد و پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب تعقيب مي خواند و آنگاه به سجده افتاده و دعا مي كرد و حمد خدا را مي گفت و تا نزديك ظهر سر از سجده بر نمي داشت و مكرر مي گفت:

اللهم اني اسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب

(خدايا به هنگام مرگ از تو راحتي و در موقع حساب عفو و گذشت مي خواهم).

و همچنين از دعاهاي اوست كه مي گفت: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك.

(گناه بنده ات بزرگ است پس عفو تو هم بايد نيكو باشد) و چنان از خوف خدا مي گريست كه محاسنش از اشك چشم تر مي شد. [1] .

ابن شهر آشوب از يوناني نقل مي كند كه موسي بن جعفر عليهماالسلام متجاوز از ده سال هر روز پس از طلوع آفتاب تا زوال ظهر در سجده بود.

و قرآن را با صداي خوش و تدبر در آيات آن تلاوت مي كرد و اين كلام خدا در خلوت مونس او به شمار مي رفت و هنگامي كه آن را تلاوت مي نمود محزون مي شد و شنوندگان هم از تلاوت او گريه مي كردند و خوف و خشيت آن حضرت از خداوند از همه كس بيشتر بود و مانند جدش اميرالمؤمنين از ترس خدا گريه مي كرد تا اينكه اشك چشمش محاسن مباركش را تر مي نمود،



[ صفحه 20]



همچنين عبدالله قزويني نقل مي كند كه به فضل بن ربيع (موقعي كه امام هفتم به دستور هارون در زندان او بود) وارد شدم و فضل بر بام خانه ي خود نشسته بود به من گفت از اين روزنه داخل خانه را نگاه كن و ببين چه مي بيني؟

گفتم جامه اي مي بينم كه به زمين پهن شده است. گفت درست نگاه كن. من با دقت نگريستم و گفتم: مثل اينكه مردي به سجده افتاده است. گفت: آيا او را مي شناسي او موسي بن جعفر است. من شب و روز جوياي حال او هستم. و او را جز به اين حال نمي بينم نماز صبح را كه مي خواند تا طلوع آفتاب مشغول تعقيبات نماز است و آنگاه دائماً در سجده است تا زوال آفتاب و كسي را گمارده است كه مراقب رسيدن اوقات نماز است و چون به حضرتش خبر مي دهد بر مي خيزد و بدون اينكه احتياج به تجديد وضو داشته باشد نماز مي خواند تا فجر طالع مي گردد و يكي از مراقبين وي مي گويد كه زياد مي شنوم كه آنجناب در دعاي خود مي گويد:

اللهم اني كنت اسألك ان تفرغني لعبادتك اللهم و قد فعلت فلك الحمد. (خدايا من از تو جاي خلوتي مي خواستم كه با فراغت تو را عبادت كنم و چون خواست مرا دادي پس تو را سپاسگزارم). [2] .

هنگامي كه موسي كاظم عليه السلام در مدينه به نزد هارون الرشيد مي رفت مأمون كه در آنجا حضور داشت امام را چنين توصيف مي كند:

اذ دخل شيخ مسخد قد انهكته العبادة كأنه شن بال قد كلم السجود وجهه و انفه. (داخل شد پيرمردي زرد رو و نحيف كه كثرت عبادت او را به رنج و تعب انداخته و گوئي انبان خشكيده ي فرسوده بود كه كثرت سجود صورت و بيني او را زخم نموده بود).

بالجمله آن جناب سجده هاي طولاني مي نمود و غلام سياهي داشت كه



[ صفحه 21]



با مقراض از پيشاني و روي بيني او پينه هائي را كه در اثر كثرت سجود پديدار شده بود مي چيد از اين شاعر گويد:



طالت لطول سجود منه ثفنته

فقرحت جبهة منه و عرنينا



راي فراغته في السجن منيته

و نعمة شكر الباري بها حينا [3] .



يعني در اثر طول سجود پينه هايش (در محل سجده) زياد شد و (سجده هاي طولاني) پيشاني روي بيني او را زخم نمود. فراغتش را در زندان آرزوي خود ديده و آن را نعمتي از جانب خدا مي دانست لذا براي آن خدا را سپاس گزاري مي نمود.

امام موسي كاظم عليه السلام غالب اوقات زندگيش را در طاعت خدا سپري نمود و روزها روزه و شب ها در نماز بود خصوصاً در ايامي كه هارون الرشيد آن حضرت را زنداني نموده بود هيچيك از عبادات مستحبي از روزه و غيره از او فوت نشد و او دائماً خدا را شكر و سپاس مي گفت كه براي انجام عبادت چنين فراغتي را به او داده است [4] .


پاورقي

[1] كشف الغمه ص 246.

[2] مناقب جلد 2 ص 379.

[3] انوار البهيه ص 93.

[4] حياه الامام موسي بن جعفر عليهماالسلام جلد 1 ص 143.