جود و سخاوت
از خصوصيات ائمه ي اطهار عليهم السلام احسان و نيكي بر تمام طبقات و مخصوصاً به نيازمندان و مستمندان بود و براي اينكه بذل و انفاق آنان صرفاً در راه خدا و عاري از هر گونه شائبه و ريا باشد غالباً در تاريكي هاي شب شخصاً مواد غذائي را به منازل فقراء و بيچارگان حمل كرده و بدون اينكه خود را معرفي كنند از در خانه بدانها تحويل مي دادند چنانكه ابن صباغ مالكي در مورد امام كاظم عليه السلام چنين مي نويسد:
[ صفحه 22]
و كان يتفقد فقراء المدينة و يحمل اليهم الدراهم و الدنانير الي بيوتهم و لا يعلمون من اي جهة وصلهم ذلك و لم يعلموا بذلك الا بعد موته. [1] .
يعني: فقراي مدينه را تفقد مي نمود و بدآنها درم و دينار و نفقاتي به منازلشان مي برد در حالي كه آنها نمي دانستند كه اين نفقات از كجا به دست آنان مي رسد و اين مطلب را ندانستند مگر پس از مرگ او. همچنين خطيب بغدادي مي نويسد:
و كان سخياً، كريماً و كان يبلغه عن الرجل انه يؤذيه فيبعث اليه بصرة فيها الف دينار.
امام هفتم با سخاوت و كريم بود و هرگاه اطلاع مي يافت كه مردي در غياب آن حضرت سخن ناشايستي گفته كيسه ي پولي به او مي فرستاد كه هزار درهم در داخل آن بود و كيسه هاي پول آنجناب دويست تا چهار صد دينار بود و ضرب المثل بود كه وقتي يكي از آنها به دست كسي مي رسيد او را بي نياز مي ساخت. [2] .
ابن شهر آشوب مي نويسد: و كان يصل بالماة دينار الي ثلاثماة دينار. يعني يكصد تا سيصد دينار صله مي داد. [3] .
اربلي و شيخ مفيد و خطيب و ديگران از محمد بن عبدالله بكري نقل كرده اند كه گفت وارد مدينه شدم و مي خواستم پولي قرض كنم ولي نتوانستم و درمانده شدم پيش خود گفتم خوبست نزد ابوالحسن موسي عليه السلام بروم و گرفتاري خود را با او در ميان گذارم پس به مزرعه ي آن حضرت رفتم و شرح حال خود را به او گفتم، آنجناب در حالي كه غلامي همراهش بود پيش من آمد
[ صفحه 23]
و در دست غلام غربالي بود كه داخل آن تكه هاي گوشت كباب شده بود آن حضرت از آن ميل فرمود و من هم با او خوردم آنگاه از حال من جويا شد من نيز گرفتاري هايم را برايش شرح دادم آن جناب داخل خانه شد و پس از اندك زماني بيرون آمد (و براي اينكه غلامش از موضوع آگاه نباشد) به او فرمود: برو، سپس دست خود را به سوي من دراز نمود و كيسه اي كه سيصد دينار در داخل آن بود به من داد و برخاست و رفت من نيز برخاستم و مركبم را سوار شدم و برگشتم. [4] .
همچنين امام عليه السلام روزي با اطرافيان و برخي از اولاد خود از مدينه خارج شد و به سوي باغ خود راه افتاد و پيش از اينكه به مقصد برسد در بين راه كمي به استراحت پرداخت، در اين اثنا غلامي زنگي كه مقداري آرد با روغن مخلوط كرده و پخته بود و آنرا همراه داشت ظاهر شد و خدمت امام رسيد و عرض كرد اين را براي شما هديه آورده ام، حضرت هديه او را پذيرفت.
و غلام برگشت و مجدداً با يك بسته ي هيزم خدمت آن جناب آمد و عرض كرد اين بسته ي هيزم را نيز براي شما هديه آورده ام، امام عليه السلام اين بار نيز هديه ي او را پذيرفت و آنگاه كه مولاي او را ملاقات فرمود، آن غلام را با مزرعه اي كه در آنجا كار مي كرد از مولاي وي خريد و سپس غلام را آزاد كرد و مزرعه را نيز به او بخشيد. [5] .
پاورقي
[1] فصول الهمة ص 251، غرة الغرر ص 53.
[2] تاريخ بغداد جلد 13 ص 27 - 28.
[3] مناقب جلد 2 ص 379.
[4] كشف الغمه ص 247، تاريخ به بغداد جلد 13 ص 28.
[5] حياة الامام موسي بن جعفر عليهماالسلام جلد 1 ص 152.