بازگشت

استقبال در بغداد


الهداية الكبري: ص 218، 220.

پس از چند ماه حبس اهانت آميز در بصره، اكنون كه امام كاظم عليه السلام به مركز حكومت وارد مي شد هارون برنامه ي استقبال عظيمي پيش بيني كرد، و دستور داد وسايل استراحت كامل براي حضرت فراهم آورند.

او محل سكونت امام عليه السلام را در قصر خود قرار داد و به همه ي مردم و دولتمردان دستور داد به مدت سه روز با لباس رسمي براي سلام و عرض ادب بيايند!

جايگاهي را كه براي نشستن حضرت و هارون آماده شده بود زينت كردند و هارون بر تخت نشست و عبايي بر دوش انداخت و تاج بر سر گذاشت و قرآن را پيش روي خود قرار داد.

امين و مأمون دو پسر هارون با زره و شمشير و كمربند كنار تخت ايستادند، و بني هاشم در دو طرف مجلس صف بستند. پس از بني هاشم وزيران و سپس كاتبان دربار ايستادند.

پس از آنها خدمتكاران مخصوص بودند و سپس فرماندهان لشكر طبق مقام هايشان صف كشيدند. آنقدر مردم آمده بودند كه ازدحام جمعيت تا خيابان هاي خارج از قصر رسيده بود.

حضرت سوار بر الاغي شد و در حالي كه سه نفر از شيعيان جلوتر حركت مي كردند وارد قصر شد و به طرف جايگاه آمد. برخلاف مرسوم از سوي هارون اجازه رسيد كه حضرت در حال سواره تا داخل مجلس و نزديكي تخت آورده شود.



[ صفحه 18]



امام عليه السلام سوار بر مركب از مقابل افراد حاضر مي گذشت و همه سلام رسمي مي دادند تا آنكه حضرت وارد مجلس شد. هارون به پسرانش امين و مأمون دستور داد: «به استقبال پسر عمويتان برويد»!

هر دو به سرعت در حالي كه به عنوان يك رسم شمشيرها را بر زمين مي كشيدند، به سوي مركب حضرت آمدند و مقابل امام كاظم عليه السلام خم شدند و زانوي حضرت را بوسيدند! سپس برخاستند و همراه حضرت به سوي تخت حركت كردند.

در اين حال هارون اشاره اي به امام عليه السلام كرد اما حضرت اعتنايي به او ننمود و از مركب پياده شد و به تخت نزديك شد. به محض آنكه حضرت پاي بر تخت گذاشت هارون برخاست و امام عليه السلام را در آغوش گرفت.

سپس او را كنار خود نشانيد و اظهار خوشنودي كرد؛ اما لحظاتي نگذشته بود كه برخورد متناقضي را آغاز كرد و از حضرت خواست جايگاه را ترك كند! او به حضرت گفت:

در مراسم استقبال و ملاقات عمومي و رسمي حركتي از تو ديدم كه خوشايند نبود! اي پسر عمو، امروز بيش از اين بر تخت منشين!!

با سخن هارون حضرت از جا برخاست و از تخت پايين آمد. هارون به پسرانش و همچنين بني هاشم دستور داد مقابل امام عليه السلام حركت كنند تا هنگامي كه حضرت سوار بر مركب شود.

مركب را به همانجايي كه امام عليه السلام پياده شده بود آوردند و حضرت سوار شد و در حالي كه اين بار فقط بني هاشم مقابل امام عليه السلام بودند به سوي در خروجي به راه افتادند.



[ صفحه 19]